۱۳۹۳-۱۰-۳۰

آسمان وجود، انگيزه‌ متعالي قسمت دوم

آسمان وجود، انگيزه‌ متعالي قسمت دوم
پس ما هرگز نمي‌رويم بگوييم مي‌خواهيم با نفس بجنگيم، ...اين سنگ بزرگي است،.... 
با اميال هم نمي‌گوييم......
اگر سيل بيايد برويم جلويش بايستيم بگوييم ما آمده‌ايم بگيرمت، چكار مي‌كند؟ مي‌بردمان. چكار مي‌كنيم؟ مي‌رويم با سيل همراه مي‌شويم. ..
تئوري سيل برگردان و ... مي‌رويم با آن همراه مي‌شويم و مي‌بريمش اين‌ور، مي‌بريمش آن‌ور و انرژي پتانسيل‌اش را مي‌گيريم بعد مي‌رسد دشت ديگر چيزي ندارد مي‌گوييم حالا برو هر جايي دلت مي‌خواهد برو. ...
لذا در اين قضيه ما اميال خودمان را انكار نمي‌كنيم ...«من نمي‌‌خواهم، من نمي‌خورم، من ...» اينها شعارهايي است كه بعداً باعث سرخوردگي خودمان هم مي‌شود..
يعني خودمان نسبت به خودمان نااميد مي‌شويم. ...
چون مي‌آييم مي‌بينيم اِ ما كلّي شعار داديم ولي حقيقتش نتوانستيم تحقق بدهيم و سرخورده مي‌شويم ...
ديگر هم مي‌گوييم «بابا ولش كن مثل اينكه نمي‌شود در اين وادي حركت كرد» ديگر هم صدايش را در نمي‌آوريم. ....
بنابراين انكار نمي‌كنيم، ....اما به موازات اينكه اين طرف هي ادامه دارد، 
ما داريم مي‌رويم جلو با اين اميال، اين طرف هم دنبال انگيزه‌هاي متعالي هستيم...
تا بتوانيم در يك جايي يك خورشيد درست و حسابي..... براي آسمان وجودمان پيدا كنيم ....و اين خورشيد حالا يا كوچك يا بزرگ يا پرنور يا ... بالاخره يك خورشيدي را داشته باشيم، 
متوجه مي‌شويم چقدر قضايا تحت شعاع قرار گرفته...
بدون اينكه ما جنگيده باشيم، ...
بدون اينكه ما مبارزه كرده باشيم.....
هر كه رفت به جنگ نفس، دست از پا درازتر و زخمي و .. خلاصه سر و كلّه‌ خونين برگشته!
س: .......... ج: ماجراي نفس را عرض كردم خدمتتان بايد سر جاي خودش به طور مفصل بررسي كنيم. اينجا فقط در اين حد كه ما يك شعارهايي شنيديم، ...
يك شعارهايي مطرح مي‌شود و واقعاً انسان فكر مي‌كند قرار است برود جنگ نفس، 
اين را قبول داريد يا نداريد؟ ....يعني عمدتاً تصور ما بر اين بوده كه ما قرار است برويم جنگ نفس. 
ولي ما داريم با نفس‌مان رفيق مي‌شويم، ...يعني به قدرت خالق تازه داريم پي مي‌بريم كه چقدر طراحي زيبايي داشته، .....چقدر طراحي خوبي كرده است،.... چه مركبي آماده كرده است...... عرض كردم، حيف كه حالا اينجا نمي‌توانيم وارد جزئياتش بشويم تا دوره 7 «فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نََفَخْتُ فيه مِن رّوُحي» (حجر 29) اين مركب را كه آماده كرد در او دميد «وَ نَفسٍ وَ ما سَوّاها، فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها» (شمس 8-7) و اين كه نفس را ايجاد كرد و بعد اين دو تا را درش ... به او الهام كرد اين‌ور را آن‌ور را، هم اين شيطان را، هم اين قضيه را، گذاشت داخلش. بحث جان، مركب، نفس، روح‌الله و خلاصه اين ماجراها به دنبال خودش مورد بررسي قرار مي‌گيرد. تعريف مركب اصولاً سرويسي كه به مركب داده مي‌شود خودش باز از نفس جداست.
بهر صورت پس به يك قانونمندي ‌رسيديم كه مشكل انسان،..
مشكل عدم وجود انگيزه‌ متعالي است. ...
ما پس به يك مطلبي اين‌جا برمي‌خوريم «جاذبه و دافعه» هر چيزي مي‌تواند جاذبه باشد يا دافعه باشد. مثلاً اين اميال ... اگر اينجا بگيريم اميال دارد ما را جذب مي‌كند، جاذبه است. همه‌ ما تحت تأثير اميال هستيم بدون تعارف، انسان مي‌خواهد، مي‌خواهد، مي‌خواهد. ... الي بي‌نهايت، اين ماشين را مي‌گيرد مي‌گويد نه ... دنبال اين ويلاست دنبال آن خانه است ... و نبايد انكار شود، به هيچ عنوان نبايد انكار شود. حالا اگر اين جاذبه است ، اين خورشيد نقشش چيست؟ ...
دافعه اين خورشيد كه آمد ديگر اينها رونقي ندارند، دفع‌شان مي‌كند. 
اين اساس يك بحث ديگري مي‌شود، يك بحث ديگري كه ما در همه‌ مسايل بلااستثناء با موضوع جاذبه و دافعه سروكار داريم....
با يك مثال اين قضيه را روشن‌تر كنيم، مثالي انتخاب كردم كه ملموس باشد يعني سريع بتوانيم دركش كنيم. تصور كنيد كه يك طفلي والد خودش را از دست داده، حالا دارد بي‌تابي مي‌كند. اين بي‌تابي او دارد تعادلي را بهم مي‌زند، يك دافعه است..... ما مي‌خواهيم كه اين عدم تعادل را به تعادل نزديك كنيم،.... به چي نياز داريم؟.... جاذبه،.... خوب ببينيد ما هر چي نصيحت مي‌كنيم، ...«بچه جان فلان ... مادرت رفته كجا مي‌آيد ...» هر چه كه مي‌گوييم نصيحت فايده‌اي ندارد. 
پس اينجا ما با يك دافعه‌اي سروكار داريم.... اين محور زمان، اين شدت جاذبه و يا دافعه، شدتي كه آن مسئله دارد. ...
حالا ما براي اينكه اين دافعه را تحت كنترل دربياوريم، ...بدون نياز به حرف زدن، بدون نياز به كلام، مي‌توانيم بيابيم يك كاري بكنيم. ....
يك جاذبه‌‌اي را تعريف كنيم،.... اين جاذبه بايد يك سر و گردن از آن دافعه بيشتر باشد، اين قانون است چرا؟ ...
چون آن كه يك سر و گردن بالاتر است، آن خودش را نشان مي‌دهد.
مثل همان نور ستاره و خورشيد؛ هر كدام يك سر و گردن بالاتر باشد، آن يكي محو است، اين يكي خودش را نشان مي‌دهد. 
ترم دوم، جلسه ششم، زنگ دوم
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر