يكي از تجاربي كه پشت سر ميگذاريم اين تجارب به عنوان درس است. به عنوان درسهاي عملي است، «نامحسوس است».
شما بعضي چيزها محسوساً صحبت ميكنيم بعضي چيزها نامحسوس است.....
مثل همان دوره يك حس حضور،.... شكر وجودي و .. بعضي چيزها مثل ترمزدستي..... اينها درسهاي نامحسوس است......
يكي از اين مسايل مسئله بيداري است؛ مثلاً شنيديد در اصلاح عاميانه ميگويند وجدان بيدار،.... حالا آن عاميانه استفاده ميكنند. ...... يك موقع است كه ميگوييم «وَيلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍٍ لُمَزَةٍ» (همزه 1) و در مذمت غيبت ميگوييم. ميدانيم استدلال كنيم كه مذمت دارد... و زشت است ....ولي دركش نميكنيم.... اما اين رحمانيت و اين حلقهها به ما كمك ميكند يك جايي ما دركش كنيم.....« لذا اين دائمي هم نيست». ميآييم در يك برههاي قرار ميگيريم ميبينيم كه دو نفر مثلاً دارند غيبت ميكنند،..... شما يكدفعه ميبيني كه واي چه تشعشع منفي وحشتناكي!...... دو نفر يك نفر ميبينيد كه در قالب شرك است، در قالب مندونالله است شما ميبينيد واي چقدر وحشتناك است! ......در حالي كه او خودش فكر ميكند كه خيلي نزديك است اينها ما را به ادراكات نزديك ميكند كه بدانيم چرا......
ممكن است در قالب حلال و حرام و اينها ما را آگاه بكنند.... و ممكن است كه اين وجدان بيدار بيايد روي آن مسئله، در اين مورد احتمالاً دوستان تجاربي را بدست آورده باشند.
مثلاً زماني كه من خودم يكسري اين جور چيزها بود، يك دورهاي را گذراندم، كوچكترين مسئله آشكار ميشد. يادم ميآيد كه در آن سالها يك تجربهاي، حالا در مورد مسايل روزمره هم بگويم خدمتتان، من ميخواستم بروم جنوب يك كاري را انجام بدهم، رامهرمز، عرض كنم خدمتتان خيابان وليعصر آمدم بروم به سمت زعفرانيه يك خانمي آمد زد به ماشين من، آن موقع رنو سوار بودم، خلاصه زد به ماشين ما و خسارتي را به بار آورد. كاري نداريم من ديدم فرصت براي تعمير ماشين نيست همان طوري عازم سفر شدم. گفتم ميروم در همان جا كه از اين كار هم باز نمانم، ضمن انجام كارم اين را هم تعمير ميكنم. رسيدم اهواز با يك محلي كه آشنا بود و از اقوام بود رفتيم و- اين ماجرا مال 15 سال پيش است يا بيشتر يا كمتر- رفتيم و يك ليست داديم به طرف و اينها براي ما چيز كرد و گفتيم چقدر ميشود، پولش را داديم و رفتيم.
به محض رفتن به راه هرمز در آنجا يك احساسهايي به من ميگفت اين فرد اشتباه كرده- اين بيداري كه شما ميگوييد- اشتباه كرده كم گرفته...... هيچي خوب من كارم را آنجا انجام دادم و برگشتم. دوباره به اتفاق همان آشنا گفتيم از كجا خريده بوديم؟ ما را برد آنجا. گفتم آقا آن چيزهايي را كه دادي بودي يكبار ديگر حساب كن. گفت فكر كردي گران ازت گرفتم، گفتم تو حساب كن. حساب كرد يكدفعه ديديم كه پول آن زمان رقم قابل توجهي را اشتباه كرده بود. خوب تا گفت اشتباه كردم، البته با ترس و لرز كه الان من قبول نميكنم، تا گفت اشتباه كردم پولش را گذاشتم جلوش. گفت قيمتها را ميدانستي؟ گفتم نه گفتم كاريت نباشه آمدم تسويه حساب شود.
يعني در يك برههاي در يك چيزي ميتواند اينقدر سنسورهاي ما حساس باشد. ....«البته اين درس است قرار نيست ادامه پيدا بكند». چون اگر ادامه پيدا ميكرد ديگر اصلاً همه چيز رو به راه بود ديگر. ....با همچين سنسور قدرتمندي همه چي تشخيص داده ميشود..... ولي به عنوان تجربه و به عنوان اينكه بدانيم چي به چي است و اين ماجرا .... اين را در يك برهههايي تجربه ميكنيم. شايد به همه مان اين درس را بدهند.
ترم چهارم، جلسه اول، زنگ دوم
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی
#سایت_سایمنتولوژی_فرادرمانی
#انجمن_سایت_سایمنتولوژی_فرادرمانی
#انجمن_مستر_عرفان_کیهانی_حلقه
#erfanekeihani
شما بعضي چيزها محسوساً صحبت ميكنيم بعضي چيزها نامحسوس است.....
مثل همان دوره يك حس حضور،.... شكر وجودي و .. بعضي چيزها مثل ترمزدستي..... اينها درسهاي نامحسوس است......
يكي از اين مسايل مسئله بيداري است؛ مثلاً شنيديد در اصلاح عاميانه ميگويند وجدان بيدار،.... حالا آن عاميانه استفاده ميكنند. ...... يك موقع است كه ميگوييم «وَيلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍٍ لُمَزَةٍ» (همزه 1) و در مذمت غيبت ميگوييم. ميدانيم استدلال كنيم كه مذمت دارد... و زشت است ....ولي دركش نميكنيم.... اما اين رحمانيت و اين حلقهها به ما كمك ميكند يك جايي ما دركش كنيم.....« لذا اين دائمي هم نيست». ميآييم در يك برههاي قرار ميگيريم ميبينيم كه دو نفر مثلاً دارند غيبت ميكنند،..... شما يكدفعه ميبيني كه واي چه تشعشع منفي وحشتناكي!...... دو نفر يك نفر ميبينيد كه در قالب شرك است، در قالب مندونالله است شما ميبينيد واي چقدر وحشتناك است! ......در حالي كه او خودش فكر ميكند كه خيلي نزديك است اينها ما را به ادراكات نزديك ميكند كه بدانيم چرا......
ممكن است در قالب حلال و حرام و اينها ما را آگاه بكنند.... و ممكن است كه اين وجدان بيدار بيايد روي آن مسئله، در اين مورد احتمالاً دوستان تجاربي را بدست آورده باشند.
مثلاً زماني كه من خودم يكسري اين جور چيزها بود، يك دورهاي را گذراندم، كوچكترين مسئله آشكار ميشد. يادم ميآيد كه در آن سالها يك تجربهاي، حالا در مورد مسايل روزمره هم بگويم خدمتتان، من ميخواستم بروم جنوب يك كاري را انجام بدهم، رامهرمز، عرض كنم خدمتتان خيابان وليعصر آمدم بروم به سمت زعفرانيه يك خانمي آمد زد به ماشين من، آن موقع رنو سوار بودم، خلاصه زد به ماشين ما و خسارتي را به بار آورد. كاري نداريم من ديدم فرصت براي تعمير ماشين نيست همان طوري عازم سفر شدم. گفتم ميروم در همان جا كه از اين كار هم باز نمانم، ضمن انجام كارم اين را هم تعمير ميكنم. رسيدم اهواز با يك محلي كه آشنا بود و از اقوام بود رفتيم و- اين ماجرا مال 15 سال پيش است يا بيشتر يا كمتر- رفتيم و يك ليست داديم به طرف و اينها براي ما چيز كرد و گفتيم چقدر ميشود، پولش را داديم و رفتيم.
به محض رفتن به راه هرمز در آنجا يك احساسهايي به من ميگفت اين فرد اشتباه كرده- اين بيداري كه شما ميگوييد- اشتباه كرده كم گرفته...... هيچي خوب من كارم را آنجا انجام دادم و برگشتم. دوباره به اتفاق همان آشنا گفتيم از كجا خريده بوديم؟ ما را برد آنجا. گفتم آقا آن چيزهايي را كه دادي بودي يكبار ديگر حساب كن. گفت فكر كردي گران ازت گرفتم، گفتم تو حساب كن. حساب كرد يكدفعه ديديم كه پول آن زمان رقم قابل توجهي را اشتباه كرده بود. خوب تا گفت اشتباه كردم، البته با ترس و لرز كه الان من قبول نميكنم، تا گفت اشتباه كردم پولش را گذاشتم جلوش. گفت قيمتها را ميدانستي؟ گفتم نه گفتم كاريت نباشه آمدم تسويه حساب شود.
يعني در يك برههاي در يك چيزي ميتواند اينقدر سنسورهاي ما حساس باشد. ....«البته اين درس است قرار نيست ادامه پيدا بكند». چون اگر ادامه پيدا ميكرد ديگر اصلاً همه چيز رو به راه بود ديگر. ....با همچين سنسور قدرتمندي همه چي تشخيص داده ميشود..... ولي به عنوان تجربه و به عنوان اينكه بدانيم چي به چي است و اين ماجرا .... اين را در يك برهههايي تجربه ميكنيم. شايد به همه مان اين درس را بدهند.
ترم چهارم، جلسه اول، زنگ دوم
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی
#سایت_سایمنتولوژی_فرادرمانی
#انجمن_سایت_سایمنتولوژی_فرادرمانی
#انجمن_مستر_عرفان_کیهانی_حلقه
#erfanekeihani
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر