جاذبه و
دافعه
جاذبه و دافعه براي اينكه مقدمهاي را راجع به آن صحبت كنيم.
خدمتتان بگويم ماجراي انسان، ماجراي ضحّاك ماردوش است...
و انسان دو تا مار بر دوش دارد به عبارتي، به تعبيري دو تا مار بر دوش دارد. ...
يكي از اين مارها روان،.... يكياش ذهن روي شانههاي ما قرار دارند. ...
اگر نظرشان تأمين نشود، چه ميشود؟ ...
به مغز خود ما هجوم ميآورند و شروع ميكنند به خوردن مغز خود ما....
حالا همان طوري كه در داستان ضخاك ماردوش ميخوانيم، اگر خوراك مغز جوان به آنها ندهيم، ميافتند مغز خودمان را ميخورند. حالا ببينيم منظور چيست؟
شما فرض كنيد، ما بياييم يك رژيم غذايي را بخواهيم شروع كنيم، تا حالا رژيمي نگرفتهايم حالا تصميم ميگيريم يك رژيم غذايي را شروع كنيم. وقتي كه شروع ميكنيم، بار اول و ميآييم به يك كجايي ميرسانيم، بعد از يك مدت كوتاهي ميبينيم كه يك مسايلي در ما شكل گرفته است. ...
روان ما، ما را دچار افسردگي ميكند، با ما در زمينه كشف احساسات همراهي نميكند، همراهي منفي ميكند. بعد از يك مدتي به واسطه اين كه به نوعي ناكام بوده، افسردگي را به ما اعطا ميكند. لذا افسردگي رژيم غذايي را داريم، ...حالا از نظر ما، شما فعلاً اين را داشته باشيد، يك چوب ميگذارد لاي چرخ ما، فرد ميبيند اصلاً حوصله ندارد، اصلاً علاقهاي به هيچ كاري ندارد، اصلاً ذوق و شوق و تقريباً همه چيز به يك شكلهايي تعطيل ميشود، اين يك چوب لاي چرخ. ...
اين يكي مار ميآيد ذهنيّت ما را نسبت به غذا عوض ميكند؛ غذايي كه ديروز تقدّس نداشت، امروز بعد از يك دوره رژيم غذايي تقدس پيدا ميكند يعني اسم غذا كه ميآيد ما ميبينيم دست و بالمان دارد ميلرزد و در واقع غذا براي ما يك جلوه مقدسي پيدا ميكند و يك مطلب خيلي مطرحي ميشود در حاليكه قبل از رژيم غذايي اينطور نبود. ...
بار دوم تا بخواهيم شروع كنيم، مثلاً ميگوييم از هفته ديگر شروع ميكنيم، رژيم غذايي بار دوم حالا بعد از هر چند وقت، به محض اينكه اسم رژيم غذايي را ميآوريم هنوز نرفته توش، هنوز انجام نداده، هيچ كاري نكرده ميبينيم كه دوباره آن حالت تشديد شد، پيدا شد. اين يكي هم دارد يك كاري ميكند كه ما مرتب دست و بالمان ميلرزد، آن يكي هم دارد يك كار ديگري ميكند. قبول است يا قبول نيست؟
حالا اگر اين را تعميم بدهيم اصولاً در قبال همه تصميمگيريهاي ما،...
اين دو تا مار اگر نظرشان تأمين نشود، يعني ما بخواهيم به آنها فشار بياوريم،...
چوب لاي چرخ ما ميگذارند...
«الانسان حريص ما منع منه» انسان را از هر چيزي منع كنند، در آن حريص ميشود، ....
چرا حريص ميشود؟ چرا اختلال ايجاد ميشود؟ ...
بخاطر كارشكنيهاي اين دو تا ماري كه روي شانههاي ما هست ....
و در واقع ما ديو وارونهكار هم هستيم، ....
در اين افسانهها كه ميآيد در واقع اشارههايي به خود ما هم هست.
ترم دوم، جلسه ششم، زنگ دوم
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی
جاذبه و دافعه براي اينكه مقدمهاي را راجع به آن صحبت كنيم.
خدمتتان بگويم ماجراي انسان، ماجراي ضحّاك ماردوش است...
و انسان دو تا مار بر دوش دارد به عبارتي، به تعبيري دو تا مار بر دوش دارد. ...
يكي از اين مارها روان،.... يكياش ذهن روي شانههاي ما قرار دارند. ...
اگر نظرشان تأمين نشود، چه ميشود؟ ...
به مغز خود ما هجوم ميآورند و شروع ميكنند به خوردن مغز خود ما....
حالا همان طوري كه در داستان ضخاك ماردوش ميخوانيم، اگر خوراك مغز جوان به آنها ندهيم، ميافتند مغز خودمان را ميخورند. حالا ببينيم منظور چيست؟
شما فرض كنيد، ما بياييم يك رژيم غذايي را بخواهيم شروع كنيم، تا حالا رژيمي نگرفتهايم حالا تصميم ميگيريم يك رژيم غذايي را شروع كنيم. وقتي كه شروع ميكنيم، بار اول و ميآييم به يك كجايي ميرسانيم، بعد از يك مدت كوتاهي ميبينيم كه يك مسايلي در ما شكل گرفته است. ...
روان ما، ما را دچار افسردگي ميكند، با ما در زمينه كشف احساسات همراهي نميكند، همراهي منفي ميكند. بعد از يك مدتي به واسطه اين كه به نوعي ناكام بوده، افسردگي را به ما اعطا ميكند. لذا افسردگي رژيم غذايي را داريم، ...حالا از نظر ما، شما فعلاً اين را داشته باشيد، يك چوب ميگذارد لاي چرخ ما، فرد ميبيند اصلاً حوصله ندارد، اصلاً علاقهاي به هيچ كاري ندارد، اصلاً ذوق و شوق و تقريباً همه چيز به يك شكلهايي تعطيل ميشود، اين يك چوب لاي چرخ. ...
اين يكي مار ميآيد ذهنيّت ما را نسبت به غذا عوض ميكند؛ غذايي كه ديروز تقدّس نداشت، امروز بعد از يك دوره رژيم غذايي تقدس پيدا ميكند يعني اسم غذا كه ميآيد ما ميبينيم دست و بالمان دارد ميلرزد و در واقع غذا براي ما يك جلوه مقدسي پيدا ميكند و يك مطلب خيلي مطرحي ميشود در حاليكه قبل از رژيم غذايي اينطور نبود. ...
بار دوم تا بخواهيم شروع كنيم، مثلاً ميگوييم از هفته ديگر شروع ميكنيم، رژيم غذايي بار دوم حالا بعد از هر چند وقت، به محض اينكه اسم رژيم غذايي را ميآوريم هنوز نرفته توش، هنوز انجام نداده، هيچ كاري نكرده ميبينيم كه دوباره آن حالت تشديد شد، پيدا شد. اين يكي هم دارد يك كاري ميكند كه ما مرتب دست و بالمان ميلرزد، آن يكي هم دارد يك كار ديگري ميكند. قبول است يا قبول نيست؟
حالا اگر اين را تعميم بدهيم اصولاً در قبال همه تصميمگيريهاي ما،...
اين دو تا مار اگر نظرشان تأمين نشود، يعني ما بخواهيم به آنها فشار بياوريم،...
چوب لاي چرخ ما ميگذارند...
«الانسان حريص ما منع منه» انسان را از هر چيزي منع كنند، در آن حريص ميشود، ....
چرا حريص ميشود؟ چرا اختلال ايجاد ميشود؟ ...
بخاطر كارشكنيهاي اين دو تا ماري كه روي شانههاي ما هست ....
و در واقع ما ديو وارونهكار هم هستيم، ....
در اين افسانهها كه ميآيد در واقع اشارههايي به خود ما هم هست.
ترم دوم، جلسه ششم، زنگ دوم
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر