کنترل دشارژ
انسانهای معمولی در معرض این هستند که هر کسی از راه برسد و حالشان را بگیرد.
حالا اینها را رویش صحبت میکنیم و انرژی نوع دوم و اینها را در دوره 4 مورد شناسایی قرار میدهیم
و این انرژی، انرژی است که وقتی که از یکی تعریف کنیم در او ایجاد میشود، و وقتی که عکس این مسئله باشد، دشارژش میکنیم،
تخلیهاش میکنیم ازش انرژیاش را ساکشن میکنیم:
مثلاً میآییم میگوییم «اِ این چه لباسیه! این چه قیافهایه! این چه کفشیه! نگاهش کن ...» او چی میشود؟ هی انرژیاش را میتوانیم ساکشن کنیم، ازش انرژیاش را بکشیم. انسانهای معمولی در گیر و دار انرژی نوع دوم هستند،
انسان متعالی اصلاً به انرژی نوع دوم نیازی ندارد بحث جدا، ولی با این در قبال مسئله دشارژ و این حرفها باید ایمنی کامل داشته باشد.
یعنی شما به یک انسان متعالی بیایید بگویید «اِ نگاهش کن!...» او یکدفعه دشارژ شد و لب و لوچهاش آویزان شد، شما بلافاصله رویش یک خط قرمز میکشید، میگویید که تعالی بی تعالی. یعنی یک نفر آمد گفت «من بهم برخورد» شما دیگر مطمئن هستید که این دیگر متعالی نیست.
یعنی هنوز ما هیچ حرفی نزدیم، اینها همه فونداسیون هستند، یعنی الفباست، حالا چرا و چگونهاش را سر فرصت متوجه میشوید.
یعنی شما فوراً میفهمید که این کنترل دشارژ نداشته که بهش برخورده، حالا هر چی باشد، هر موضوعی که باشد، تا بیاید بگوید «من ناراحتم من بهم برخورد، من قهر میکنم»، متوجه میشوید این خصیصه را ندارد، این قابلیت را ندارد. بنابراین این باید برود دوباره از صفر شروع کند بیاید بالا. حالا شما حسابش را بکنید هر چی برویم بالاتر، حالمان را بگیرند، سقوط کنیم از ارتفاع بالاتری سقوط میکنیم، همین الان سقوط کنیم بهتر است، چون ارتفاع نداریم!
اینها برای این است که همین جا، این فونداسیون را خوب طراحیاش کنیم، بارهایی را که سوارش میکنیم تحمل میکند، اما یکدفعه میبینید پنجاه طبقه رفتید بالا فونداسیونت یک طرفی شد و از آن بالا آمد پایین! حالا کی درستش بکند؟ دوباره، دوباره کاری همیشه مشکل است، مشکلتر از بار اول است. لذا این تعاریف را که من به عنوان مثال اینها را آوردم که ذهنمان روشن شود که در بحث اضافه کاری و بحث تعالی و اینها، الفبایش را چطوری طراحی میکنیم و چطوری تعریف میکنیم. این جلوی ضرر و زیانهای بعدی را میگیرد.
س: .......... ج: خوب این یک کلمه است ولی چگونه؟ ممکن است وقتی بگوییم این این، یکدفعه میبینیم که این مسئلهایست که درست است اما چگونه؟
این ضد ضربه شدن، چون یکی از تعریفهای عرفان ضد ضربه شدن است.
چون یک تعریفی داریم از زندگی، گفتیم زندگی اقیانوس مواج است، ما سوارچی باشیم معلوم میکند که آیا جان سالم از این اقیانوس مواج بدر میبریم یا بدر نمیبریم.
مثلاً اگر که یکی بگوید که من سوار زورقم شما میدانید که جان سالم بدر نمیبرد ولی یک کسی بگوید من سوار کشتی اقیانوسپیما هستم شما یک خرده خیالتان راحت میشود، میگویید خوب این به احتمال 99/99% به مقصد میرسد.
عرفان میخواهد این کشتی اقیانوسپیما را تعریف کند سوار چه کشتیای داریم میشویم که اینها در واقع عوامل ضد ضربه شدن هستند،
این تجهیزات را در اختیار ما قرار بدهد تا زورق وجودی ما، چون کشتی که در کار نیست- زورق وجودی ما یا کشتی وجودی ما این است دیگر، تا این زورق وجودی ما تبدیل شود به کشتی اقیانوسپیما و این زورق تبدیل شود به آن، تا بتواند از دل این امواج سهمگین سالم بیرون بیاید.
پس یکی از تعریفهای عرفان در واقع هنر ضد ضربه شدن است کیفیتی، آن چیزی را که به ما میدهد، هر چه هست، نهایتاً منجر میشود به ضد ضربه شدن چیزی که ما بهش نیاز داریم. منهای تعالی و منهای همه این حرفها یعنی حتی اگر بحث تعالی را هم بگذاریم کنار، چون برای این که به مقصد برسیم زورق نمیتواند اقیانوس را طی کند، برای رسیدن به آن مقصد باید سوار کشتی اقیانوسپیما شویم.
بنابراین یک جنبه خوبش این است که اصولاً ما را ضربه ناپذیر میکند، جنبه دیگرش این است که ما را از این اقیانوس عبور میدهد، به سمت تعالی سوق میدهد و هدایتهای لازم را میتواند برایمان داشته باشد.
ترم دوم، جلسه دوم، زنگ دوم
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی
#سايت_سايمنتولوژي_فرادرماني
#استاد_محمد_علي_طاهري
#انجمن_سايمنتولوژي_فرادرماني
#انجمن_مستر_عرفان_کيهاني_حلقه
#سايت_خبري_عرفان_حلقه
#Mediaerfanekeihani
#erfanekeihani
انسانهای معمولی در معرض این هستند که هر کسی از راه برسد و حالشان را بگیرد.
حالا اینها را رویش صحبت میکنیم و انرژی نوع دوم و اینها را در دوره 4 مورد شناسایی قرار میدهیم
و این انرژی، انرژی است که وقتی که از یکی تعریف کنیم در او ایجاد میشود، و وقتی که عکس این مسئله باشد، دشارژش میکنیم،
تخلیهاش میکنیم ازش انرژیاش را ساکشن میکنیم:
مثلاً میآییم میگوییم «اِ این چه لباسیه! این چه قیافهایه! این چه کفشیه! نگاهش کن ...» او چی میشود؟ هی انرژیاش را میتوانیم ساکشن کنیم، ازش انرژیاش را بکشیم. انسانهای معمولی در گیر و دار انرژی نوع دوم هستند،
انسان متعالی اصلاً به انرژی نوع دوم نیازی ندارد بحث جدا، ولی با این در قبال مسئله دشارژ و این حرفها باید ایمنی کامل داشته باشد.
یعنی شما به یک انسان متعالی بیایید بگویید «اِ نگاهش کن!...» او یکدفعه دشارژ شد و لب و لوچهاش آویزان شد، شما بلافاصله رویش یک خط قرمز میکشید، میگویید که تعالی بی تعالی. یعنی یک نفر آمد گفت «من بهم برخورد» شما دیگر مطمئن هستید که این دیگر متعالی نیست.
یعنی هنوز ما هیچ حرفی نزدیم، اینها همه فونداسیون هستند، یعنی الفباست، حالا چرا و چگونهاش را سر فرصت متوجه میشوید.
یعنی شما فوراً میفهمید که این کنترل دشارژ نداشته که بهش برخورده، حالا هر چی باشد، هر موضوعی که باشد، تا بیاید بگوید «من ناراحتم من بهم برخورد، من قهر میکنم»، متوجه میشوید این خصیصه را ندارد، این قابلیت را ندارد. بنابراین این باید برود دوباره از صفر شروع کند بیاید بالا. حالا شما حسابش را بکنید هر چی برویم بالاتر، حالمان را بگیرند، سقوط کنیم از ارتفاع بالاتری سقوط میکنیم، همین الان سقوط کنیم بهتر است، چون ارتفاع نداریم!
اینها برای این است که همین جا، این فونداسیون را خوب طراحیاش کنیم، بارهایی را که سوارش میکنیم تحمل میکند، اما یکدفعه میبینید پنجاه طبقه رفتید بالا فونداسیونت یک طرفی شد و از آن بالا آمد پایین! حالا کی درستش بکند؟ دوباره، دوباره کاری همیشه مشکل است، مشکلتر از بار اول است. لذا این تعاریف را که من به عنوان مثال اینها را آوردم که ذهنمان روشن شود که در بحث اضافه کاری و بحث تعالی و اینها، الفبایش را چطوری طراحی میکنیم و چطوری تعریف میکنیم. این جلوی ضرر و زیانهای بعدی را میگیرد.
س: .......... ج: خوب این یک کلمه است ولی چگونه؟ ممکن است وقتی بگوییم این این، یکدفعه میبینیم که این مسئلهایست که درست است اما چگونه؟
این ضد ضربه شدن، چون یکی از تعریفهای عرفان ضد ضربه شدن است.
چون یک تعریفی داریم از زندگی، گفتیم زندگی اقیانوس مواج است، ما سوارچی باشیم معلوم میکند که آیا جان سالم از این اقیانوس مواج بدر میبریم یا بدر نمیبریم.
مثلاً اگر که یکی بگوید که من سوار زورقم شما میدانید که جان سالم بدر نمیبرد ولی یک کسی بگوید من سوار کشتی اقیانوسپیما هستم شما یک خرده خیالتان راحت میشود، میگویید خوب این به احتمال 99/99% به مقصد میرسد.
عرفان میخواهد این کشتی اقیانوسپیما را تعریف کند سوار چه کشتیای داریم میشویم که اینها در واقع عوامل ضد ضربه شدن هستند،
این تجهیزات را در اختیار ما قرار بدهد تا زورق وجودی ما، چون کشتی که در کار نیست- زورق وجودی ما یا کشتی وجودی ما این است دیگر، تا این زورق وجودی ما تبدیل شود به کشتی اقیانوسپیما و این زورق تبدیل شود به آن، تا بتواند از دل این امواج سهمگین سالم بیرون بیاید.
پس یکی از تعریفهای عرفان در واقع هنر ضد ضربه شدن است کیفیتی، آن چیزی را که به ما میدهد، هر چه هست، نهایتاً منجر میشود به ضد ضربه شدن چیزی که ما بهش نیاز داریم. منهای تعالی و منهای همه این حرفها یعنی حتی اگر بحث تعالی را هم بگذاریم کنار، چون برای این که به مقصد برسیم زورق نمیتواند اقیانوس را طی کند، برای رسیدن به آن مقصد باید سوار کشتی اقیانوسپیما شویم.
بنابراین یک جنبه خوبش این است که اصولاً ما را ضربه ناپذیر میکند، جنبه دیگرش این است که ما را از این اقیانوس عبور میدهد، به سمت تعالی سوق میدهد و هدایتهای لازم را میتواند برایمان داشته باشد.
ترم دوم، جلسه دوم، زنگ دوم
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی
#سايت_سايمنتولوژي_فرادرماني
#استاد_محمد_علي_طاهري
#انجمن_سايمنتولوژي_فرادرماني
#انجمن_مستر_عرفان_کيهاني_حلقه
#سايت_خبري_عرفان_حلقه
#Mediaerfanekeihani
#erfanekeihani
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر