۱۳۹۳-۰۷-۱۲

فلسفه ي قرباني کردن

فلسفه ي قرباني کردن

بينيد ماجراي اسماعيل چي بود؟ ماجراي قرباني كردن وابستگي بود، منتها اسماعيل يك سمبلي بود بر بالاترين حد وابستگي انسان، كه وابستگي اش به اولادش هست و بعد اموال « و اعلْمَوا انَمَّا امَوْالكُمُ و اوَْلادكُمُ فتِنْةٌ » (انفال 28 ) اين ها وابستگي بزرگ انسان، و در رأسش اولاد است و آن جا كه اسماعيل انتخاب شد براي ماجراي قرباني شدن، در واقع اسماعيل سمبل وابستگي انسان بود. و قرار نبود كه خوني ريخته شود، فقط قرار بر يك آزمايش بود كه آيا تو آنقدر از وابستگي هاي خودت رها شدي كه حاضر باشي حتي اگر ما گفتيم اسماعيل را قرباني كني، اين كار را بكني؟ اين قرباني، قرباني مجازي بود، نه حقيقي ! اصلا مگر خداوند تشنه خون است؟!
اشاره اي هم قبلا داشتيم كه آن جا كه ما هدف مان خون است تشعشعات منفي وحشتناكي به زندگي مان مي آيد مثلا بعضي ها مي دانيد كه مي گويند بايد خون ريزي كنيم! خون و خون ريزي! اين خون و خون ريزي در ضمير ناخودآگاه ما هم وارد شده است و بعد هم كه خون آن حيوان را مي خواهيم بزنيم سر در خانه مان، به ماشين مان و... كه در واقع خون اين حيوان ضامن حفظ منافع و مصالح ما قرار بگيرد. در حالي كه هيچ خوني نمي تواند همچنين چيزي را ايجاد بكند و همچنين چيزي نيست كه ما خون يك موجود زنده را بريزيم تا منافع ما حفظ شود. و آن ماجرا را شيفتش كرديم و ازش يك برداشت هاي ديگري كرديم، ديگر اطعام و سير كردن شكم گرسنه ها را آمديم جايش را با مسئله خون قاطي كرديم. آن جا اگر مسئله ذبحي صورت مي گيرد، اطعامي شود گرسنه هايي سير شوند ربطي به اين ندارد كه من مي خواهم خون بريزم، من مي خواهم اطعام كنم نه خون بريزم!

 استاد محمد علي طاهري

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر