۱۳۹۳-۰۷-۲۸

چرا بايد معكوس كنيم تا شعور پنهانش پيدا بشود؟

چرا بايد معكوس كنيم تا شعور پنهانش پيدا بشود؟


پرسش؛ اصولاً چرا بايد معكوس كنيم تا شعور پنهانش پيدا بشود.

پاسخ ؛ در تعاليم شيطان پرستها هست كه معكوس بگو ، معكوس راه برو ، معكوس بشنو و الي آخر و اين يك رمز است و در واقع رمزي است كه موضوع معكوس و برعكس كردن را در واقع نشان مي‌دهد كه كلام ، نوشته ، فكر ، ماهيتي دوگانه دارد ، يك سمتش هماني است كه مستقيم است و يك بخشش هماني است كه معكوس مي‌شود وآن را مورد بررسي قرار داديم ، در حال حاضر هم اين مسأله معكوس و برعكس دارد يك پيامي را به ما مي‌رساند ، اگر فكر بكنيم كه چرا اين پيام بايد وجود داشته باشد و چرا بايد اصولاً بر عكس كلام و نوشته‌هاي ما معني داشته باشد ، در حاليكه علي الظاهر شما هر نوشته و كلامي را معكوسش بكنيد حامل پيامي قطعاً نيست چون عبارات برحسب راندْم ممكن است كلماتي از آن معني داشته باشد اما در مجموع يك پاراگراف را اگر معكوس كنيم هرگز معني نخواهد داشت ، اما اگر همان را بشنويم مي‌بينيم كه كلام و پيامي دارد و اين كلام و پيام همان موضوع بحث ضد شعوري است كه داريم راجع به آن صحبت مي‌كنيم و اين كه چرا بايد پيامي در پشت كلام ما خوابيده باشد اين خودش جاي بحث و تأمل دارد و حالا با توجه به آن تعليم شيطان هم كه مي‌گويد معكوس بگوئيد ، معكوس بشنويد و معكوس راه برويد و غيره ، مي‌شود مطمئن بود كه اينها به همديگر ارتباط دارد ، آنچه كه بصورت نوشته در مي‌آيد يا مي‌توانيم بشنويم در حال حاضر درمورد انديشه انسان همين بحث معكوس كردن است ، اما اوني كه در مولكول آب است ، بحث شعور ظاهري را مورد بررسي قرار مي‌دهد و نشان مي‌دهد كه عاملي بنام شعور وجود دارد ، مثلاً اگر ما به يك ليوان آب بگوئيم دوستت داريم عكسبرداري از مولكولهاي آب به يك شكلي درمي‌آيد و اگر بگوئيم كه ما از تو يك ليوان آب نفرت داريم مولكولهايش به يك شكل ديگري در مي‌آيد،يعني در واقع عكسبرداري از مولكول آب عكسبرداري از شعور ظاهري است ، هنوز بحث شعور باطني موضوعي ديگر است و اين نشان مي‌دهد كه ما تحت تأثير شعور ظاهري و باطني هستيم ، منتها جان كلام در شعور باطني است كه حالا شعور باطني چگونه اثر مي‌كند درواقع بصورت پنهان وارد قلعه وجودي ما مي‌شود و اثرش را به شكل خاصي آنجا مي‌گذارد كه درواقع همان ماجراي اسب تراواست كه ما خودمان مي‌بريمش داخل قلعه وجوديمان با ميل و رغبت ، ممانعتي از ورودش نمي‌كنيم اما دشمناني كه در درون اين اسب تراوا پنهان شده‌اند بموقع از آن مي‌آيند بيرون و پيام خودشان را در ستاد وجودي ما كار مي‌گذارند و به ظهور مي‌رسانند وما به تدريج آن پيامها را مي‌گيريم و بكار مي‌بريم و اجرا مي‌كنيم، بعنوان مثال اگر ما بگوئيم شيطان خوب است هيچكس قبول نمي‌كند ناخودآگاه همه ما در مقابل آن جبهه مي‌گيريم و مقاومت نشان مي‌دهيم ، اما اگر اين پيام در داخل اسب تراوا باشد ما با كمال ميل مي‌بريمش درون چون ظاهرش چيز ديگري است، ظاهرش مثلاً ممكن است راجع به خدا با ما صحبت بكند ، ما قاعدتاً چنين پيامي آشناست مي بريمش داخل ولي در پشت اون مي‌بينيم پيام ديگري هست كه بموقع وارد ستاد مي‌شود وآن پيام كار خودش را انجام مي‌دهد ، پس ما ممكن است در قالب پيامهاي خوبي كه همان نقش اسب زيباي تراوا را دارد دشمناني را ببريم داخل وجودمان ، يعني در قالب نوشته‌هاي خوب،پيامهاي منفي را ببريم درون قلعه وجودي مان و آن پيامها سر فرصت خودش پياده بشود و ما آن پيامها را بكار بگيريم ، بدون اين كه خودمان بدانيم از كجا آمده و چطور آمده ، باچه هدفي آمده ، بنابراين ما هميشه در معرض خطر ورود دشمن از طريق اسب تراوا هستيم .

پرسش؛ شما فرموديد مفاهيمي كه در برگردان يك كلام هست بر نا خود آگاه افراد تأثير دارد ، اگر اين برگردان به زبان غير از فارسي باشد باز هم روي ذهن و ناخود آگاه فرد فارسي زبان تأثير خواهد داشت.

پاسخ ؛ ما آستانه درك فيزيكي داريم كه حواس پنجگانه ما را تشكيل مي‌دهد و ما از طريق حواس پنجگانه پيامهائي را از محيط دريافت مي‌كنيم،يك آستانه درك ذهني داريم كه در واقع بدون اين كه ما متوجه آنها بشويم اتفاق مي‌افتد ، خيلي از حوادث پيرامون از آستانه درك فيزيكي ما خارج است ولي ما با آستانه درك ذهني آنها را دريافت مي‌كنيم ، آنچه را كه در خواب مي‌بينيم آستانه درك ذهني ما دريافت مي‌كند وگرنه چشم ما كه بسته است،گوش ما كه از فعاليت افتاده و بقيه حواس ما هم همينطور و ما در حالتي كه در خواب هستيم از آستانه درك ذهني داريم استفاده مي‌كنيم ، آستانه درك فرا ذهني هم داريم مثل الهام ، آستانه درك فراذهني ما بخشيش فرا زباني است ، يعني در يك لحظه جرقه‌اي در ذهن و بخش فرا ذهن ما زده مي‌شود ، اين جرقه كه باز مي‌شود مي‌بينيم كه ما مطالب زيادي را دريافت كرديم و اين بخش مستقل از زبان است ، آنچه كه از روح جمعي در انسانها انعكاس پيدا مي‌كند ، مستقل از زبان است ، خيلي مواقع ما خوابهائي مي‌بينيم كه به زبانهاي ديگر است وما در خواب مي‌بينيم كه به يك زباني مسلط هستيم و داريم صحبت مي‌كنيم ، بنا براين ذهن و فراذهن ما بخشهاي دارد كه فرا زبان مي‌تواند عمل بكند و اصولاً اولين جرقه هاي ذهن و فرا ذهن تابع زبان نيست ، آن جرقه باز مي‌شود تبديل به زبان مي‌شود ويا ما با زبان آن را بيان مي‌كنيم ، درهر صورت اين پيامها در بخشهائي باز مي‌شود كه مستقل از زبان است و آنجا اثر خودش را مي‌گذارد بهرزباني كه مي‌خواهد باشد .

پرسش؛بنا بر تئوري شما انتقال مفاهيم برگردان كلام مختص ترانه نيست .

پاسخ ؛ بله چه در صحبتهاي روزمره ، چه در شعر ، حتي در نوشته‌ها، كتابها ، يعني ما مي‌توانيم مطالب يك كتاب را بخوانيم معكوس بشنويم ببينيم چه پيامي پشتش دارد و درواقع ظرف سال آينده بحث بررسي ضد شعور يك مطلب جهاني خواهد شد و همه به اين سمت رو مي‌آورند و با تسهيلاتي كه تكنولوژي دارد در اختيار قرار مي‌دهد از نظر معكوس‌كردن كلام از نقطه نظر اين كه پارازيتهاي اضافي را كه معمولاً پشت صدا هست ، تند كردن ، كند كردن صدا كه در خيلي مواقع لازم است براي كشف رمز ، حذف موسيقي و چيزهائي كه همراه صدا هست وممكن است مانع بشود ما اصل مطلب را دريافت بكنيم ، اين امكانات و تسهيلات را در اختيار قرار مي‌دهد ، لذا روز بروز اين كار آسان‌تر مي‌شود ، تصور مي‌كنيم كه تا سال 2010 اين بصورت يك مسأله جهاني در بيايد بيرون ، هركس كه بخواهد انديشه‌اي را ارائه بكند ، حرفي را بزند ، خصوصاً اگر بعنوان يك راهكار قرار باشد تلقي بشود و بالاخص راهكارهاي معرفتي حتماً معكوس آن مورد بررسي قرار خواهد گرفت ، بنا براين تا حد زيادي مسأله ضد شعور راه تظاهر و وانمود سازي و اينجور مسائل را خواهد بست و مردم براي اين كه كتابي را بخوانند از ناشرين تقاضاي ضد شعور آن را هم مي‌كنند ، تقاضا مي‌كنند كه CD آن و يا هر چيزي را كه در آينده بيايد و حاوي مفاهيم ضد شعور كتاب باشد را هم همراه با كتاب عرضه بكنند ، يعني مردم تا ندانند پشت يك مطلبي چه ضد شعوري خوابيده به آن مطلب مراجعه نخواهند كرد يا به آن شخص مراجعه نخواهند كرد ، يا كلام آن شخص را ترتيب اثر نخواهند داد.

پرسش؛در برگردان جملاتي شنيده مي‌شود كه اغلب واضح نيست ، بعضيها مدعي مي‌شوند كه اين يك توهم است و اين جمله اي كه ادعا مي‌شود كه شنيده مي‌شود در واقع مي‌تواند توهم باشد كه جملات ديگري دارد شنيده مي‌شود .

پاسخ ؛ بله ببينيد بتدريج از اين اظهار نظرها جدا مي‌شود ، يعني مي‌آئيم مي‌گوئيم يك مورد توهم است، دو مورد توهم است و... بالاخره اين مطلب به گونه‌اي مستند شده كه با يك آمار قوي از اين نمونه‌ها بشر به اين نتيجه مي‌رسد كه چنين چيزي هست ، البته قاعدتاً حالا كه اين مسائل تازه دارد در دنيا با يك شكل خاصي مطرح مي‌شود ، ممكن است در مقابل آن مقاومتها باشد و قطعاً مثل هر چيز ديگر مقاومتهائي هست ولي مقاومت در مقابل اين مسأله فايده‌اي نخواهد داشت چرا ، چون آنقدر در دنيا الآن روي اين مسأله در حال كار كردن هستند كه قطعيت آن و صحت و سْقم آن به زودي بر همگان ثابت مي‌شود و امكان فرار از آن غير ممكن است و توهمي نيست كه نشود روي آن تحقيقات مفصلي انجام داد ، چون آنچه را كه مي‌شنويم كس ديگري هم بگويد با فركانس همان مطابقت داده بشود يا به عبارت ديگر معكوس اين را دوباره اگر معكوسش‌كنيم همان شعر اوليه بدست مي‌آيد ، يا همان عباراتي را كه معكوس‌كرديم بخوانيم همان اصل مطلب اوليه در مي‌آيد ، بنا براين راههاي اثبات اين مسأله بسيار بسيار زياد است و درواقع از آن فرار غير ممكن است ، يكخورده حالا فقط زمان مي‌خواهد كه پيش بيني ما سال 2010 است كه مطلب شعور و ضد شعور يك مطلب جا افتاده جهاني خواهد شد .

پرسش؛عموماً ترانه ها يك حسي را منتقل مي‌كنند شادي ، غم ، هيجان ، اين ظاهر چه ارتباطي با اون شعور باطني كه شما تعريف كرديد دارد .

پاسخ ؛ موضوع ضد شعور ارتباطي به حالت ظاهري يك نوشته ، يك مطلب ، يك شعر ندارد ، ممكن است ظاهر شعر بسيار بسيار شاد باشد ولي ضد شعور آن پيام افسردگي به فرد بدهد ، پيام پوچي به فرد بدهد ، پيام ميل به خود كُشي را انتقال بدهد ، ارتباطي اصولاً به همديگر ندارند كه از روي ظاهر بشود به باطن پي بْرد.



پرسش؛ پس كانون تأثير گذاري برگردان يك كلام احساسات و روان نيست .

پاسخ ؛ خير فقط ذهن است و موضوع فقط پيام منفي است ، مي‌تواند جعلي باشد ، برود در ستاد و اثر منفي بگذارد،مي‌تواند مثبت باشد و وقتي به ستاد وارد مي‌شود پيام مثبت بگذارد .

پرسش؛ پس بنا براين اون برگردان روي احساسات و روان تأثير نخواهد گذاشت مستقيماً .

پاسخ ؛ نه ببينيد كانون تأثير ضد شعور زماني است كه پيام ضد شعور كه مي‌تواند مثبت يا منفي باشد به ذهن و بخش فرا ذهن كه خودشان تعريفهاي مستقلي دارند مي‌رسد و اين پيامها آنجا به مورد اجراء گذاشته مي‌شوند واز آنجا به بعد مي‌تواند تأثير مثبت يا منفي روي روان هم داشته باشد ، اين تأثير ارتباطي به احساسهاي ظاهري كه ما از مطلب مي‌گيريم ندارد ، ممكن است يك مطلبي در ظاهر پيام شادي داشته باشد ، پيام مثبت داشته باشد ، پيام ميل به زندگي داشته باشد ولي ضد شعور آن پيام ميل به افسردگي ، ميل به پوچي ، ميل به خودكشي و اينجور چيزها داشته باشد ، ارتباطي به ظاهر ماجرا از نقطه نظر رواني كه همان احساسات رواني ما باشد و ادراكات ظاهري ما نخواهد داشت .

پرسش؛ ملاكهائي كه شرع براي موسيقي و آواز گذاشته با تئوري ضد شعور چه ارتباطي دارد .

پاسخ ؛ برخورد اديان خصوصاً دين مبين اسلام با مسأله موسيقي برخورد خاصي بوده ودرخصوص موسيقي غنائي اعلام شده كه حرام است ، اما امروز شايد ما بيشتر بتوانيم مفهوم موسيقي غنائي را درك بكنيم و اين كه درواقع اديان مي‌خواستند در قالب طرح مسأله موسيقي غنائي به انسان بفهمانند كه نوعي از موسيقي هست كه مي‌تواند تأثيرات مخربي داشته باشد درواقع تأكيد مي‌كنم نوعي از موسيقي ، موسقي غنائي ، بطور مطلق موسيقي منع نشده ، حتي در بعضي از مناسك مذهبي و غيره هم از موسيقي به نوعي استفاده شده ، امروز ديگر بخوبي مي‌توانيم اين موضوع را درك بكنيم كه موسيقي غنائي موسيقي است با ضد شعور منفي ، حالا كلام منفي خود تأثير ضد شعور موسيقي منفي و منظورمان هم از منفي اين است كه مي‌تواند ذهن ما را كاملاً در اختيار شبكه منفي قرار بدهد يا به عبارت ديگر شبكه منفي مي‌تواند با استفاده از آن كه همان اسب تراواست وارد بشود و ذهن ما را اشغال بكند و هر پيامي را كه مي‌خواهد روي آن كار بگذارد ، بنا براين امروز دقيقاً مي‌توانيم اين را با اطمينان بيان بكنيم كه موسيقي غنائي واقعاً يك پيشگوئي و يك زمينه‌اي را در باب موسيقي دست ماداده كه خطر ناك بودن بخشي از آن را به اطلاع ما رسانده و تازه امروز مي‌خواهد اينها براي ما اثبات بشود وما دقيقاً و عملاً متوجه بشويم چه تأثيرات سوئي از بخشي از موسيقي و كلام آن مي‌تواند به انسان وارد بشود ، حال و موقعيت گوينده ، خواننده يا نوازنده در اين مسأله تأثير ندارد ، اين مسأله ارتباطش به محور وجودي است و محور وجودي مستقل از حالتهاي فيزيكي ظاهري ما هست ، ممكن است كه وقتي محور وجودي مثبت هست در شرايط غم و اندوه ،شادي در هر مكاني آن ضد شعور مثبت را با خودش همراه داشته باشد و در صورتي هم كه ضد شعور منفي باشد در هر جائي مي‌تواند ضد شعور منفي را با خودش داشته باشد حتي اگر ما به اماكن متبركه هم برويم ولي محور وجودي ما منفي باشد هرچه را كه مي‌گوئيم پشتش ضد شعورش منفي خواهد بود حتي به خانه خدا هم برويم ، در آنجا هم كلام ما ، مطالب ما آنچه كه مي‌نويسيم ، آنچه كه بكار مي‌بريم از ضد شعور منفي برخوردار خواهد بود .

پرسش؛ مي‌شود اين آثار منفي را خنثي كرد ، يعني يك نفر موسيقي بشنود ولي رويش تأثير نگذارد .

پاسخ ؛ اين بستگي به چندتا مطلب دارد، درخصوص اين كه تأثير روي ما نگذارد در شرايطي خواهد بود كه ما خودمان محور وجوديمان مثبت باشد ، در فاز مثبت باشيم يعني از نظر ظاهري ، از نظر باطني هم محور وجوديمان مثبت باشد در اينصورت در قلعه بسته است و در غير اينصورت نه هيچ استثنائي نيست ، هر كسي كه با اين مطالب برخورد بكند يعني درواقع اسب تراوا را به درون قلعه وجودي خودش برده ، بنا براين ايمني از اين مسأله بازهم براي خودش تعريف خيلي خاصي دارد و درواقع اولين مرحله‌اش يا مرحله اساسي‌اش اين است كه محور وجودي مثبت باشد و مثبت بودن محور وجودي يعني دردروازه وجودي ما بسته است و از ايمني برخوردار هست .

پرسش؛ فاز مثبت را مي‌شود تعريف بفرمائيد دقيق.

پاسخ ؛ ما دوتا فاز داريم ، يك فاز فازي است كه ما زير علم الهي درواقع قرار داريم ، مسائلي مثل اميد و شادي بر ما حاكم است ، اميد وشادي جزء جنود الله هستند و يك فاز جنود شيطان هم داريم كه ترس ، نا اميدي ، اضطراب ، افسردگي ، احساس تنهائي را شامل مي‌شود ، زمانيكه ما زير علم شيطان داريم سينه مي‌زنيم ، جنود شيطان را داريم مي‌پذيريم ، لذا در اينصورت از ايمني برخوردار نخواهيم بود ، اولين مرحله اين است كه اصلاً ما زير علم شيطان هستيم يا زير علم خدا قرار داريم ، جريان جنودالله يا جنود شيطان را درواقع به وجودمان راه مي‌دهيم ، بنا براين يك فاز ظاهريش اين است كه در فاز مثبت هستيم يا در فاز منفي قرار داريم ، اما بحث ايمني اصلي يعني دروازه اصلي وجود ما همان بحث محور وجودي است كه آن مثبت باشد ، خيلي از اين مسائل اصولاً از آنجا بخودي خود وضع مي‌شود آنوقت درست مي‌شود ، مثلاً كسي كه محور وجوديش مثبت است خودش هم مي‌داند كه جنود شيطان را به وجودش راه ندهد و معمولاً هم جنود شيطان را مي‌شناسد و آنها را خودش فراخوان نخواهد كرد ، جهان هستي مادي بظاهر از ماده و انرژي تشكيل شده ولي ما مي‌دانيم كه همه ذرات و همه بخشهاي جهان هستي مادي ما از شعور و هوشمندي نشأت گرفته و بوجود آمده كه در خودش دوگونه هوشمندي را به جريان مي‌اندازد ، مثلاً ما در اين قضيه به هوشمندي تركيب و هوشمندي تجزيه ، هوشمندي عمل و عكس العمل ، به اين چيزها بر خورد مي‌كنيم كه در واقع هوشمندي دردل خودش يك رفتاري دو گانه دارد و يك رفتاري دوگانه را به ماده و انرژي داده ، اما همين هوشمندي وقتي از كانال ما عبور مي‌كند دوباره ما خالق عالم ديگري مي‌شويم ، عالمي كه ما خلق مي‌كنيم ، دوباره خودش دونوع هوشمندي در آن جريان پيدا مي‌كند و شعور و ضد شعور باطنش ، پشت صحنه‌اش و يك ظاهر هم كه تحت نام مثبت و منفي مي‌شناسيم كه مثلاً به ظاهر چيزي را كه خلق كرديم مثبت است يا منفي است ، يك رويكرد ظاهري و يك رويكرد باطني دارد كه شعور و ضد شعور به طور كلي پشت صحنه اين ظاهر هستند كه ما مي‌توانيم بفهميم كه علي‌الظاهر آن چيزي راكه ايجاد كرديم و مثبت است مثلاً يك نقاشي كشيديم ، عمل نقاشي خودش يك مسأله هست ، آن سوژه‌اي كه ما آنجا كشيديم ظاهراً مي‌تواند مثبت باشد ، مي‌تواند منفي باشد ، يعني مثلاً ما مي‌توانيم نقاشي بكشيم كه مثبت تلقي بشود اما پشت اين نقاشي دارد دو نوع شعور با ما صحبت مي‌كند و دوباره بحث شعور و ضد شعور را داريم ، بيننده‌هاي معمولي اصلاً از وجود شعور اين نقاشي خبردار نيستند ، يعني نمي‌دانند كه زماني كه اين تابلو خلق شده شعوري برآن سوار شده ، ماجرا از اين قرار است كه نقاش زماني كه قلمش را داخل رنگهاي مختلف مي‌زند اين رنگها هر كدام يك شعوري دارند ، يك شعور زمينه دارند ، طبق قاعده كه هر ذره از ذرات عالم هستي داري شعوري هستند ، اما اين قلم را وقتي كه مي‌آورد آنچه كه در ظاهر افكارش هست سوار اين مي‌شود و آن نقاشي را مي‌كشد ، حالا اگر در حين كشيدن اين نقاشي افكار او از يك عشقي سرچشمه گرفته باشد اينجا يك شعوري پياده مي‌شود ، اگر در حين كشيدن به بدهكاري ، طلبكاري و... اينجور چيزها فكر بكند ، يك شعور ديگري حاكم مي‌شود ، اگر در حين نقاشي ترس داشته باشد ، دودلي داشته باشد ، واهمه داشته باشد و هر حالت ديگري شعوري را اينجا پياده مي‌كند كه ممكن است بيننده نا خودآگاه در معرض يك شعور پشت صحنه قرار بگيرد ، اما اين شعور پشت صحنه‌اي كه در اينجا هست دوباره خودش يك ضد شعور ديگر هم دارد ، ما از يك تابلو پيامهاي شعوري متفاوتي را دريافت مي‌كنيم كه مثلاً حالت ترس نقاش يك مسأله هست ولي حالتي كه پشت اين ترس خوابيده دوباره يك ماجراي ديگر خواهد بود .

پرسش؛ منظور از اين مارخينز كه در برگردان ترانه ها زياد شنيده مي‌شود چيست.

پاسخ؛ برخي مواقع ما دربرگردان مطالب به يك واژه‌هاي كليدي بر خورد مي‌كنيم كه اين واژه‌هاي كليدي براي خودش ترمينولوژي ضد شعور را يا بعضي از پيامها را تشكيل مي‌دهد ، مثلاً ممكن است كه ما متوجه بشويم كه مارتينز يا مارخينز كه در ترانه‌هاي مختلف تكرار مي‌شود با پيامهاي مشابه تكرار مي‌شود كشف رمز بكنيم كه مارتينز اشاره به كساني است كه در زمينه پياده شدن نقشه‌هاي شيطان كمك مي‌كنند ، در ترانه‌هاي مختلف مي‌بينيم كه ما به اين برخورد مي‌كنيم كه پيامها هم مشخص است ، به گونه‌اي هست كه بسادگي هركسي مي‌تواند آن را كشف رمز بكند ، مطلب پيچيده‌اي نيست ، مي‌تواند بفهمد كه اشاره يا منظور از كلمه مارتينز چي هست و مارتينز به چه كساني اطلاق مي‌شود .

پرسش؛ فردي كه اين شعر را مي‌گويد مي‌داند كه در شعور پنهانش چه چيزي وجود دارد.

پاسخ ؛ نه‌، اين مطلب اصلاً از خود آگاه ما كاملاً جداست ، ما ممكن است فكر بكنيم كه خيلي خوب داريم صحبت مي‌كنيم ، كاملاً مثبت هستيم‌كاملاً درراه خدا هستيم ولي وقتي ضد شعور را بدست بياوريم ببينيم كه نه كاملاً آن چيزي كه باطني است مطلب ديگري است ، بنا براين بحث ظاهر ما با باطن ما كاملاً امر مجزائي مي‌شود ، همين اطلاعاتي كه بدست مي‌آيد باعث مي‌شودكه بشر بدنبال اصلاح باطن خودش بيافتد كه يكي از بزرگترين تعاليم اديان مختلف بحث تأثير گذاري روي باطن بوده ، نه روي ظاهر و حالا منظور از باطن را بشر خيلي خوب درك نكرده و صرفاً به يكسري تزكيه‌هاي ظاهري ، اصلاحات ظاهري رو آورده و حالا اين تجارب مي‌خواهد نشان بدهد كه اصلاً كافي نيست و كافي نبوده اين مسأله ، بنابراين داريم پا مي‌گذاريم به عرصه جديدي از تاريخ بشر و در اين عرصه بشر با درون خودش با باطن خودش مي‌تواند به سهولت برخورد بكند و حالا تصميم بگيرد كه اصلاحش بكند يا بهمان صورت منفي باقي بماند .

پرسش؛در اينترنت بر مي‌خوريم به ترانه هاي زيادي كه برگردان مي‌شود و كلام برگردانش هم استخراج شده آيا موضوعي كه شما مطرح مي‌كنيد همين است .

پاسخ ؛ بله اين مطلب الآن يك مطلب جهاني شده ، طبق تحقيقاتي كه صورت گرفته يك مطلبي هست كه همه دنيا الآن روي اين مسأله معطوف شدند كار بكنند، فقط دوتا مطلب هست كه اين دو تا مطلب را نمي‌دانند ، يكي نمي‌دانند علت اين مسأله چيست ، يعني موضوع درس شعور و ضد شعور ، مطلب ديگر را كه نمي‌دانند چگونه كار با ضد شعور مثبت ايجاد بشود،كلام با ضد شعور مثبت ايجاد بشود ، شعر و بقيه چيزها ، اين دوتا را هنوز تا اين لحظه طبق تحقيقات ما در دنيا از آن اطلاعي ندارند ، در صورتيكه محور وجودي مثبت باشد پشت كلام هم مثبت خواهد بود ، حتي در محاورات معمولي همين صحبتهاي روزمره ، اگر ما همين صحبتهاي روزمره مان را برگردان كنيم وقتي محور وجودي مثبت است اينها هم مثبت مي‌شود ، در پيامهاي مثبت شما بيشتر به پيامهاي رحماني ، بحث رحمان و بحث رحيم و اينجور مسائل برخورد مي‌كنيد و درواقع هيچ گروهي ، هيچ كسي نمي‌تواند بيايد بگويد كه من الآن يك كار مثبت ايجاد مي‌كنم ، بدليل اين كه درسش را نمي‌دانند فقط از آسيب شناسي‌اش مطلع شدند ، فقط موضوع را كشف كردند كه چنين چيزي هست ، اما حالا چطوري بشر بيايد به يك ضد شعور مثبت برسد هنوز اين در دنيا شناخته شده نيست و انشاء‌الله يكي از اهداف ما معرفي اين دوتا موضوع است كه در قالب درسهاي شعور و ضد شعور بيائيم موضوع را باز كنيم كه ماجرا از چه قراري است و از همه مهمتر نحوه توليد و ايجاد نوشته ،گفته ، كلام و همه اين چيزهاي كه هست با ضد شعور مثبت هست .

پرسش؛بيشتر ترانه هائي كه در برگردانش جملات معني دار منفي پيدا شده ترانه هاي كوچه بازاري هستند اين علت خاصي دارد.

پاسخ ؛ ضد شعور يك كلام ارتباطي به ظاهر آن ندارد ، خيلي از ترانه‌ها هم هستند كه معاني ظاهريش شايد در مدح خداوند هست ، اما ضد شعورش منفي است،اصلاً ارتباطي به اين مطلب ندارد كه اين شعري كه دارد مي‌خواند جلف است،كوچه بازاري است ، سبك است ، ارتباطي ندارد و درواقع در درسهاي آينده نشان مي‌دهيم كه يك گفته‌اي با ظاهر بسيار سبكي مي‌تواند پشتش ضد شعور مثبت باشد ، يعني مثلاً فرض كنيد اگر در يك كلاسي ما راجع به خدا صحبت كنيم الزاماً ضد شعورش مثبت باشد ، ممكن است ظاهر قضيه ما راجع به صلح بشر صحبت كنيم ولي در پشتش پيامهاي شيطان مبني بر جنگ ، خونريزي ، خشونت و اينها باشد .

پرسش؛آن جاهائي كه كلام برگردان مي‌شود ولي ما معني از آن نمي فهميم چطور .

پاسخ ؛ ببينيد يك مطلبي كه وجود دارد اين است كه در پشت كلام يا در بخش ضد شعورش با زبانهاي مختلفي برخورد مي‌كنيم كه مي‌تواند يكپارچه يك زبان باشد و مي‌تواند مخلوطي از زبانهاي مختلف باشد ، ما تا امروز به زبانهاي مختلفي برخورد كرديم ولي عمدتاً يك زبان است وبا معاني مشخص ولي قاطي آن ممكن است از زبانهاي ديگر استفاده بشود مثلاً دارد مي‌گويد،مي‌گويد بعد بجاي اين كه بگويد شما مي‌گويد(you) يو ، و اين عبارت درست است و معني عبارت درست است ما كه مي‌شنويم يو واقعاً در عبارت مي‌بينيم كه منظورش همان شما هستيد ، جملات مي‌تواند از زبانهاي ديگر باشد و يا اين كه معكوس يك گفته‌اي كلاً يك زبان ديگر باشد ، مثلاً ما داريم از ضد شعور كلامهاي خودمان كه پشتش به زبان عبري است ، زبان كاملاً عبري است ، در حاليكه اين طرف قضيه كلام ما فارسي بوده ولي پشتش زبان عبري است،خيلي از مواقع آنجائيكه ما فكر مي‌كنيم اين زبان علي‌الظاهر اين معكوس معني ندارد ولي مي‌تواند به زبان ديگري باشد ، بعضي از اين زبانها را ما مي‌شناسيم ، مثل زبان فارسي، انگليسي ، فرانسه ، آلماني، روسي، بعضي از زبانها يكخورده گمنام‌تر است ممكن است به زبان قبايل مختلفي باشد كه درواقع در وهله اول ما اصلاً نتوانيم بفهميم كه اين متعلق به كدام زبان هست، مي‌تواند از زبانهاي فرعي ، قومي ، حاشيه‌اي باشد ، تا زمانيكه كشف بكنيم كه اين مال كدام زبان هست مي‌گذاريم كنار ، فعلاً ملاك ما آنهائي هست كه زبانهاي مشخصي هست ، مثل عربي ، پشت بعضي از اين كلامها داريم كه عربي است،يا زبانهاي ديگري است كه مي‌شناسيم ، بيشتر الآن ملاك ما آنهاست ، بشر به يك واقعيت و حقيقت بزرگي پي مي‌برد كه باطن وجودش را بايد به آن بپردازد و اين تظاهر و وانمود سازي را يكجائي بايد به آن خاتمه بدهد ، لذا دودسته ايجاد مي‌شود ، يعني به يك دوراهي مي‌رسيم ، يا بايد بخش وجودي مثبت را انتخاب كنيم يا بايد همين بخش منفي را كه عمدتاً بشر درآن قرار دارد ادامه بدهد ، قاعدتاً بشر اگر با اين مسأله روبرو بشود با اين حقيقت بزرگ روبرو بشود اونطور كه من فكر مي‌كنم مايل مي‌شود محور وجوديش را مثبت بكند و آنهائي هم كه در فاز منفي ماندند بدون تظاهر علناً بگويند كه ما اصلاً بخش وجوديمان منفي هست ، همين است كه هستيم و همين‌ هم مي‌خواهيم باشيم ، لذا ما به يك مرحله‌اي وارد مي‌شويم كه انسانها دو گروه مي‌شوند و اين دو گروه هم مشخصاً مي‌دانند كه وضعيتشان چي هست و اين وضعيت جديدش را بر سر اين مسأله قرار مي‌دهد كه دقيقاً برود دنبال آن مطالبي كه به آن نياز دارد در جهت پاسخگوئي به باطن خودش ، اگر باطنش مثبت است برود دنبال معرفت مثبت ، اگر هم منفي است برود دنبال مسائل خاص خودش ولذا وارد يك مرحله‌اي مي‌شويم كه تصميم گيري براي بشر آسان مي‌شود و يك فاز جديدي است كه در همه طول تاريخ بشريت بي‌سابقه بوده و بشر منتظر رسيدن به چنين روزي بوده ، چنين روزي كه بر باطنش اشراف پيدا بكند و گامي به خود شناسي و شناخت واقعي خودش نزديكتر بشود و بتواند تصميم گيري روشني براي خودش داشته باشد و از اين كه بيشتر از اينها خودش را فريب بدهد باز بماند.


استاد محمد علی طاهری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر