۱۳۹۳-۰۸-۰۷

پـرده خـیـال


پـرده خـیـال
محمد علی طاهری
به نام خدا

عارف پی برده که ناموزونی ساز وجود انسان، بر اثر حرکت های غلط خود او بوده که باعث گشته تا ساز ما از کوک اصلی خارج شده و صدای ناموزونی از آن شنیده شود، لذا عارف به دنبال آن است که مطرب یک بار دیگر، ساز وجود ما را کوک نموده و از ناموزونی برهاند.

بیا مطربا ، ساز کن چنگ را                   به نالش در آر آن پُـر آهـنـگ را
بیا مطربا ، ساز کن پرده را                   بسوز این دل عشق پرورده را

( امیر خسرو دهلوی )


طرب ساده ، ساز بنواز                          کامشب ، شب بزم عاشقانست

(عطار )

و یا به قول حافظ :

مطرب چه پرده ساخت ، که در پرده سماع               بر اهل وجد و حال ، درهای و هوی بست

اوست که بی نظیر ترین قطعه ی خود را نواخته و به انسان تقدیم نموده؛ اثر شکوهمند خود را با ساز حیرت انگیزش، نوای عشق را برای انسان به اجرا درآورده است :

مطرب عشق ، عجب ساز و نوایی دارد          نقش هر نغمه که زد ، راه به جایی دارد
( حافظ )

به دنبال طرح موضوع آفریده شدن جهان هستی از “حرکت” ، و یافتن واژه “رقص” به عنوان واژه معادل آن در دنیای عرفان، با توجه به این  که، آنچه که از حرکت ایجاد شده باشد، مجازی است و در نتیجه جهان هستی نیز مجازی می باشد؛ این موضوع را نیز در دنیای عرفان مورد بررسی قرار داده و نشان می دهیم که عرفا نیز به مجاز بودن عالم هستی وقوف کامل داشته اند. اکنون با اشاره به برخی از سروده های آنها، این موضوع را مورد بررسی دقیق تری قرار می دهیم :

جز خیالی چشم تو ، هرگز نبیند از جهان         از خـیال جـمـله بـگذر ، تـا جـهان آیـد پدید

( عطار )

در این جا عطار به این نکته اشاره دارد که آنچه را که در مقابل چشمان ما قرار دارد، همگی مجاز بوده و مانند خیالی می باشد و جهان اصلی بعد از کنار زدن این پرده ی خیال هویدا می گردد که خود موضوع قابل بحث دیگری است. در این مورد مولانا می فرماید :

لاجرم سرگشته گشتیم ، در ضلال           چون حقیقت شد نهان ، پیدا خیال

 و در جایی دیگر می فرماید :

علمی که تو را گره گشاید ، بـطلـب           زان پیش که از تو جان برآید ، بطـلب

آن نیست که هست می نماید ، بگذار          آن هست که نیست می نماید ، بطلب

 در اینجا مولانا صحبت از آن دارد که عوامل مجازی خود را به ما تحمیل نموده و به شکل “هست” ظاهر شده و جای هست حقیقی را گرفته و او هم این تاکید را دارد که اگر این هست مجازی را کنار بگذاریم، به دنبال آن هست حقیقی پدیدار می گردد و به خوبی فهمیده است که در دل جهان هستی، به غیر از هوشمندی الهی، چیز دیگری وجود ندارد :

غیر از خدا ، در دو جهان هیچ نیست          هـیچ نـگو غـیر ، کـه آن هـیچ نیست
ایــن کـمــر هـســتــی مــوهــوم را           چون بگشایی ، به میان هیچ نیست

( اوحدی مراغه ای )

سایر عرفای ایران نیز، همگی این نظر را داشته اند؛ برای مثال شاه نعمت الله ولی، تعریفی از “عالم” ارایه داده و آن را در واقع نقش و خیالی خوانده و تاکید دارد که معنی اصلی این قضیه را محققان می دانند زیرا افراد معمولی این گفته ها را صرفا به این معنی می دانسته اند که دنیا ارزشی ندارد و زود گذر است و نباید به آن دل بست.

نقشی و خیالی است ، که عالم خوانند          مـعـنـی سـخـن مـحـقـقـان مـی دانـنـد

( شاه نعمت ا… ولی )

و یا :

نقشی است ، خیال عالم ای یار           خوابی است ، تو هم بخواب دریاب

شیخ محمود شبستری نیز به روشنی به “وهم” بودن آنچه که با آن سرو کار داریم ، اشاره دارد :

تو در خوابی و این دیدن ، خیال است           هـر آنچه دیده ای از آن ، مثال اسـت
بــه روز حـشـر ، چـون گردی تو بـیدار          ببینی کـیــن همه ، وهم است و پندار

عرفای ما همگی به صراحت عنوان می کنند که آنچه را می بینیم، خواب و خیال است و ما در واقع مانند کسی هستیم که در خواب به سر می برد و در جایی که این پرده ی “وهم” در روز محشر بیفتد، متوجه خواهیم شد که آنچه را که می دیدیم و در اصل حقیقت می پنداشتیم، وهم و پندار و خیالی بیش نبوده است و در اصل حقیقت چیز دیگری بوده و شرمنده و خجالت زده کسی است که اسیر این مجاز بوده و به ماهیت اصلی آن پی نبرده است.

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید          شرمنده رهروی که نظر بر مجاز کرد

( حافظ )

در واقع ما مجاز باز بوده ایم و یا به تعبیر بعضی دیگر از عرفا، اهل مجاز بوده و در مجاز غزق گشته و در واقع فریب مجاز را خورده ایم. همان مجازی که خود را به جای حقیقت، به چشمان ما تحمیل نموده است.

دانی ز چه روست ، توبه نا کردن من           زیرا که حرام نیست ، می خوردن من
بـر اهـل مجاز است ، به تحقیق حرام          می خــوردن اهـل راز ، بـر گـردن من

( خیام )

می خوردن = نوشیدن از شراب آگاهی و وحدت الهی ( مؤلف )

رمــز خلقت ، به ما نگفت کسی           این حقیقت ، مپرس ز اهل مجاز
( پروین اعتصامی )

 اهل مجاز چه کسانی هستند ؟

اهل مجاز کسانی هستند که دنیا را “حقیقت” می پندارند و شدیدا به آن سرگرم شده و این را نمی دانند که به چه منظوری روی زمین آمده اند، چه چیزهایی را باید فرا گرفته و به درک آن نایل شوند.
جهان هستی همانند عکسی از روی اوست که در آیینه هستی انعکاس یافته است و آنچه را که مشاهده می کنیم، تجلی الهی محسوب شده، هر کجا را که نگاه کنیم، پرتو روی اوست.
اینما تولوا فثم وجه الله ( بقره ۱۱۵ )

به سروده ای از سهراب سپهری :

کعبه ام بر لب آب ، کعبه ام زیر اقاقی هاست ،
کعبه ام مثل نسیم ، می رود کوه به کوه ، می رود دشت به دشت ،
حجر الاسود من ، روشنی باغچه است.

و یا حافظ می سراید :

عـکـس روی تـو ، چـو در آیـیـنـه جــام افـتـاد          عــارف از پــرتــو مــی ، در طـمـع خـام افتاد
این همه عکس می و نقش مخالف که نمود         یـک فـروق رخ ساقی است که در جام افتاد
حُسن روی تو ، به یک جلوه که در آیینه کرد          ایــن هـمـه نـقـش ، در آیـیـنـه اوهـام افـتاد

زمانی که راجع به حقیقت صحبت می کنیم، باید مشخص شود که منظور ما از حقیقت، در کدام سطح است. مثلا زمانی که من در جلوی آیینه ایستاده ام، در مقابل تصویر در آیینه، من حقیقت دارم و آنچه که در آیینه وجود دارد، مجاز است. اما من و آیینه و تمام جهان هستی در مقابل شعور کیهانی مجاز و شعور کیهانی “حقیقت” است و زمانی که شعور کیهانی را با سطح بالاتر یعنی با خداوند مقایسه کنیم، شعور کیهانی مجاز و خداوند حقیقت محض است.

از رابطه بالا متوجه می شویم که فقط یک حقیقت مطلق وجود دارد و غیر از آن همه چیز مجازی است.
کل شی هالک الا وجهه (قصص – ۸۸)

به می سجاده رنگین کن ، گرت پیر مغان گوید         کـه سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل هــا

( حافظ  )

زمانی که پیر روشن ضمیر ( آگاه ) اعلام کرد، از آگاهی زمین را لبریز کن، مراد این است که آگاهی های خود را به همه برسان.
می : آگاهی
سجاده : محل سجده گاه، زمین.
و در همین رابطه سهراب سپهری می گوید :
… قبله ام یک گل سرخ ، جانمازم چشمه ، مُهرم نور
…دشت سجاده من

با امید به توفیق عمل
محمد علی طاهری


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر