۱۳۹۳-۰۶-۰۴

در تعریف عبادت به این نتیجه رسیدیم که

در تعریف عبادت به این نتیجه رسیدیم که

در تعریف عبادت به این نتیجه رسیدیم که عبد بودن یعنی به جا آوردن رسالت بندگی، حالا از این زاویه‌ها که نگاه کنیم می‌بینیم که ینها جزو رسالت‌های ماست یعنی اگر به ما بگويند روی زمین دارید چکار می‌کنید؟
می‌بینیم که داریم می‌رویم و می‌آيیم که نقطه‌ضعف‌های خودمان را شناسایی کنیم و بتوانیم این نقطه‌ضعف‌ها را پوشش بدهیم و در کنترل خودمان قرار بدهیم و حالا وقتي در کنترل قرار دادیم ارتباط جزء و کل راحت‌تر برقرار می شود.
اگر خاطرتان باشد به لزوم ارتباط جزء با کل یک اشاراتی داشتیم و به این موضوع رسیدیم که
«بکش ای عشق کلی جزء خود را/ که اینجا در کشاکش‌ها زبونم»
و نیاز داریم که آن عشق كلي، آن کل ما را به سمت خودش بکشد و بالاخره اين جزء با آن کل ارتباط پیدا کند
«چه داند جزء راه کل خود را / مگر هم کل فرستد رهنمونم»
یعنی این نیاز را داریم که با این کل ارتباط برقرار بکنیم.
اما حالا که می‌خواهیم ارتباط برقرار کنیم و متوجه شدیم که ایجاد این ارتباط «عبادت» است، الان جا افتاده وقتی می‌گويیم عبادت؛ الان معلوم شد كه به جا آوردن رسالت‌های ما عبادت است
. وقتی می‌گويیم عبادت دیگر می‌دانیم وقتی پرسیدند «شما روی زمین چکار می‌کنید؟» بگويیم که «ما داریم عبادت می‌کنیم» می‌گويند «عبادت چیه؟» می‌گويیم «داریم رسالت‌های خودمان را پیدا می‌کنیم،
عبد بودن را پیدا می‌کنیم، رسالت بندگی را پیدا می‌کنیم» که چی شود؟
که بتوانیم دوباره با کلیت خودمان در ارتباط قرار بگیریم،
از اصل خویش جدا افتادیم و حالا بایستی با آن اصل در ارتباط قرار بگیریم.
ترم پنجم، جلسۀ اول، زنگ اول
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر