جلسه مربیان قسمت 8
(01:23:33) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: مرقوم فرمودند که خواستار بیان شیوای شما در مورد ظهور مهدی موعود (عج) هستیم.
عرض کنم خدمتتون محبّت دارید که بیان من را شیوا میدونید. ولی عرض کنم در این خصوص ان شاء الله به زودی مقالاتی را خدمتتون تقدیم می کنیم، البته کتاب هم داره، همه اینها کتاب داره، همه مطالبی را که به صورت مقاله مطالعه فرمودید، همه اشون کتاب دارند. ولی فعلاً
آب دریا را گر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید
فعلا خودمون، همه اِمون داریم با یک مقالاتی سر می کنیم، چون بحث موعود بحث دقیق و بحثی است که است که باید حق مطلب و دِین مطلب ادا بشه، که در این مختصر اجازه بدید نمی گُنجه. و خودش یک زمان و تعریف دقیقی میخواد، فقط یک کلمه تا ان شاء الله اون موعد، در واقع موعود استاد دوره دکتری بشریّته. پس ببینید این تعریف دقیقه، یعنی زمانیکه بشر به فوق لیسانس برسه. خُب اگر بشر فوق لیسانس نگیره، یک استاد دوره دکتری بیاد چکار کنه، فرض کنید یک نفر با درجه استاد دوره دکتری اومده ولی یه سری سیکل و غیره و فلان و کلاس 6 دبستان و مثلا فرض کنید و اینها اونجا نشستند. آیا میتونند از این استاد استفاده بکنند؟ بعد استاد هم نگاه میکنه میمونه که در واقع چی بگه؟ بنابراین این مسئله یکجوری لازم و ملزوم همدیگه هستند، که ما بتونیم از محضر موعود استفاده بکنیم. و خدمتتون عرض کردم که همه اینها آمادگی هایی میخواد. هم اینکه ما بگیم مهدی بیا، مهدی بیا، و شاید این جمعه بیاید، شاید بیاید، این کافی نیست. خُب آیا 313 نفر هستند که به دوره فوق لیسانس به اصطلاح بشریّت رسیده باشند؟ به نظر شما؟ خُب بنابراین یک موضوعی هست که چون کار بزرگی قراره انجام بشه، یعنی قراره همه آگاهی های بشر جمع بشه، نتیجه گیری بشه، جمع بندی بشه، به یک نمود عملی برسه. دجّال از اون ور، موعود از این ور، اینها برای جمع بندی هایی میان، بحث بازی نیست، بحث بازیچه نیست، خُب ما چه باید بکنیم؟ ما چه آمادگی هایی باید داشته باشیم؟ ما فقط باید بشینیم بگیم که مهدی بیا مهدی بیا ؟! و تمومه؟ مسلماً این طوری نیست، و ما هم مورد باز خواستیم، یعنی اگر فرضاً، فرضاً نه حالا قطعاً اگه تشریف بیارن از اون هائی که در آن زمان قرار دارند، مورد بازخواست قرار می گیرند. که شما چه کردین؟ چه آمادگی هایی دارید؟ چی بلدید؟ چی یاد گرفتین؟ خُب و اون فوق لیسانسِتون کجاست؟ به همین قدر من بسنده می کنم چون دیگه باب صحبتهای زیادی را باز میکنه، فقط این موضوع، موضوعی است خیلی جدّی و موضوعی است که به طور ویژه و تخصصی بایستی مورد ارزیابی قرار بگیره، و خودش نیاز به وقت درست و حسابی داره که دِین مطلب ادا بشه وگرنه ناقص میمونه و نتیجه ای هم ازش گرفته نمیشه. به هر حال خیلی ممنون که دوست عزیزمون این سؤال را کردند.
(01:27:46) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: در صورتیکه برگشت از طریق تسلسل در این دنیا نباشد، پس قضیه جبر مجهول چه میشود؟ البته توی پرانتز توضیح هم دادند که (طبق قانون که دو آفرینش شبیه هم نمیشوند)
دو آفرینش که هیچی، دو ذرّه ! دو تا ذرّه هم در حال حاضر مثل هم نمیشه، برای اینکه هر ذرّه تجلّی الهی است و هر ذرّه که تجلّی الهی باشه لا اله الا الله در مورد اون صدق می کند، یکتایی در مورد اون صدق می کند و در واقع هنرمند کبیر خالق هستی هنرمندی است که هیچ دو ذرّه اش که یک شاهکار خلقته، شبیه هم نمیتونه باشه و انحصار در خلقت داره، حالا از چند زاویه نمیدونم اون تعریف اول را هم تونستم برسونم یا نه، یعنی هر ذرّه یک تجلّی است و اون تجلّی منحصر بفرده و حالا به چند دلیل مختلف این مسئله در موردش صادقه. خُب حالا این مسئله این که جواب الست را قالو بلی، بله گفتند، حالا از کجا میدونستند بله بگن؟ این خودش یک مسئله، نشون میده که قبلاً بله گفتند، در بی نهایت بار بالاخره بله گفتند، در بینهایت بار، چون اونجا در صفر ثانیه بله گفتند، این درسته. ولی از اون ور قضیه اگر نه گفته بشه چی میشه؟ خُب همین میشه که الان شده. بنابراین حالا اینی که ما بیایم راجع به کسانیکه قبل از ما نه گفتند، بگیم چه شکلی بوده؟ چه جوری بوده و این ها؟ این یک بحث بعیدی است و یک بحثی است که خیلی مشخص و معیّن نمیشه در موردش به اصطلاح صحبت داشت، فقط میدونیم که ما باید برای بله گفتن آماده باشیم، آماده بشیم، حالا هر روز هم، روز السته، هر روز هم از ما سؤال میشه به یک نحو مستقیم و غیر مستقیم از ما سؤال میشه و ما جواب بله آیا داریم که بگیم؟ آیا به این ایمان و به اصطلاح باور رسیدیم که جواب بله بگیم؟ همه اینها مستلزم اینه که ما تضادمون با او حل شده باشه، قبولش کرده باشیم، پذیرفته باشیم، که داریم این کار ها را در واقع می کنیم. ولی قدر مسلّم شما میدونید در همین جا هم که هستیم، زمین، زمین احتمال وجودش در تمام این کائنات صفره. احتمال وجود جایی با این مشخصّات، احتمالش صفره. حالا اگر خواستین از نظر علمی هم من خدمتتون میگم، چون زمین، جایی که جاذبه اش این جوری باشه، حرارتش این باشه، یک همچین خورشیدی داشته باشه، سالش این جوری باشه و خیلی فاکتورهای دیگه، لایه اُزُن داشته باشه، کمربند وان آلن داشته باشه، چون هر کدوم از اینها را نداشته باشه امکان حیات نیست، نمیدونم نسبت اکسیژنش به گازهای دیگه این جوری باشه، این احتمال در احتمال در احتمال، در احتمال، در احتمال صفره. خُب زمین هم در شرف نابودی است، به واسطه اینکه قانون القارعه ... ، و کرنومتر هایی که داریم و بر اون حاکمه، این کرنومتر مثلاً یکیش خورشیده، یکیش عوامل دیگه روی زمینه، این خُب منبع انرژی خورشید که تموم بشه کلّ منظومه شمسی از بین میره، به دلیل اینکه ابتدا به هلیوم سوزی می اُفته، حجم عظیمی پیدا میکنه، همه را می بلعه، بعد هم میره کوچک میشه و میشه سیاه چاله به اندازه یک توپ فوتبال، تا بعد منفجر بشه، بشه یک سوپر نوا. خُب بنابراین چرخه دیگر قطعاً زمینی نیست، منظومه شمسی نیست و این بیگ بنگ که ما از توش رد میشیم که در واقع توی این حلقه انا لله و انا الیه راجعون، این بیگ بنگ در عرض اینه و ما از این مسیر از تو دل این رد میشیم، در چرخه بعدی آیا از دل این ماجرا چه جوری رد میشیم الله اعلم. کسی نمیدونه و ما هم لازم نیست ذهنمون را خیلی درگیر این قضیه بکنیم. اما یک مسئله اینکه پس قضیه جبر مجهول، بحث جبر مجهول یک بحثی است موقّت و میاد به یه چیزهایی موقت خاتمه میده. مثلاً میگیم که ما چرا در ایران متولّد شدیم؟ چرا ما اینجا متولّد شدیم؟ برای اینکه الان به یک نتیجه ای برسیم، گذرا میگیم این جبر مجهوله نمیدونیم ولی اگر زلزله بشه جبر معلومه چون علّتش را میدونیم، ولی زمانش را نمیدونیم، زمانش جبر مجهوله. و اومدیم خودمون را بین یک جبر معلوم، مجهول موقتاً برای یک جمع بندی سریع خُب و سر انگشتی آماده کردیم اما شما میدونید که چرا ما اینجا متولّد شدیم، آیا آمدنمون به اینجا و این کالبد و این مرکب جبری بوده؟ شما میدونید که ما یک مرحله قبل انتخاب کردیم، تشعشعاتی را انتخاب کردیم، اومدیم اینجا یک دفعه دیدیم که اینجا فرض کنید مثلاً آفریقاست، در اونجا نه مکان جغرافیایی می شناختیم، اینجا مفهوم شده، نه ثروت میدونستیم، نه زشتی و زیبایی میدونستیم، هیچ کدام از اینها را نمیدونستیم، اینجا تو این مرحله از زندگی است که اینها معنی داره و ما اومدیم درسش را بگیریم. اصلاً زن و مرد نبودیم، مثل زندگی بعدی که زن و مرد نیستیم، اینجا duplicate شدیم، خُب خودمون duplicate شدیم، حالا داریم این تجربه را به این صورت کسب می کنیم، میریم زندگی بعدی، دوباره زندگی بعدی زن و مردی نیست، جنسیّت مفهوم نداره، مطرح نیست. اینجا duplicate شدیم برای تجربه خاصی. خُب بنابراین جبر مجهول از نظر ما مجهول میتونه باشه، یه جایی اگر کسی که بگه نه من زندگی قبلی را قبول ندارم که، میگیم خُب قبول نداشته باش بیا سر جبر مجهول و معلوم بحث می کنیم، این را خاتمه میدیم، به دست به یقه شدن خاتمه میدیم، اجباری و اصراری نداریم که ما این مرکب را انتخاب کردیم. چیزی نداریم، کسی دوست داشت این جوری فکر کنه، دوست داشت اون جوری فکر کنه. اصلاً میگیم آقا ما اینجا قرار داریم، صورت مسئله اِمون اینه، حالا چه بکنیم؟ نه میدونیم گذشته چیه نه میدونیم آینده چیه، ما همین جا را الان صورت مسئله ما اینه چکار کنیم؟ و بعد به یک شکلی میرسیم که، پس حالا که نه گذشته را میدونیم و نه آینده، باید خودمون را بشناسیم تا بلکه بفهمیم کی هستیم، یعنی دوباره میرسیم خودشناسی. پس چه قبول داشته باشیم گذشته و آینده و چه نداشته باشیم آخرش با یک مسئله رو در رو میشوم و اون هم چیه؟ خودشناسی است. همون حرفی که بشر از روز اول هم کماکان تا ابدیت هم تا اونجا که بتونه ادامه بده بر جای خودش باقیست و باید بدونه کیست؟ و چیست؟ از کجا آمده؟ چرا آمده؟ به کجا میخواد بره؟
(01:36:03) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: چرا ما از تاریکی می ترسیم؟
چون در یک روح جمعی خُب، چیزهایی را که اتفاق افتاده و حافظه جمعی را خاطرتون باشه راجع به حافظه جمعی صحبت کردیم. مثلاً یک گوسفند از برق چاقو میترسه، برای همین در اصول ذبحش، برق چاقو را نباید ببینه و نمیدونم آرومش کنیم، نمیدونم آب بهش بدهیم، بگذاریم بنشینه، و زمانیکه کاملاً آرومه بدون اینکه برق چاقو را ببینه. به خاطر اینکه برق چاقو را که ببینه به وحشت می اُفته، بعد بدنش آدرنالین ترشح میکنه و بعد گوشتش مسموم میشه. الان خُب تمام گوشت هایی که ما می خوریم در واقع حالا به نوعی در کشتار صنعتی و اینها دیگه این حرفها را ندارند که و یک طوری است که حیوان معمولاً به وحشت افتاده، خوب اینها در روح جمعی انتقال هایی پیدا میشه، و در این انتقالات همه بچه ها از تنهایی می ترسند، همه انسانها به نوعی از تاریکی، از تنهایی، اینها در واقع وحشت دارند که برمیگرده به حافظه جمعی و گذشته های خیلی دور.
(01:37:40) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: چگونه در حالتی واقع شویم که ایجاد اتصال هایی غیر از اتصالات شما فراهم شود؟
اگر این چگونه اش را بگیم دوباره میشه اتصال خودمون. خُب دوباره میگیم بله اتصال این جوری بگیرین، میشه یک اتصالی دیگه، دوباره اون میشه مال اتصال های خودمون، پس این را جوابی، قاعدتاً چیزی که غیر از اتصال خود ما بشه اون را جوابشو نداریم.
(01:38:08) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: آیا شاهد بودن کافی است؟
شاهد بودن یکی از شرطهای لازمه خُب، ولی کافی نیست. چی می خواست؟ ما که حالا اومدیم و اونجا بحث، تسلیم شدیم، گفتند بیا تو سایت. خُب، حفاظ می خواست، چون اول لحظه که تو سایته هکر هام منتظرمونند، بعد روزی آسمانی می خواست، یعنی دوتا چیز بود دیگه، اگه قرار بود روزی آسمانی نباشه ما خودمون دیگه اونوقت می بایستی تمام اون مسائل را حل و فصل می کردیم.
دیدار با استاد 16 بهمن 88
(01:23:33) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: مرقوم فرمودند که خواستار بیان شیوای شما در مورد ظهور مهدی موعود (عج) هستیم.
عرض کنم خدمتتون محبّت دارید که بیان من را شیوا میدونید. ولی عرض کنم در این خصوص ان شاء الله به زودی مقالاتی را خدمتتون تقدیم می کنیم، البته کتاب هم داره، همه اینها کتاب داره، همه مطالبی را که به صورت مقاله مطالعه فرمودید، همه اشون کتاب دارند. ولی فعلاً
آب دریا را گر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید
فعلا خودمون، همه اِمون داریم با یک مقالاتی سر می کنیم، چون بحث موعود بحث دقیق و بحثی است که است که باید حق مطلب و دِین مطلب ادا بشه، که در این مختصر اجازه بدید نمی گُنجه. و خودش یک زمان و تعریف دقیقی میخواد، فقط یک کلمه تا ان شاء الله اون موعد، در واقع موعود استاد دوره دکتری بشریّته. پس ببینید این تعریف دقیقه، یعنی زمانیکه بشر به فوق لیسانس برسه. خُب اگر بشر فوق لیسانس نگیره، یک استاد دوره دکتری بیاد چکار کنه، فرض کنید یک نفر با درجه استاد دوره دکتری اومده ولی یه سری سیکل و غیره و فلان و کلاس 6 دبستان و مثلا فرض کنید و اینها اونجا نشستند. آیا میتونند از این استاد استفاده بکنند؟ بعد استاد هم نگاه میکنه میمونه که در واقع چی بگه؟ بنابراین این مسئله یکجوری لازم و ملزوم همدیگه هستند، که ما بتونیم از محضر موعود استفاده بکنیم. و خدمتتون عرض کردم که همه اینها آمادگی هایی میخواد. هم اینکه ما بگیم مهدی بیا، مهدی بیا، و شاید این جمعه بیاید، شاید بیاید، این کافی نیست. خُب آیا 313 نفر هستند که به دوره فوق لیسانس به اصطلاح بشریّت رسیده باشند؟ به نظر شما؟ خُب بنابراین یک موضوعی هست که چون کار بزرگی قراره انجام بشه، یعنی قراره همه آگاهی های بشر جمع بشه، نتیجه گیری بشه، جمع بندی بشه، به یک نمود عملی برسه. دجّال از اون ور، موعود از این ور، اینها برای جمع بندی هایی میان، بحث بازی نیست، بحث بازیچه نیست، خُب ما چه باید بکنیم؟ ما چه آمادگی هایی باید داشته باشیم؟ ما فقط باید بشینیم بگیم که مهدی بیا مهدی بیا ؟! و تمومه؟ مسلماً این طوری نیست، و ما هم مورد باز خواستیم، یعنی اگر فرضاً، فرضاً نه حالا قطعاً اگه تشریف بیارن از اون هائی که در آن زمان قرار دارند، مورد بازخواست قرار می گیرند. که شما چه کردین؟ چه آمادگی هایی دارید؟ چی بلدید؟ چی یاد گرفتین؟ خُب و اون فوق لیسانسِتون کجاست؟ به همین قدر من بسنده می کنم چون دیگه باب صحبتهای زیادی را باز میکنه، فقط این موضوع، موضوعی است خیلی جدّی و موضوعی است که به طور ویژه و تخصصی بایستی مورد ارزیابی قرار بگیره، و خودش نیاز به وقت درست و حسابی داره که دِین مطلب ادا بشه وگرنه ناقص میمونه و نتیجه ای هم ازش گرفته نمیشه. به هر حال خیلی ممنون که دوست عزیزمون این سؤال را کردند.
(01:27:46) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: در صورتیکه برگشت از طریق تسلسل در این دنیا نباشد، پس قضیه جبر مجهول چه میشود؟ البته توی پرانتز توضیح هم دادند که (طبق قانون که دو آفرینش شبیه هم نمیشوند)
دو آفرینش که هیچی، دو ذرّه ! دو تا ذرّه هم در حال حاضر مثل هم نمیشه، برای اینکه هر ذرّه تجلّی الهی است و هر ذرّه که تجلّی الهی باشه لا اله الا الله در مورد اون صدق می کند، یکتایی در مورد اون صدق می کند و در واقع هنرمند کبیر خالق هستی هنرمندی است که هیچ دو ذرّه اش که یک شاهکار خلقته، شبیه هم نمیتونه باشه و انحصار در خلقت داره، حالا از چند زاویه نمیدونم اون تعریف اول را هم تونستم برسونم یا نه، یعنی هر ذرّه یک تجلّی است و اون تجلّی منحصر بفرده و حالا به چند دلیل مختلف این مسئله در موردش صادقه. خُب حالا این مسئله این که جواب الست را قالو بلی، بله گفتند، حالا از کجا میدونستند بله بگن؟ این خودش یک مسئله، نشون میده که قبلاً بله گفتند، در بی نهایت بار بالاخره بله گفتند، در بینهایت بار، چون اونجا در صفر ثانیه بله گفتند، این درسته. ولی از اون ور قضیه اگر نه گفته بشه چی میشه؟ خُب همین میشه که الان شده. بنابراین حالا اینی که ما بیایم راجع به کسانیکه قبل از ما نه گفتند، بگیم چه شکلی بوده؟ چه جوری بوده و این ها؟ این یک بحث بعیدی است و یک بحثی است که خیلی مشخص و معیّن نمیشه در موردش به اصطلاح صحبت داشت، فقط میدونیم که ما باید برای بله گفتن آماده باشیم، آماده بشیم، حالا هر روز هم، روز السته، هر روز هم از ما سؤال میشه به یک نحو مستقیم و غیر مستقیم از ما سؤال میشه و ما جواب بله آیا داریم که بگیم؟ آیا به این ایمان و به اصطلاح باور رسیدیم که جواب بله بگیم؟ همه اینها مستلزم اینه که ما تضادمون با او حل شده باشه، قبولش کرده باشیم، پذیرفته باشیم، که داریم این کار ها را در واقع می کنیم. ولی قدر مسلّم شما میدونید در همین جا هم که هستیم، زمین، زمین احتمال وجودش در تمام این کائنات صفره. احتمال وجود جایی با این مشخصّات، احتمالش صفره. حالا اگر خواستین از نظر علمی هم من خدمتتون میگم، چون زمین، جایی که جاذبه اش این جوری باشه، حرارتش این باشه، یک همچین خورشیدی داشته باشه، سالش این جوری باشه و خیلی فاکتورهای دیگه، لایه اُزُن داشته باشه، کمربند وان آلن داشته باشه، چون هر کدوم از اینها را نداشته باشه امکان حیات نیست، نمیدونم نسبت اکسیژنش به گازهای دیگه این جوری باشه، این احتمال در احتمال در احتمال، در احتمال، در احتمال صفره. خُب زمین هم در شرف نابودی است، به واسطه اینکه قانون القارعه ... ، و کرنومتر هایی که داریم و بر اون حاکمه، این کرنومتر مثلاً یکیش خورشیده، یکیش عوامل دیگه روی زمینه، این خُب منبع انرژی خورشید که تموم بشه کلّ منظومه شمسی از بین میره، به دلیل اینکه ابتدا به هلیوم سوزی می اُفته، حجم عظیمی پیدا میکنه، همه را می بلعه، بعد هم میره کوچک میشه و میشه سیاه چاله به اندازه یک توپ فوتبال، تا بعد منفجر بشه، بشه یک سوپر نوا. خُب بنابراین چرخه دیگر قطعاً زمینی نیست، منظومه شمسی نیست و این بیگ بنگ که ما از توش رد میشیم که در واقع توی این حلقه انا لله و انا الیه راجعون، این بیگ بنگ در عرض اینه و ما از این مسیر از تو دل این رد میشیم، در چرخه بعدی آیا از دل این ماجرا چه جوری رد میشیم الله اعلم. کسی نمیدونه و ما هم لازم نیست ذهنمون را خیلی درگیر این قضیه بکنیم. اما یک مسئله اینکه پس قضیه جبر مجهول، بحث جبر مجهول یک بحثی است موقّت و میاد به یه چیزهایی موقت خاتمه میده. مثلاً میگیم که ما چرا در ایران متولّد شدیم؟ چرا ما اینجا متولّد شدیم؟ برای اینکه الان به یک نتیجه ای برسیم، گذرا میگیم این جبر مجهوله نمیدونیم ولی اگر زلزله بشه جبر معلومه چون علّتش را میدونیم، ولی زمانش را نمیدونیم، زمانش جبر مجهوله. و اومدیم خودمون را بین یک جبر معلوم، مجهول موقتاً برای یک جمع بندی سریع خُب و سر انگشتی آماده کردیم اما شما میدونید که چرا ما اینجا متولّد شدیم، آیا آمدنمون به اینجا و این کالبد و این مرکب جبری بوده؟ شما میدونید که ما یک مرحله قبل انتخاب کردیم، تشعشعاتی را انتخاب کردیم، اومدیم اینجا یک دفعه دیدیم که اینجا فرض کنید مثلاً آفریقاست، در اونجا نه مکان جغرافیایی می شناختیم، اینجا مفهوم شده، نه ثروت میدونستیم، نه زشتی و زیبایی میدونستیم، هیچ کدام از اینها را نمیدونستیم، اینجا تو این مرحله از زندگی است که اینها معنی داره و ما اومدیم درسش را بگیریم. اصلاً زن و مرد نبودیم، مثل زندگی بعدی که زن و مرد نیستیم، اینجا duplicate شدیم، خُب خودمون duplicate شدیم، حالا داریم این تجربه را به این صورت کسب می کنیم، میریم زندگی بعدی، دوباره زندگی بعدی زن و مردی نیست، جنسیّت مفهوم نداره، مطرح نیست. اینجا duplicate شدیم برای تجربه خاصی. خُب بنابراین جبر مجهول از نظر ما مجهول میتونه باشه، یه جایی اگر کسی که بگه نه من زندگی قبلی را قبول ندارم که، میگیم خُب قبول نداشته باش بیا سر جبر مجهول و معلوم بحث می کنیم، این را خاتمه میدیم، به دست به یقه شدن خاتمه میدیم، اجباری و اصراری نداریم که ما این مرکب را انتخاب کردیم. چیزی نداریم، کسی دوست داشت این جوری فکر کنه، دوست داشت اون جوری فکر کنه. اصلاً میگیم آقا ما اینجا قرار داریم، صورت مسئله اِمون اینه، حالا چه بکنیم؟ نه میدونیم گذشته چیه نه میدونیم آینده چیه، ما همین جا را الان صورت مسئله ما اینه چکار کنیم؟ و بعد به یک شکلی میرسیم که، پس حالا که نه گذشته را میدونیم و نه آینده، باید خودمون را بشناسیم تا بلکه بفهمیم کی هستیم، یعنی دوباره میرسیم خودشناسی. پس چه قبول داشته باشیم گذشته و آینده و چه نداشته باشیم آخرش با یک مسئله رو در رو میشوم و اون هم چیه؟ خودشناسی است. همون حرفی که بشر از روز اول هم کماکان تا ابدیت هم تا اونجا که بتونه ادامه بده بر جای خودش باقیست و باید بدونه کیست؟ و چیست؟ از کجا آمده؟ چرا آمده؟ به کجا میخواد بره؟
(01:36:03) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: چرا ما از تاریکی می ترسیم؟
چون در یک روح جمعی خُب، چیزهایی را که اتفاق افتاده و حافظه جمعی را خاطرتون باشه راجع به حافظه جمعی صحبت کردیم. مثلاً یک گوسفند از برق چاقو میترسه، برای همین در اصول ذبحش، برق چاقو را نباید ببینه و نمیدونم آرومش کنیم، نمیدونم آب بهش بدهیم، بگذاریم بنشینه، و زمانیکه کاملاً آرومه بدون اینکه برق چاقو را ببینه. به خاطر اینکه برق چاقو را که ببینه به وحشت می اُفته، بعد بدنش آدرنالین ترشح میکنه و بعد گوشتش مسموم میشه. الان خُب تمام گوشت هایی که ما می خوریم در واقع حالا به نوعی در کشتار صنعتی و اینها دیگه این حرفها را ندارند که و یک طوری است که حیوان معمولاً به وحشت افتاده، خوب اینها در روح جمعی انتقال هایی پیدا میشه، و در این انتقالات همه بچه ها از تنهایی می ترسند، همه انسانها به نوعی از تاریکی، از تنهایی، اینها در واقع وحشت دارند که برمیگرده به حافظه جمعی و گذشته های خیلی دور.
(01:37:40) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: چگونه در حالتی واقع شویم که ایجاد اتصال هایی غیر از اتصالات شما فراهم شود؟
اگر این چگونه اش را بگیم دوباره میشه اتصال خودمون. خُب دوباره میگیم بله اتصال این جوری بگیرین، میشه یک اتصالی دیگه، دوباره اون میشه مال اتصال های خودمون، پس این را جوابی، قاعدتاً چیزی که غیر از اتصال خود ما بشه اون را جوابشو نداریم.
(01:38:08) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: آیا شاهد بودن کافی است؟
شاهد بودن یکی از شرطهای لازمه خُب، ولی کافی نیست. چی می خواست؟ ما که حالا اومدیم و اونجا بحث، تسلیم شدیم، گفتند بیا تو سایت. خُب، حفاظ می خواست، چون اول لحظه که تو سایته هکر هام منتظرمونند، بعد روزی آسمانی می خواست، یعنی دوتا چیز بود دیگه، اگه قرار بود روزی آسمانی نباشه ما خودمون دیگه اونوقت می بایستی تمام اون مسائل را حل و فصل می کردیم.
دیدار با استاد 16 بهمن 88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر