۱۳۹۳-۰۵-۲۷

جلسه مربیان قسمت 1

 جلسه مربیان قسمت 1
جزء ها را روی ها سوی کلّ است / بلبلان را عشق با روی گل است
آنچه از دریا به دریا می رود / از همان جا که آمده است آنجا می رود
به نام خدای رحمان و رحیم، با سلام و عرض ارادت خدمت دوستان عزیز، سروران گرامی، عزیزانی که ترم 8 را به پایان رسوندند.
آنکس که پریشان شود از ناله بلبل / در دامنش آویز که در وی اثری هست
آنچه را که شما از اشتیاق عزیزان بازتابش رو می بینید، متعلّق به خود اون هاست و ما فقط ناله ای کردیم و توفیق الهی شامل حالمون بوده و مؤثر افتاده و این دوستان تونستند اون عشق درونی خودشون رو شکوفا بکنند. بنده در مدت این چند دهه خدمتگذاری بودم، افتخار این رو داشتم که نمیدونم حتی اسم معلّمی رو رو خودم بگذارم، اما درس را خدمت عزیزان پس بدهم. حالا اگر مورد قبول افتاده و مقبول واقع شده این دیگه توفیق الهی بوده و امروز واقعاً باعث افتخار بنده است که در خدمت شما عزیزان درس پس میدم. خُب پس این موضوع را هم که با هم قرار دادش را بستیم که همه ما خدمتگذاران شعور الهی هستیم و افتخار این را داریم که رحمت عام الهی را معرف باشیم و خدمتگذاری در این رابطه. خُب من مقدمتاً قبل از اینکه دوستان سؤالاتی را مقدمتاً دادند، قبل از این مطلب، قبل از پرداختن به سؤالات یک مطلبی را در رابطه با موضوع دوره 8 خدمت عزیزان بگم.
موضوع ترم 8 عمدتاً بحث صلاة و وارد شدن به فلسفه عملی ادیان در واقع بود، صلاة: ارتباط جزء و کلّ، جزءها را روی ها سوی کلّ است. صلاة راهی بود از جزء به سوی کلّ. خُب شما در ترم 2 ارتباط جزء و کلّ را مورد یک بررسی مقدماتی قرار دادید. در اونجا متوجه شدیم که آن چیزی که در کلّ وجود داره، اجزای آن کلّ ازش برخوردار نیستند، مثالی زدیم و گفتیم که ما 100 تریلیون سلول داریم، هر کدام از این 100 تریلیون سلول را بغل همدیگه ردیف کنیم و ازشون بپرسیم که من کی هستم؟ ضمن اینکه متعلّق به وجود من اَند، اسم من را هم نمیدونند. اگر بپرسیم که من چه آمالی دارم؟ هیچ کدوم نمیدونند. اگر بپرسیم آرزوها؟ اهداف؟ هیچ کدام نمیدونند. اما وقتی 100 تریلیون سلول دور هم جمع می شن، آمال و اهداف و خیلی مسائل دیگه به وجود میاد. پس در واقع نیاز هست که جزء با کلّ خودش در ارتباط قرار بگیره. اگر یک سلول در رابطه با من قرار نگیره، ضمن اینکه متعلّق به من هست، ولی از خیل چیزها محروم میشه، محروم باقی میمونه. یک مثال ديگه من خدمت شما بزنم، فرض کنید که ما اجزای یک ماشین را، يك خودرو را خُب، چهار تا چرخ داره، سه تا صندلی داره، نمیدونم موتور داره، فرمان داره و چیزهای دیگري را، ما وقتی سوار این ماشین میشیم، میتونیم باهاش 150 کیلومتر مثلا فرض کنید سرعت بریم، حالا اگه پلیس جریمه مون نکنه، خُب اما هر کدام از این اجزاء را میتونیم همچین کاری باهاش بکنیم؟ خُب، حالا یک سؤالی مطرح می کنیم، یک بعلاه یک میشه چی؟ یک بعلاوه یک میشه 2 بعلاوه یک چیزی. خُب، اجزای ماشین وقتی اسمبلی میشه، وقتی مونتاژ میشه، میشه اجزای ماشین به اضافه یک قابلیّتی، درست شد؟ خُب، پس از همین رابطه، حالا اگر قبول کردید، نمیدونم قبول کردید یا نه؟ چون زبان ساده ترش رو از این یک بعلاوه یک مساوی است با 2 بعلاوه فلان بعدها بیشتر باهاش کار داریم، یعنی وارد به اصطلاح مباحث مفصل تری در موردش میشیم. بنابراین جمع اجزاء مساوی میشه با جمع اونها به اضافه چیزهای دیگری. خوب حالا در همین رابطه ما از همان ترم 2 متوجه شدیم که بسیار نیاز داریم که با کلّ خودمون در ارتباط قرار بگیریم.
بکش ای عشق کلّی جزء خود را / که اینجا در کشاکش ها زبونم
و بعد نیازی که بشر قبل از اینی که اصلاً دینی به وجود بیاد، یعنی از همون لحظه که دست چپ و راست خودش رو شناخت و گفت من کیستم؟ نیاز ارتباط جزء و کلّ که در فطرتش خوابیده و جزء مادربُرد اصلیش هست در او بیدار بود. خُب، حالا اگر که بعدها تغییر شکل هایی داده، نمیدونم منظور ها بالاخره خوب بیان نشده و به این صورت در واقع ما باهاش برخورد کردیم که این کار را بکنیم که او دست از سرمون برداره، ما را مورد غضب قرار نده، نمیدونم پاداشی چی به ما بده. و از این ماجراهایی که از همون ترم 2 اگر خاطرتون باشه روش خیلی صحبت داشتیم و در واقع اومدیم جلوشو گرفتیم که نه ماجرا این نیست، او بی نیاز است اگر چیزی حاصل میشه بر اساس نیازمندی ماست، اگر کاری صورت میگیره بر اساس نیازمندی ماست، مائیم که دنبال چیزی هستیم. خُب در ترم 8 یک فرصتی بود تا ما وارد جزئیاتی از این قضیه بشیم، البته باز به طور ناقص. برای اینکه در یک شرایط حساسی قرار داشتیم و مسائل و سم پاشی های مختلفی در خارج از کلاس به شدت ادامه داشت و ما هر موقع که اون بالا وای میستادیم که 4 کلمه صحبت کنیم، رومون هم به یه سمتی بود، به هر حال، حالا نتیجه ناشی از این سم پاشی ها هر لحظه داره کار ساز میشه. به چند طریق این مسئله در اونجا داشت کار خودشو می کرد، یکی عوامل نفوذی بودند و یکی هم خارج از مجموعه. عرض می کنم خدمتتون، یک سم پاشی بزرگ و حالا یک موضع گیری غلط، که خُب بعد از مدتی معلوم شد که نه، خیلی از این مسائل سم پاشی بوده و خیلی از این قضایا مغرضانه است، خیلی از این ماجراها به خاطر این است که اگر ما به یک تفکر کیفیّت شناسی و ارتقای کیفی مستقلی برسیم که همون مفهوم عرفان هست، راه برای خیلی ها بسته میشه، شیوه تجزیه تحلیل آنالایز اطلاعات عوض میشه و خیلی ماجراهای دیگه، خُب این برای، مسلماً در رنسانس های فکری مقبول همه نیست و خوشبختانه با استقامت شما دوستان، با به هر حال پیگیریهای دقیق تر شما عزیزان، به هر حال بخشی از حقایق این قضیه معلوم و مشخص شد که امروز هم ما در خدمت شما هستیم. و خُب علیرغم ضرباتی که به ما وارد شد، ولی به طور کلّی نشد که به اصطلاح بررسی و نحوه تجزیه و تحلیل های ارتقای کیفی تعطیل نشد. خُب پس برگردیم دوباره دیدمون را نسبت به این قضیه تعریف داشته باشیم که صلاة و اقم الصلاة، مقیم شدن در صلاة، مقیم شدن در این اتصال و ارتباط، به چه منظوری است؟ ما نه باج میخوایم بدیم، نه میخوایم برای خودمون چیزی بخریم، نه میخوایم که در واقع کدخدا را ببینیم دِهُ بچاپیم، نه هیچ کدوم از اینها نیست. اگر یا انجام نمیدیم یا اگر انجام بدیم میدونیم چی میخوایم و آگاهانه دنبالش هستیم و اون هم چیزی جز ارتباط جزء و کلّ نیست که دنبال کلّ خودمون میگردیم. بشر همیشه می گشته و در واقع اگر دینی پیدا شد، اومد که اینها را تعریف بکنه، اومد اینها را ارائه بده. این راهها را برای ما باز بکنه و ما بتونیم به اون هدف خودمون در واقع برسیم.
خُب من نمیخوام که زیاد وارد detail بشم چون فرصتش نیست، بحث یا مباحثش نیمه کاره باقی میمونه، ولی ان شاء الله امیدوار هستیم که باز زمینه های رویارویی مون فراهم بشه. البته ما هیچ مشکلی از این بابت نداریم خوشبختانه. فقط مطلبی که هست اینه که حالا منتظر شرایطی هستیم که بحث تجمّع امون از این مسائلی که داره و محدودیت هایی که داره یک مقدار خارج بشه، بعد ان شاء الله این کار صورت بگیره. حتی ممکنه در محفل های دانشگاهی هم این بررسی و تجزیه و تحلیل ها صورت بگیره، کما اینکه صحبت هاش هست، منتها حالا باز به دلیل این مشکلی که هست حتی دیدیم که دوره سایمنتولوژی هم متاسفانه نیمه کاره باقی موند، بخاطر اینه که کلاسها تجمّعش بالا خواهد بود بالاجبار. و ان شاء الله شرایط مناسبی فراهم بشه ما بتوانیم خدمت عزیزان درس پس بدیم و با هم جمع بندی بکنیم. یعنی در واقع من هم یک coordinator هستم، یک جمع کننده مطلبم و یک هماهنگ کننده. و چیزی غیر از این را دوستان بدونند من خودم شخصاً واقعاً در یک شرایطی قرار میگیرم اون وقت چه طوری جواب بدم. اگه یک ذرّه از این بالاتر دوستان بیان کار من را خیلی مشکل می کنید به خاطر اینکه نمیدونم من چه طوری این همه محبت را جواب بدهم و از یک طرف بار مسئولیّت بسیار سنگینی است. حالا شما اکثرتون خوشبختانه مربّی هستید، درک می کنید من چی میگم. و وقتی که چند نفر میان، چشمشون را به دهان شما می دوزن و میخوان از شما کلامی بشنوند شما دلتون می لرزه مبادا وقت اونها تلف بشه، مبادا دِینی از اونها گردن شما بیفته، مبادا کم و کثری بشه، این دِین خیلی دِین سنگینی است و مسئولیّت بسیار بسیار سنگینی است. و همه ما باید همه امانتدار های خیلی خوبی باشیم، خیلی باید دقّت بکنیم. فقط اومدن این پایین نیست. حالا عرض می کنم چون میدونم اکثریّت دوستان مربّی هستند، این مطلب را خدمتتون از این بابت عرض می کنم که در واقع همه تلاش ما این است که اون اصل امانت داری خودمون را حفظ بکنیم و این مسئولیّت را به بهترین نحوی بتونیم عرضه بکنیم و ان شاء الله در صواب این قضیه همه مون با همدیگه شریک و سهیم هم هستیم. هر فکری که نجات پیدا بکنه، هر فکری که به یک روشنایی برسه، بینید که در واقع چه زندگی در این جمع به جریان می افته.
دیدار با استاد 16 بهمن 88

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر