۱۳۹۴-۰۳-۲۳

عدم شناخت، فهم و درک مسیر و مقصد

""عدم شناخت، فهم و درک مسیر و مقصد"" :

انسان در هر لحظه به دنبال مقاصدی بوده ، برای رسیدن به آنها مسیرهایی را ترسیم می کند. در اینجا این سوال مطرح می شود که آیا فقط مقصد اهمیت دارد و طی کردن مسیر مهم نیست ؟

فرض کنید قصد داریم به سفری برویم که مقصد آن مشخص است و برای آن بهترین مسیر و وسیله نقلیه را نیز در نظر میگیریم. در این صورت آیا فقط رسیدن به مقصد مهم است و طی مسیر ارزشی ندارد ؟ و به طور کلی آیا در زندگی مسیر مهمتر است یا مقصد ؟

فرض کنید که می خواهیم با اتوبوس سفری از تهران به زاهدان داشته باشیم. به محض حرکت ، فردی از بین مسافرین از جایش بلند می شود و خطاب به همه ی حاضرین می گوید:
" خانم ها و آقایان! من یک جادوگر هستم و قادرم برای شما کارهای شگفت انگیزی انجام دهم. من می توانم کاری کنم که زمان مورد نیاز برای این مسافرت طولانی در یک چشم به هم زدن سپری شود . شما هم اکنون به مقصد برسید و این زمان خسته کننده را در یک لحظه بگذرانید . آیا شما مایلید برایتان این کار شگفت انگیز را انجام دهم ؟ "
حال هر یک از ما چه تصمیمی خواهیم گرفت ؟ در مورد انتخاب مسافرین دیگر چهحدسی می زنید ؟ می توان حدس زد که تقریبا همه ی مسافرین با این پیشنهاد موافقت خواهند کرد .

در زندگی طی مسیر با ارزش تر است یا رسیدن به مقصد ؟
برای پاسخ به این سوال باید بدانیم سرمایه ای در اختیار داریم که همان طول زندگی (عمر) ماست. این سرمایه برابر است با مجموع زمان مسیرها و مقصد ها . یعنی :

"زمان مقصد + زمان مسیر = طول زندگی و عمر"

برای طی کردن همه مسیرها زمان مشخصی وجود دارد. برای مثال زمان لازم برای طی کردن مسیر تهران تا زاهدان با اتوبوس 20 ساعت است. اما زمان رسیدن به هر مقصد بیش از یک لحظه نیست و در این مثال به اندازه ی یک ترمز کردن است. همین که اتوبوس به ترمینال برسد و راننده اتوبوس را متوقف کند و ترمز دستی را بکشد ، این مسیر تمام شده است و به مقصد رسیده ایمو مقصود همه مسافرین که رسیدن به این شهر بوده است، حاصل شده است و از این جا مقصد دیگری آغاز می شود و همه به دنبال وسیله ای می گردند که خود را به مقصد بعدی برسانند. در اینصورت آنها باید مسیر دیگرس را طی کنند تا به مقصد بعدی مورد نظر برسند.

"زندگی یعنی گذران همین مسیرها و مقصد ها . "

زمان مقصد صفر ثانیه است ( یک لحظه ) . برای مثال ، چند ماه زحمت می کشیم و وقت می گذاریم و در یک لحظه گواهی نامه رانندگی خود را دریافت می کنیم. یعنی مقصدی به نام گواهی نامه رانندگی را برای خود در نظر می گیریم و برای رسیدن به آن تلاش می کنیم تا سرانجام روزی آن را بدست می آوریم. اما در همان لحظه که آن را میگیریم ( در لحظه رسیدن به مقصد ) این مقصد پشت سر گذاشته می شود.

بنابراین زمان رسیدن به مقصد حدود صفر ثانیه است و لحظه ای بیشتر به حساب نمی آید. از این رو، در اصل ، زندگی برابر است با زمان طی "مسیر" ؛ یعنی در واقع ، زندگی همان "مسیر" است.

"زمان طی مسیر = زندگی"

اما در زندگی اغلب افراد، فقط مقصدها ارزش دارد و آنها خواهان مسیرهایی که به این مقصد ها ختم می شوند ، نیستند. همه این افراد مسیر ها را فدای مقاصد خود می کنند . زیرا به شدت خواستار این هستند که هر مسیری به سرعت طی شود و زمان به سرعت سپری گردد تا زود تر به مقصد مورد نظر خود برسند... این مقاصد گاهی رفتن به شهر یا مکان دیگر است ، گاهی صاحب فرزند شدن ، گاهی گرفتن مدرک تحصیلی ، صاحب خانه شدن و ....

انسان در هر لحظه در حال تعیین مقصدی است و همین که آن را تعیین کرد ، دیگر به آن مقصد چشم دوخته و مسیر را نمی بیند و حاضر است همه زمانی را که برای طی آن مسیر لازم است به سرعت سپری کند و آن را در یک لحظه جا بگذارد تا در عوض مقصد مورد نظر خود را در اختیار داشته باشد . بنابراین آنگونه که باید ، از مسیر استفاده نمی کند و لذت نمی برد. به همین دلیل نیز زندگی نمی کند . همه ی افراد بعد از سپری شدن سالهایی از عمرشان می گویند "نمی دانیم چرا عمر مثل برق و باد گذشت " ولی اغلب کسی به این نکته واقف نیست که این اشکال از سوی خود اوستکه زمان ها را نمی خواسته استو تنها به مقصدها می اندیشیده است. در نتیجه هر کسی که عمر خود را به فکر مقاصد و بدون توجه به مسیر زندگی سپری می کند، همه عمر خود را باخته است.

"ای کاش این چند ماه هم زودتر تمام می شد تا می توانستم . . . . . . . . . . . "
ای کاش این چند سال هم زودتر تمام می شد تا می توانستم . . . . . . . .. . . . . . "
غافل از اینکه روزی که این کار انجام شود ،چند ماه یا چند سال از زندگی گذشته ، سرمایه ی اصلی زندگی از دست رفته است. با این حساب ، هرگز نباید با نگاه انحصاری به خواسته ها ،خواستار سرآمدن زمانی باشیم که کارهای ما تمام شود .

انسان با دو نوع موریانه نامرئی مواجه است. این دو نوع موریانه عبارتند از "موریانه ی { چه می شد اگر . . . . ؟ } و موریانه ی {کی می شود که . . . . ؟} این دو نوع موریانه زندگی انسان را می بلعند و نمی گذارند او زندگی کند .آنها همه ی مسیر ها را از انسان می ربایند . اکثر افراد زمانیکه در مسیر هستند مدام به خود می پیچند که "کی می شود به مقصد برسیم ؟ " این موریانه نمی گذارد به مسیر توجهه کنند و از آن لذت ببرند. در نتیجه ، در پایان مسیر خسته خواهند بود. زیرا آنقدر در طی مسیر پریشانی داشته اند که دچار گرفتگی شده اند و به همین دلیل، بدن آنها مسموم است و کاملا در حالت بی حوصلگی و عصبی به سر می برند .

به این ترتیب که انسان به مقصدها چشم می دوزد و به سرعت مسیرها را فدای آن می کند ، ناگاه خود را در کنار گور میابد؛ در حالیکه همان جادوگر را بالای سر خود میبیند که به او می گوید می خواهی کاری کنم که هر چه سریعتر مراسم غسل و کفن و به خاک سپاری انجام شود تا معطل نشوی؟ شاید اینجا باشد که او با زبان بی زبانی فریاد بکشد که " نه! این مقصد را نمی خواهم. اصلا هیچ مقصدی را طالب نیستم و ای کاش طالب هیچ مقصد دیگری نیز نبودم. "

انسان قاتل "زمان است .
او بی وقفه در حال حذف مسیرهای حصول مقاصد خود بوده، ر حقیقت در حال از دست دادن "زمان" است که توسط او کشته می شود . در نتیجه یکی از شهودی که به ضرر انسان شهادت می دهد "زمان" است . (والعصر. ان الانسان لفی خسر..) که انسان با کشتن آن ظلم بزرگی به آن روا می دارد ؛ ظلمی غیر قابل جبران، زیرا "زمان " اصلی ترین سرمایه ای است که انسان برای سرمایه گذاریدر زندگی خود در اختیار دارد . این سرمایه به طور دائم در حال کاهش است و او این کاهش را سرعت می بخشد .

اما از نقطه نظر تاثیر مجادله درباره ی " مسیر" در ایجاد بیماری ، باید خاطرنشان کرد که اگر انسان طالب مسیر نباشد و بخواهد که زودتر زمان آن سپری شود ؛ از آنجا که به خواست او رسیدن به مقصد به طور فوری تحقق پیدا نمی کند، دچار کلافگی ، اسپاسم، عصبی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر