"مبنای قضاوت" :
در ابتدا اشاره شد که هرکسی ممکن است در جایگاه خودش در هر لحظه ظلمی بزرگ مرتکب شود، حال با نفی نگاه مطلق گرایانه و جایگزین کردن دیدگاه نسبی به ظلم و ظالم، به این سؤال می رسیم که نسبت هر ظلم به ظلم دیگر چیست؟ با این نگاه نسبی کسی که به ظاهر ظلم ناچیزی مرتکب شده است، می تواند به نسبت خودش از هر یک جنایتکاران معروف تاریخ که به ظلم مشهور شده اند، ظالم تر باشد.در واقع آن کسی که ظلم شناس است، ظلم را نسبی می سنجد.این نکته بسیار ظریف است که از منظر عدالت الهی، سنجش ها و قضاوت ها کیفی و بر اساس وسع هر فرد است.
برای درک بهتر مفهوم کیفی قضاوت، می توانیم مقایسه ای بین مولانا و فروغ فرخزاد داشته باشیم. در مقایسه ظاهری و کمّی بین آن دو، شاید اکثر افراد، جایگاه مولانا را بالاتر بدانند؛ ولی اگر از بعد کیفیت به مسئله نگاه کنیم می بینیم که مولانا که یک عالم دینی بوده است، در برخورد با شمس تبدیل به مولانای عارف می شود؛ ولی فروغ فرخزاد از زیر خط صفر یعنی از فساد آغاز کرده، به جایی رسیده است که می گوید:
عشق چون در سینه ام بیدار شد از طلب پا تا به ســـــر ایثار شد
این دگـــر من نیستم من نیستم حیف از آن عمری که با من زیستم
پس چه بسا رشد و تعالی او بیشتر قابل توجه بوده و حاکی از منزلت بیشتر باشد. البته، در اصل، قضاوت کیفی مخصوص خداوند است و بر مبنای ”الله علیمٌ بذات الصّدور” صورت می گیرد. بنابراین، هر کسی در جایگاه خودش مورد ارزیابی قرار می گیرد، در حالی که بشر تا کنون فقط به قضاوت کمّی پرداخته است.
بنابراین اولا اگر از ما بپرسند چه کسی ظالم تر است؟ مثلا شمر و یزید ظالم تر هستند یا شما؟ خواهیم گفت که قطعاً آنها. اما اگر ما را به صحرای کربلا ببرند و در موقعیت آنها قرار دهند، آیا مطمئن خواهیم بود که مانند آنها یا بدتر عمل نمی کنیم؟
ثانیا محاکمه یک مجرم بر اساس مدارک ارتکاب جرم است و در اکثر موارد در حکمی که بر اساس قضاوت کمّی صادر می شود، توجهی به مسائلی مانند محیط،تربیت، عقده ها و… وجود ندارد. در صورتی که اگر با دید کیفی به مسائل نگاه شود، تک تک ما از منظر تأثیر گذاری بر این عوامل شریک جرمیم. مجرم، مانند دملی است که که به ظاهر فقط چند سلول را گرفتار مشکل می کند. ولی در حقیقت، در اثر تنش و درگیری سلولهای بسیار زیادی ایجاد شده، از ضعیف ترین قسمت بدن نمود بیرونی پیدا کرده است. در جرائم اجتماعی نیز همین اصل صادق است. صدها مشکل که همه در ایجاد آن شریک هستیم، دست به دست هم می دهند تا کسی خلافی را مرتکب شود و این آسیب اجتماعی معمولا در ضعیف ترین قشر از نظر فرهنگ، اقتصاد و… بروز می کند.
اگر از منظری دیگر به مسئله نگاه کنیم، در قضاوت کیفی باید از فردی که با افتخار می گوید: من دزدی یا خلاف دیگر نکرده ام، پرسید آیا تو گرسنه مانده بودی و دزدی نکردی و یا چون شکمت سیر بود و نیاز نداشتی، از انجام این کار مبرا هستی؟ آیا امکان اختلاس نداشته ای یا در شرایط مهیا این کار را نکرده ای؟…
و آیا در جایی که معیار های عدالت منطبق بر قضاوت ها و برداشت هائی مبتنی بر چشم ظاهربین ما نیست، کسی می تواند از محک عدالت خداوند بگریزد؟
در ابتدا اشاره شد که هرکسی ممکن است در جایگاه خودش در هر لحظه ظلمی بزرگ مرتکب شود، حال با نفی نگاه مطلق گرایانه و جایگزین کردن دیدگاه نسبی به ظلم و ظالم، به این سؤال می رسیم که نسبت هر ظلم به ظلم دیگر چیست؟ با این نگاه نسبی کسی که به ظاهر ظلم ناچیزی مرتکب شده است، می تواند به نسبت خودش از هر یک جنایتکاران معروف تاریخ که به ظلم مشهور شده اند، ظالم تر باشد.در واقع آن کسی که ظلم شناس است، ظلم را نسبی می سنجد.این نکته بسیار ظریف است که از منظر عدالت الهی، سنجش ها و قضاوت ها کیفی و بر اساس وسع هر فرد است.
برای درک بهتر مفهوم کیفی قضاوت، می توانیم مقایسه ای بین مولانا و فروغ فرخزاد داشته باشیم. در مقایسه ظاهری و کمّی بین آن دو، شاید اکثر افراد، جایگاه مولانا را بالاتر بدانند؛ ولی اگر از بعد کیفیت به مسئله نگاه کنیم می بینیم که مولانا که یک عالم دینی بوده است، در برخورد با شمس تبدیل به مولانای عارف می شود؛ ولی فروغ فرخزاد از زیر خط صفر یعنی از فساد آغاز کرده، به جایی رسیده است که می گوید:
عشق چون در سینه ام بیدار شد از طلب پا تا به ســـــر ایثار شد
این دگـــر من نیستم من نیستم حیف از آن عمری که با من زیستم
پس چه بسا رشد و تعالی او بیشتر قابل توجه بوده و حاکی از منزلت بیشتر باشد. البته، در اصل، قضاوت کیفی مخصوص خداوند است و بر مبنای ”الله علیمٌ بذات الصّدور” صورت می گیرد. بنابراین، هر کسی در جایگاه خودش مورد ارزیابی قرار می گیرد، در حالی که بشر تا کنون فقط به قضاوت کمّی پرداخته است.
بنابراین اولا اگر از ما بپرسند چه کسی ظالم تر است؟ مثلا شمر و یزید ظالم تر هستند یا شما؟ خواهیم گفت که قطعاً آنها. اما اگر ما را به صحرای کربلا ببرند و در موقعیت آنها قرار دهند، آیا مطمئن خواهیم بود که مانند آنها یا بدتر عمل نمی کنیم؟
ثانیا محاکمه یک مجرم بر اساس مدارک ارتکاب جرم است و در اکثر موارد در حکمی که بر اساس قضاوت کمّی صادر می شود، توجهی به مسائلی مانند محیط،تربیت، عقده ها و… وجود ندارد. در صورتی که اگر با دید کیفی به مسائل نگاه شود، تک تک ما از منظر تأثیر گذاری بر این عوامل شریک جرمیم. مجرم، مانند دملی است که که به ظاهر فقط چند سلول را گرفتار مشکل می کند. ولی در حقیقت، در اثر تنش و درگیری سلولهای بسیار زیادی ایجاد شده، از ضعیف ترین قسمت بدن نمود بیرونی پیدا کرده است. در جرائم اجتماعی نیز همین اصل صادق است. صدها مشکل که همه در ایجاد آن شریک هستیم، دست به دست هم می دهند تا کسی خلافی را مرتکب شود و این آسیب اجتماعی معمولا در ضعیف ترین قشر از نظر فرهنگ، اقتصاد و… بروز می کند.
اگر از منظری دیگر به مسئله نگاه کنیم، در قضاوت کیفی باید از فردی که با افتخار می گوید: من دزدی یا خلاف دیگر نکرده ام، پرسید آیا تو گرسنه مانده بودی و دزدی نکردی و یا چون شکمت سیر بود و نیاز نداشتی، از انجام این کار مبرا هستی؟ آیا امکان اختلاس نداشته ای یا در شرایط مهیا این کار را نکرده ای؟…
و آیا در جایی که معیار های عدالت منطبق بر قضاوت ها و برداشت هائی مبتنی بر چشم ظاهربین ما نیست، کسی می تواند از محک عدالت خداوند بگریزد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر