اذکار در دنیای کیفیت و در دنیای کمیت !
يك مطلب ديگر را هم راجع به ذكر بگويم خدمتتان كه فرض كنيد ما در اينجا يك ذكري را ميگویيم كه اين ذكر نقش ورد را دارد. اين كه فاقد ارزش است. فرضاً يك ذكر ميگویيم «يا الله» به عنوان مثال، يك ذكر اينجا ميشود بحث ورد، يك ذكر اينجا ميشود ياد خدا. ميگویيم هدفت چيه؟ ميگويد «ياد خدا» البته ذكر را از ابعاد مختلفي مورد بررسي قرار ميدهيم.
مثلاً اينجا ميگویيم «يا الله» «يا» اشاره به دور است، میگوییم ياد خدا «اَلا بِذِكرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوُب» (رعد 28) با ياد خدا دلها آرامش پيدا ميكند، ياد مخصوص غايب است. اگر ما بگویيم ياد خدا، ياد مخصوص غايب است، هر چي را بگویيم يادش ميكنيم يعني اينجا نيست درست است؟ كسي كه حاضر باشد ميگویيد من دارم يادت ميكنم؟ نميشود كه. ياد خدا، ياد مخصوص غايب است، پس اگر بگویيم با ياد خدا دلها مطمئن ميشود، اولش اصلاً گفتيم خدا غايب است، رفته پي كارش.
س: ............. ج: نام هم، كه نام ندارد. ابتداي اين جلسه گفتيم به نام بينام او، حالا اين هم بعداً ميرسيم
س: ............ ج: حالا ببينيم هستش يا نيستش. ميخواهيم ببينيم درست فهميديم يا درست متوجه نشديم.
ياد مخصوص غايب است. شما اگر بگوييد «ياد خدا» يعني خدا غايب است، حس حضور است، الان چند نفر حس حضور را در اين يكي دو دوره تجربه كردند يا دارند تجربه ميكنند؟ حس حضور است، با حس حضور قلبها آرامش پيدا ميكند. حالا همه آنهايي كه حس حضور را تجربه كردند، سؤال كنيم، حس آرامششان هم بيشتر شده است. يعني يك نسبت مستقيم با هم دارند، اين آن را ميآورد و عكسش اشكال پيش ميآيد. مثلاً اگر يكي ميگويد من احساس تنهايي ميكنم، شما فوراً ميفهميد كه اين حس حضور ندارد. يا خيلي مسايل ديگر هست كه با هم مورد بررسي قرار ميدهيم و اشكالاتي هست كه ما در ترجمه و اينجور مسايل به كار برديم و به كار ميبريم.
در دنياي كميت، چون گفتيم كميت داريم، كيفيت داريم، در دنياي كميت بايد از واژهاي استفاده شود كه عقل ما آن را تشخيص بدهد، مورد شناسايي قرار بدهد. «ياد» وقتي كه مي-گويد، ما چكار مي كنيم فوراً مي فهميم، همهمان ميفهميم كه «ياد» چي مي خواهد بگويد. روي پله عقل مي توانيم تشخيص بدهيم. اما شما از چند هزار نفر يك مصاحبهاي بگيرد، ميبينيد وقتي ميگویيد «ياد خدا» فوراً مي فهمند اما اگر بگویيد «حس حضور» چند نفر ميفهمند؟ چون بايد درك شود، «حس حضور»؟ اين به او نگاه مي كند، حس حضور؟! شما از ده هزار نفر آمار بگيريد، مطلقش نكنيم، حالا از اين ده هزار نفر يك نفر به زور بگويد آره من حس حضور را ... چون كيفتي است.
اين دنياي عرفان است (حس حضور) اين دنياي عقل است (ياد خدا). دنياي دل است، اين دنياي عقل است؛ دنياي عشق، دنياي عقل. لذا يك كسي كه با دنياي عشق ارتباطي ندارد، ذهنش بالاتر از ياد نميتواند بيايد، نميتواند درك كند. ولي در دنياي كيفيت مفاهيم دقيق است، ادراكات دقيق است.ديگر ماستمالي توش نيست، يك چيز كيفيتي است، ديگر ماستمالي نمی تواند بكند، يك مهر كنترل كيفي رويش بايد بخورد. اينجا ما نمي توانيم دلمان را خوش بكنيم كه با ياد خدا بيایيد شروع كنيم چون دنيا دنياي اين پله نيست. لذا هيچ سؤالي نميتوانيم بكنيم، بگوییم «حس حضور». مثلا در دنياي كميت ميگويد «خدا را شكر كن» همهمان ميگویيم «خدايا شكرت ميكنيم براي فلان ...... اين حرفها» اما من الان سئوال ميكنم شكر وجودي؟ ببينيد اصلاً تعريف نكرديم، كساني كه تا اين مرحله شكر وجودي را حس كردند دستشان را بلند كنند؟
س: ........ ج: قرار است دائم باشد، قرار است اين حس حضور «خوشا آنانكه دائم در نماز بي» نماز، صلاه اينها را تعريف كرديم. موضوع اين است كه وجود ما دائم در حس حضور باشد مي شود «خوشا آنانكه دائم در نماز بي» نماز، توجه ميكنيد؟ نماز، صلات اينها در انتها ميخواهد به حس حضور بيانجامد مگر غير از اين است؟ اگر به صورت كار مكانيكي نگاهش كنيم، بعداز يك مدتي خسته كننده مي شود، قبول است؟ پس اينها، اينجا يك معني مي دهد، چارهاي ندارند وقتي كه روي پله عقل و احكام و .... نگاه مي شود بايد بگويد «خدا را شكر كن، نماز بخوان» اما وقتي كه مي آیيم روي پله عشق، پله كيفيت ميگويد متصل شو، «اقم الصلوة» مقيم اتصال شو. عقل، چه اتصالي چه چيزي؟ عروه الوثقي است، چه «فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقي» (بقره 256) كدام ريسمان را بگيريم، كدام را بگيرم پس موضوع كيفيتي كه ميشود، قضيه كاملاً متفاوت ميشود. خوب «خدا را شكر كن» اينجا ديگر اصلاً از اين حرفها نيست، يك شكري ميخواهد وجودي كه غير قابل تعريف است و آن حلقه «الحمدلله» و ماجراهاي ديگرش از ظاهر به باطن حركت شده است. براي او هم نيست براي خودمان است، امتحانش هم مجاني است.
آن كسي كه شكر وجودي دارد، آرامش دارد. چقدر آرامش داری تا من بگويم چقدر خوشبختي؟ ميزان آرامش را حيف كه نميشود اندازهگيري كرد، كيفيتي است. چقدر آرامش داريم تا بگویيم چقدر خوشبختيم نه به پول، نه به قيافه است، نه به آن قدرت، نه به ...، به هيچ كدام از اينها نيست. ميزان آرامش هر كسي مساوي است با ميزان خوشبختياش. پس آنجا كه ميگويد «الا بذكر الله تطمئن القوب» (رعد 28) آنجا ماجراي خيلي مفصلتر از اين حرفهاست كه ما با ورد به آن برسيم.
بعد حالا يك موضوع ديگر كه يواش يواش مي آييم بالا تجربه ميكنيم، رفتن توي ذكر بدون حفاظ مساوي است با آلوده شدن؛ شما آمار بگيريد %99 مشكلات تشعشع دفاعي، مشكل افسردگي، امتحان كنيد، تجربه كنيد و ببينيد كه در واقع بدون حفاظ در آن ماجرا مساوي است با آلودگي موجودات غيرارگانيگ و مساوي است با افسردگي بطور وحشتناك، اين آمار را خودتان بگيريد.
ترم دوم-جلسه اول، زنگ اول
محمد علی طاهری
يك مطلب ديگر را هم راجع به ذكر بگويم خدمتتان كه فرض كنيد ما در اينجا يك ذكري را ميگویيم كه اين ذكر نقش ورد را دارد. اين كه فاقد ارزش است. فرضاً يك ذكر ميگویيم «يا الله» به عنوان مثال، يك ذكر اينجا ميشود بحث ورد، يك ذكر اينجا ميشود ياد خدا. ميگویيم هدفت چيه؟ ميگويد «ياد خدا» البته ذكر را از ابعاد مختلفي مورد بررسي قرار ميدهيم.
مثلاً اينجا ميگویيم «يا الله» «يا» اشاره به دور است، میگوییم ياد خدا «اَلا بِذِكرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوُب» (رعد 28) با ياد خدا دلها آرامش پيدا ميكند، ياد مخصوص غايب است. اگر ما بگویيم ياد خدا، ياد مخصوص غايب است، هر چي را بگویيم يادش ميكنيم يعني اينجا نيست درست است؟ كسي كه حاضر باشد ميگویيد من دارم يادت ميكنم؟ نميشود كه. ياد خدا، ياد مخصوص غايب است، پس اگر بگویيم با ياد خدا دلها مطمئن ميشود، اولش اصلاً گفتيم خدا غايب است، رفته پي كارش.
س: ............. ج: نام هم، كه نام ندارد. ابتداي اين جلسه گفتيم به نام بينام او، حالا اين هم بعداً ميرسيم
س: ............ ج: حالا ببينيم هستش يا نيستش. ميخواهيم ببينيم درست فهميديم يا درست متوجه نشديم.
ياد مخصوص غايب است. شما اگر بگوييد «ياد خدا» يعني خدا غايب است، حس حضور است، الان چند نفر حس حضور را در اين يكي دو دوره تجربه كردند يا دارند تجربه ميكنند؟ حس حضور است، با حس حضور قلبها آرامش پيدا ميكند. حالا همه آنهايي كه حس حضور را تجربه كردند، سؤال كنيم، حس آرامششان هم بيشتر شده است. يعني يك نسبت مستقيم با هم دارند، اين آن را ميآورد و عكسش اشكال پيش ميآيد. مثلاً اگر يكي ميگويد من احساس تنهايي ميكنم، شما فوراً ميفهميد كه اين حس حضور ندارد. يا خيلي مسايل ديگر هست كه با هم مورد بررسي قرار ميدهيم و اشكالاتي هست كه ما در ترجمه و اينجور مسايل به كار برديم و به كار ميبريم.
در دنياي كميت، چون گفتيم كميت داريم، كيفيت داريم، در دنياي كميت بايد از واژهاي استفاده شود كه عقل ما آن را تشخيص بدهد، مورد شناسايي قرار بدهد. «ياد» وقتي كه مي-گويد، ما چكار مي كنيم فوراً مي فهميم، همهمان ميفهميم كه «ياد» چي مي خواهد بگويد. روي پله عقل مي توانيم تشخيص بدهيم. اما شما از چند هزار نفر يك مصاحبهاي بگيرد، ميبينيد وقتي ميگویيد «ياد خدا» فوراً مي فهمند اما اگر بگویيد «حس حضور» چند نفر ميفهمند؟ چون بايد درك شود، «حس حضور»؟ اين به او نگاه مي كند، حس حضور؟! شما از ده هزار نفر آمار بگيريد، مطلقش نكنيم، حالا از اين ده هزار نفر يك نفر به زور بگويد آره من حس حضور را ... چون كيفتي است.
اين دنياي عرفان است (حس حضور) اين دنياي عقل است (ياد خدا). دنياي دل است، اين دنياي عقل است؛ دنياي عشق، دنياي عقل. لذا يك كسي كه با دنياي عشق ارتباطي ندارد، ذهنش بالاتر از ياد نميتواند بيايد، نميتواند درك كند. ولي در دنياي كيفيت مفاهيم دقيق است، ادراكات دقيق است.ديگر ماستمالي توش نيست، يك چيز كيفيتي است، ديگر ماستمالي نمی تواند بكند، يك مهر كنترل كيفي رويش بايد بخورد. اينجا ما نمي توانيم دلمان را خوش بكنيم كه با ياد خدا بيایيد شروع كنيم چون دنيا دنياي اين پله نيست. لذا هيچ سؤالي نميتوانيم بكنيم، بگوییم «حس حضور». مثلا در دنياي كميت ميگويد «خدا را شكر كن» همهمان ميگویيم «خدايا شكرت ميكنيم براي فلان ...... اين حرفها» اما من الان سئوال ميكنم شكر وجودي؟ ببينيد اصلاً تعريف نكرديم، كساني كه تا اين مرحله شكر وجودي را حس كردند دستشان را بلند كنند؟
س: ........ ج: قرار است دائم باشد، قرار است اين حس حضور «خوشا آنانكه دائم در نماز بي» نماز، صلاه اينها را تعريف كرديم. موضوع اين است كه وجود ما دائم در حس حضور باشد مي شود «خوشا آنانكه دائم در نماز بي» نماز، توجه ميكنيد؟ نماز، صلات اينها در انتها ميخواهد به حس حضور بيانجامد مگر غير از اين است؟ اگر به صورت كار مكانيكي نگاهش كنيم، بعداز يك مدتي خسته كننده مي شود، قبول است؟ پس اينها، اينجا يك معني مي دهد، چارهاي ندارند وقتي كه روي پله عقل و احكام و .... نگاه مي شود بايد بگويد «خدا را شكر كن، نماز بخوان» اما وقتي كه مي آیيم روي پله عشق، پله كيفيت ميگويد متصل شو، «اقم الصلوة» مقيم اتصال شو. عقل، چه اتصالي چه چيزي؟ عروه الوثقي است، چه «فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقي» (بقره 256) كدام ريسمان را بگيريم، كدام را بگيرم پس موضوع كيفيتي كه ميشود، قضيه كاملاً متفاوت ميشود. خوب «خدا را شكر كن» اينجا ديگر اصلاً از اين حرفها نيست، يك شكري ميخواهد وجودي كه غير قابل تعريف است و آن حلقه «الحمدلله» و ماجراهاي ديگرش از ظاهر به باطن حركت شده است. براي او هم نيست براي خودمان است، امتحانش هم مجاني است.
آن كسي كه شكر وجودي دارد، آرامش دارد. چقدر آرامش داری تا من بگويم چقدر خوشبختي؟ ميزان آرامش را حيف كه نميشود اندازهگيري كرد، كيفيتي است. چقدر آرامش داريم تا بگویيم چقدر خوشبختيم نه به پول، نه به قيافه است، نه به آن قدرت، نه به ...، به هيچ كدام از اينها نيست. ميزان آرامش هر كسي مساوي است با ميزان خوشبختياش. پس آنجا كه ميگويد «الا بذكر الله تطمئن القوب» (رعد 28) آنجا ماجراي خيلي مفصلتر از اين حرفهاست كه ما با ورد به آن برسيم.
بعد حالا يك موضوع ديگر كه يواش يواش مي آييم بالا تجربه ميكنيم، رفتن توي ذكر بدون حفاظ مساوي است با آلوده شدن؛ شما آمار بگيريد %99 مشكلات تشعشع دفاعي، مشكل افسردگي، امتحان كنيد، تجربه كنيد و ببينيد كه در واقع بدون حفاظ در آن ماجرا مساوي است با آلودگي موجودات غيرارگانيگ و مساوي است با افسردگي بطور وحشتناك، اين آمار را خودتان بگيريد.
ترم دوم-جلسه اول، زنگ اول
محمد علی طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر