احکام !
در مورد احکام؛
احکام یعنی حکم، حکم یعنی عقل، درست است یا نه؟
«حکم اغلب راست چون اغلب بدند / تیغ از دست رهزن بستدند» (مولوي)
حکم عقل است، به صورت کلی همه را در مقابل یک دستور قرار میدهد که وحدت عمل ایجاد کند. عقل است مثلاً میگوید حکم میدهد که همه رو به این قبله، به این شکل، به این صورت، به این وضعیت بایستید، به وحدت عملی در حرکات و رفتار برسیم. هر کسی یک کاری نکند، هر کسی یک چیزی نشود که بِل بِشویی (آشفتگی و بهم ریختگی) شود.
اما در آن حکم کیفیت هم آورده شده؟ گفته شده در این جهت باش، این جوری، به این شکل، به این عمل، این جوری اقتدا کنید و شما وقتی که از دور نگاه میکنید، فیلم میگیرند نگاه میکنید، میبینید که یک جمعیت بسیار زیادی یک حرکت منسجم وحدتآمیزی را دارند، اما در دل هر کدامشان یک مسئلهاي میگذرد. آن چیزی که بیاید همه را هم کیفیت کند و ارتقاء دهد آن یک ماجرای دیگری است. بنابراین روی پله عقل ما باید احکام داشته باشیم، قانون باید داشته باشیم؛ مثلاً راهنمایی رانندگی میآید میگوید «یک طرفه، انحراف به چپ، این طوری، کمربند بستی» نبستی جریمه میکند. این دیگر کاری ندارد براي یک نفر، اگر اینها هم نباشد، شاید خودش رعایت کند، دیگر برای همه میگذارند
«حکم اغلب راست چون اغلب بدند / تیغ را از دست رهزن بستدند»
به احتمال این که یک عدهای ممکن است اگر این حکم و قانون نباشد تخطی کنند بنابراین میآیند برای همه میگذارند. در حالی که ممکن است واقعاً یک عدهای این هم نباشد، خودشان رعایت کنند. بنابراین بحث عقل، احکام، قانون و بحث عشق، ماجرای دل، و این جور قضایا.
اینجا دیگر دل جزء احکام نیست، ذوق و شوق و عشق ما نسبت به خدا جزء احکام نیست. در کدام حکمی آمده گفته که تو باید عشقت به خدا اینقدر باشد؟ اصلاً نمیتواند نه به عدد بیاورد، نه به ماده و قانون و تبصره و اینها بیاورد ولی باید بیاید راهش را ارائه دهد. الان یک نفر میخواهد بداند، میگوید «من چکار کنم؟» میگویند «این جوری وضو بگیر، این جوری تیمم کن، این طوری چکار کن، آب کر این طوری، حالا قدیم و جدید و غسل این جوری است» همه اینها را در قالب احکام میآورد و ارائه میدهد و یک دستهبندیهایی میکند؛ مستحب است یعنی فیمابین است، آن مکروه است یعنی سعی کن فاصله بگیری، یعنی با رعایت عقل این مسئله را دنبال میکند.
ولی وقتی میآییم در کیفیت، کیفیت نمیگوید که حالا یک ذوقی به خرج بده که فیمابین ... ! چون نمیشود پیاده شود. حالا یک عشقی به خرج بده که بین تنفر و محبت باشد! جفتش وادی دل است، چون وادی عشق هم تبعات مثبت و منفی دارد، نمیتواند بگوید یك جوری باشد که نیست. یا این ذوق هست، مثبت است یا منفی است، یا این هست یا نیست. بود و نبودش را در واقع میتواند بیان کند، ولی روی پله عقل چرا، میتواند شدت و ضعفی را برایش در نظر داشته باشد.
دوره 2 - استاد طاهری
در مورد احکام؛
احکام یعنی حکم، حکم یعنی عقل، درست است یا نه؟
«حکم اغلب راست چون اغلب بدند / تیغ از دست رهزن بستدند» (مولوي)
حکم عقل است، به صورت کلی همه را در مقابل یک دستور قرار میدهد که وحدت عمل ایجاد کند. عقل است مثلاً میگوید حکم میدهد که همه رو به این قبله، به این شکل، به این صورت، به این وضعیت بایستید، به وحدت عملی در حرکات و رفتار برسیم. هر کسی یک کاری نکند، هر کسی یک چیزی نشود که بِل بِشویی (آشفتگی و بهم ریختگی) شود.
اما در آن حکم کیفیت هم آورده شده؟ گفته شده در این جهت باش، این جوری، به این شکل، به این عمل، این جوری اقتدا کنید و شما وقتی که از دور نگاه میکنید، فیلم میگیرند نگاه میکنید، میبینید که یک جمعیت بسیار زیادی یک حرکت منسجم وحدتآمیزی را دارند، اما در دل هر کدامشان یک مسئلهاي میگذرد. آن چیزی که بیاید همه را هم کیفیت کند و ارتقاء دهد آن یک ماجرای دیگری است. بنابراین روی پله عقل ما باید احکام داشته باشیم، قانون باید داشته باشیم؛ مثلاً راهنمایی رانندگی میآید میگوید «یک طرفه، انحراف به چپ، این طوری، کمربند بستی» نبستی جریمه میکند. این دیگر کاری ندارد براي یک نفر، اگر اینها هم نباشد، شاید خودش رعایت کند، دیگر برای همه میگذارند
«حکم اغلب راست چون اغلب بدند / تیغ را از دست رهزن بستدند»
به احتمال این که یک عدهای ممکن است اگر این حکم و قانون نباشد تخطی کنند بنابراین میآیند برای همه میگذارند. در حالی که ممکن است واقعاً یک عدهای این هم نباشد، خودشان رعایت کنند. بنابراین بحث عقل، احکام، قانون و بحث عشق، ماجرای دل، و این جور قضایا.
اینجا دیگر دل جزء احکام نیست، ذوق و شوق و عشق ما نسبت به خدا جزء احکام نیست. در کدام حکمی آمده گفته که تو باید عشقت به خدا اینقدر باشد؟ اصلاً نمیتواند نه به عدد بیاورد، نه به ماده و قانون و تبصره و اینها بیاورد ولی باید بیاید راهش را ارائه دهد. الان یک نفر میخواهد بداند، میگوید «من چکار کنم؟» میگویند «این جوری وضو بگیر، این جوری تیمم کن، این طوری چکار کن، آب کر این طوری، حالا قدیم و جدید و غسل این جوری است» همه اینها را در قالب احکام میآورد و ارائه میدهد و یک دستهبندیهایی میکند؛ مستحب است یعنی فیمابین است، آن مکروه است یعنی سعی کن فاصله بگیری، یعنی با رعایت عقل این مسئله را دنبال میکند.
ولی وقتی میآییم در کیفیت، کیفیت نمیگوید که حالا یک ذوقی به خرج بده که فیمابین ... ! چون نمیشود پیاده شود. حالا یک عشقی به خرج بده که بین تنفر و محبت باشد! جفتش وادی دل است، چون وادی عشق هم تبعات مثبت و منفی دارد، نمیتواند بگوید یك جوری باشد که نیست. یا این ذوق هست، مثبت است یا منفی است، یا این هست یا نیست. بود و نبودش را در واقع میتواند بیان کند، ولی روی پله عقل چرا، میتواند شدت و ضعفی را برایش در نظر داشته باشد.
دوره 2 - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر