۱۳۹۲-۰۹-۲۶

منطق نیاز

منطق نیاز 

در مورد خود منطق که در اینجا به معنای چارچوب و هر چیزی که هست طبق چارچوبی به وجود آمده است و در کل به معنای چیزی که طبق انگیزش و سازمند و دارای هدف خاصی است.
در مورد نیاز اگر بخواهیم در قالب رفتار شناسی برسی کنیم بله یک رفتاری در انسانهاست که طبق نیازی که احساس میکنند در پی پاسخ به نیازشان هر لحظه در تکاپو هستند و زندگی انسانی و دنیایی بر طبق همین نیازهاست که برقرار است ولی سوال من اینجاست که چه انگیزشی باعث شده زندگی ای که نیازها باعث به وجود آمدنش هستند و چرا زندگی بر اساس نیازهاست.

مسئله دیگر که چقدر احساس نیازمندی میکنیم اگر نیاز نبود چه میشد؟
در پی ادراکی که دارم میخواهم مطرح کنم که نه جنبه فلسفی و نه جنبه علمی دارد البته شایدم داشته باشد خلاصه اگر به ماهیت دنیا نگاه کنید دوقطبی است و این بدین معنا که معنا و اشراق از حاصل دوگانگی میسر میشود مثلا گرما را سرما- فصل گرما فصل سرما- خوبی را بدی- زشتی را زیبایی- اهمیت را بی اهمیتی- راحتی را سختی-ثروت را فقیری و آزادی را محدودیت و هزاران معنای دیگر که سخن شما به خاطر این به وجود آمده که اول معنایش را درک میکنید که این معنا از حاصل دوگانگی است.

یک مثال اساسی هم بزنم ،فردی که در روستا زندگی میکند و همچنین فردی در نیویورک و آرزوی فرد روستانشین، نیویورک که سمبل شهر مدرن خالی از دیوار کاهگلی است یعنی دیوار کاهگلی به مدرن معنی میدهد و کسی هم که در نیویورک زندگی میکند این شعر را میسراید (کوچه پس کوچه خاکی در و دیوار شکسته آدمای روستایی با پاهای پیله بسته پیش تو یه عکس ساده است از یه آلبوم قدیمی یا شنیدن یه قصه است از یه عاشق قدیمی برا من زندگی اینه پر وسوسه پر درد) و معنای روستای کاهگلی هم از نیویورک به اشراق میرسد و یک مثال دیگر در پشت کامیونی شما میبینید که نوشته رفیق بی کلک مادر راننده بدین خاطر این را درک کرده که کلی کلک بهش زدند یعنی کلک باز باعث معنای مادر شده است و کسی که پیش مادر است نمیداند که مادر چیست میخواهم به این نتیجه برسم که معنا زمانی به تجلی میرسد که ضدش باشد و کسی که در نیمه ضد چیزی است نمیتواند وجودش را درک کند در خود آن شی بودن مساوی است با عدم درک آن.

پس آرزوها چیزی نیست جز اینکه ما آنرا احساس میکنیم نداریم چون اگر داشته بودیم که آرزو نبود و خود آرزو لذت بخشتر از رسیدن بدان است اما یه مسئله دیگر اگر ما چیزی رو داشته باشیم از درک اینکه داریم غافلیم همونجایی که شما نشستید ممکنه در خیلی از معناها غرق باشید ولی از آن غافلید به قول شعری که درد نیست وگرنه طبیب هست و درد باعث میشود که دنبال طبیب بگردیم مبحث نیاز نیز از چنین قاعده ای مثتثنی نیست نیاز به غذا مسکن پول همسر عاطفه محبت شهوت فرزند سلامتی و هزاران نیاز دیگر و من منطقش را چنین درک میکنم ما نیاز داریم که بی نیاز شویم وقتی در ما حسی تلنگر میزند که این نیاز را داری یعنی باید که معنای بی نیازی را بهش برسید بعد از رسیدن به معنای بی نیازی که هر چیزی که هست نعمت است یکی از صفتهای خداوند بی نیازی الله صمد او بی نیاز است اما چه خورندی با من دارد هر نیازی میخواهد بگوید که باید از آن بی نیاز گردی نیازمندی بی نیازی را که حاصل میگردد در پی آن یک ارضایی به وجود آید در وسط آن ارضا لذتی است که لذت معنای زندگی است که اگر در آن بند نشویم میتوانیم بی نیاز گردیم در پشت هر بی نیازی نیاز دیگری میطلبد اگر این سلسله ادامه پیدا کند میتوانیم به صفت بی نیازی خداوند برسیم که دیگر پشت آن نیاز دیگری نیست و این همان ازلیت است.

نیازمندی را میتوان همان تله موش نیز در نظر گرفت که به صورت نردبانی تله ها بزرگتر میشوند تا به معنای بی نیازی خداوندی برسیم همان رهایی و همان معنای اصلی آزادی ولی برای این آزادی آنقدر باید محدودیت رو چشید تا آن میسر بشود نیازها همان محدودیت ها هستند اما درک این محدودیت خود هنریست بستگی به کسی دارد که بخواهد از آن رها شود یا در آن باشد و خوش باشد باید که نیازها تجربه شود به یاد سخنی از اشو که گفته بود من میگویم شما مثل بودا نشوید چرا که او ثروت و کاخ و حرمسرا را تجربه کرده بود و به فقر روی آورده بود شما بدون آن تجربه چگونه میخواهید مثل او شوید شما از اول فقیر بوده اید و اصلا فقر را درک نمیکنید البته شبهه ای ایجاد نشود که اگر در مسیرسیر و سلوک کمال باشیم بدون اینکه چیزی تجربه گردد میتوان بدون تجریه عینی از تجربه صفرصدم ثانیه ای که انگار بدون تجربه فیزیکی آنرا تجربه کرده باشی استفاده کرد میتوان به جای دیگری بود و تجربه کرد.
به امید درک آزادی و آزادگی
از دوستان عذر میخوام به خاطر برچسب زدن که حیفم میاد ادراکات ناقابل را در میان نگذارم.
موفق باشید.



Amin Rafati

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر