مختصري از بحث مرگ !
سؤال:
من به امید این رفتم بالای سرش که بتوانم به او کمک کنم. البته میدانستم که مادر بزرگم نمیماند، دکترها گفته بودند وقتی رفتم اتصال برای او برقرار کردم، من ساعت 4 بالای سرش بودم ساعت 8:30 تمام کرد. از این ناراحت نیستم که چرا فوت کرده .... ولی چون عمویم ایران نبود داشت خودش را میرساند که بیاید ایران. از این ناراحتم که شاید اگر من متصلش نمیکردم دو سه روز بیشتر میماند، شاید عمویم میتوانست ببیندش.
پاسخ:
چرا این فکر را میکنید؟
ادامه سؤال:
فکر میکنم رفتم بالای سرش آرامشي پيدا كرد چون وقتی اتصال دادم یک آرامشی بهش دست داد.
پاسخ:
فرض کنیم حق با ایشان است. شما فکر میکنید دو سه روز زنده میماند بعد چی میشد؟ فرض کنیم نظر شما درست باشد، شما تعریف مرگ را میدانید؟ ما از زاویه دید خودمان نگاه میکنیم میگوییم « مرد، وای مرد! » ولی از یک زاویه دیگری اصلاً مرگ وجود ندارد. شما میدانید که او خوش بحالش شده یا نشده؟
یک مسئله است که آیا سه روز زنده میماند ولی در ناآرامی، در عدم آرامش دنیا را ترک میکرد به نظر شما بهتر بوده یا این که سه روز کمتر ولی با آرامش؟ کدامیکی؟ من دارم روی صحبت خودتان صحبت میکنم. اولاً یک خرده بعد که با مرگ بیشتر آشنا شوید، اصلاً راجع به مرگ و رفتن قطعاً این جوری قضاوت نمیکنید و این طوری خودتان را هم ناراحت نمیکنید چرا؟ چون که این حزن و غم شما را به فاز منفی میبرد و در معرض آلودگی و بیماری قرار میدهد و بعد یک مسئله دیگر این که طغیان علیه خداوند، یعنی اعتراض به کار اوست، اعتراض به کار او یعنی اعتراض به نقشه کلی و این که مرگ «الیه راجعون» است، این شادی دارد نه غم، این شادی است.
ادامه سؤال:
... این را میدانم ولی عذاب وجدان دارم که شاید اگر من این کار را نکرده بودم او میتوانست عمویم را ببیند.
پاسخ:
نه اینها ترفندهایی است که شما بروید در فاز منفی و بعد این عذاب وجدان شما را هم ول نکند، یک روز، دو روز، یک ماه، یک سال هی آتش آن را شعلهورتر بکنند، در حالی که واقعیتش این است که کاری را که شما انجام دادید از دست شما خارج شده و در اختیار شعور الهی قرار گرفته و مطمئن باشید اگر نظر شما هم درست باشد، یعنی همین باشد که شما فرمودید باز به صلاحش بوده، یعنی در یک آرامشی رفتن، حالا با تشعشع دفاعی آشنا هستید، یک کمی و بعد یک روحی وقتی با ناآرامی میرود مسلماً این جا درخواستهای بسیار زیادی دارد، مسلماً این جا وابستگی بسیار زیای دارد، مسلماً توجیه رفتن خودش نیست.
سؤال:
منظور شما این است که وقتی حزن و غم باعث میشود این اعتراض به خداوند باشد، ولی از اول تا آخر دنیا همه در ارتباط با مرگ دیگران حزن و غم را داشته؟ استاد: درست بوده؟ ادامه س: همه داشتند
پاسخ:
من کاری با همه ندارم، ما به مکتبمان میخواهیم برگردیم. من کاری ندارم. فرض کنید ما هیچ اطلاعی از گذشته نداریم، ما با مراجعه به مکتبمان میخواهیم ببینیم چه میبایستی باشد، حالا ما چکار کردیم، بعداً معلوم میشود که درست عمل کردیم یا درست عمل نکردیم. شما اگر الیه راجعون را قبول داشته باشید، این یک مسئله است. ادامه س: آخه وقتی من مقایسه میکنم با یک صحبتی که شنیدم دچار تضاد میشوم. من در کتاب اندیشه اسلامی یادم است که وقتی پیامبر از جنگ برمیگردند از این که حمزه کشته شده، خمیهاش خالی بوده، گفته کسی نیست که برایش گریه کند ... این چیزی است که سند تاریخی آورده.
پاسخ:
یعنی ما توصیه شدیم به ... ! یکی این که میگوید «اِنَّ اولیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون» (يونس 62) این مطلق است. میگوید اولیاءالله آنهایی که دوست خدا شدند، آن کسی که دوست خدا نشده آن هیچی، میگوید آنهایی که شدند نه ترس برآنها حاکم میشود، نه حزن. دیگر این جا کلّی است، دیگر نگفته به علت مرگ، به علت فلان ... میگوید نیست، این یک مسئله است. و مسئله دیگر وقتی اختصاصاً به مرگ میرسیم «یا ایُّها الاِنسانُ اِنَّکَ کادحٌ اِلی رَبِّکَ» (انشقاق 6) به سمت پرودگارتان برمیگردید، شما به من بگویید به سمت پروردگار برگشتن شادی میخواهد یا غم میخواهد؟ لقاءالله است، دیدار یار است بنابراین ما باید از نو نگاه کنیم.
من شخصاً کاری به خیلی از داستانها ندارم، چون داستانها ممکن است از دیدگاههای مختلفی، مسایل مختلفی، زاویههای مختلفی به یک مسئله نگاه کند، یک جا میخواهد عظمت حمزه را بیان کند، به زبانی میخواهد حرمت او را نگه دارد با تحریک احساسی عمل کند، میخواهد یک جایی ... . بنابراین ما نمیدانیم، ما باید اول مکتب و درس را بررسی کنیم، کدام مستند است قانون اساسی یا غیر از آن؟ قانون اساسی دارد میگوید «انّ اولیاء الله» این و بحث مرگ آن، این قضیهای است که ما با مراجعه به قانون اساسی به آن برخورد میکنیم. حالا دیگر ما نمیدانیم چه مسایلی پیش آمده و افرادی از زاویه دور، شاید درس آن روز را نمیدانستند. درس را نمیدانستند و مسلماً برای خیلیها هم جا نیفتاده بوده که آمدند یک مسایلی را عنوان کردند، غافل از این که ما با آن کارمان میرویم فاز منفی، با رفتن به فاز منفی افتادیم در دام شیطان، تمام شد و رفت.
دورره 2 - استاد طاهری
سؤال:
من به امید این رفتم بالای سرش که بتوانم به او کمک کنم. البته میدانستم که مادر بزرگم نمیماند، دکترها گفته بودند وقتی رفتم اتصال برای او برقرار کردم، من ساعت 4 بالای سرش بودم ساعت 8:30 تمام کرد. از این ناراحت نیستم که چرا فوت کرده .... ولی چون عمویم ایران نبود داشت خودش را میرساند که بیاید ایران. از این ناراحتم که شاید اگر من متصلش نمیکردم دو سه روز بیشتر میماند، شاید عمویم میتوانست ببیندش.
پاسخ:
چرا این فکر را میکنید؟
ادامه سؤال:
فکر میکنم رفتم بالای سرش آرامشي پيدا كرد چون وقتی اتصال دادم یک آرامشی بهش دست داد.
پاسخ:
فرض کنیم حق با ایشان است. شما فکر میکنید دو سه روز زنده میماند بعد چی میشد؟ فرض کنیم نظر شما درست باشد، شما تعریف مرگ را میدانید؟ ما از زاویه دید خودمان نگاه میکنیم میگوییم « مرد، وای مرد! » ولی از یک زاویه دیگری اصلاً مرگ وجود ندارد. شما میدانید که او خوش بحالش شده یا نشده؟
یک مسئله است که آیا سه روز زنده میماند ولی در ناآرامی، در عدم آرامش دنیا را ترک میکرد به نظر شما بهتر بوده یا این که سه روز کمتر ولی با آرامش؟ کدامیکی؟ من دارم روی صحبت خودتان صحبت میکنم. اولاً یک خرده بعد که با مرگ بیشتر آشنا شوید، اصلاً راجع به مرگ و رفتن قطعاً این جوری قضاوت نمیکنید و این طوری خودتان را هم ناراحت نمیکنید چرا؟ چون که این حزن و غم شما را به فاز منفی میبرد و در معرض آلودگی و بیماری قرار میدهد و بعد یک مسئله دیگر این که طغیان علیه خداوند، یعنی اعتراض به کار اوست، اعتراض به کار او یعنی اعتراض به نقشه کلی و این که مرگ «الیه راجعون» است، این شادی دارد نه غم، این شادی است.
ادامه سؤال:
... این را میدانم ولی عذاب وجدان دارم که شاید اگر من این کار را نکرده بودم او میتوانست عمویم را ببیند.
پاسخ:
نه اینها ترفندهایی است که شما بروید در فاز منفی و بعد این عذاب وجدان شما را هم ول نکند، یک روز، دو روز، یک ماه، یک سال هی آتش آن را شعلهورتر بکنند، در حالی که واقعیتش این است که کاری را که شما انجام دادید از دست شما خارج شده و در اختیار شعور الهی قرار گرفته و مطمئن باشید اگر نظر شما هم درست باشد، یعنی همین باشد که شما فرمودید باز به صلاحش بوده، یعنی در یک آرامشی رفتن، حالا با تشعشع دفاعی آشنا هستید، یک کمی و بعد یک روحی وقتی با ناآرامی میرود مسلماً این جا درخواستهای بسیار زیادی دارد، مسلماً این جا وابستگی بسیار زیای دارد، مسلماً توجیه رفتن خودش نیست.
سؤال:
منظور شما این است که وقتی حزن و غم باعث میشود این اعتراض به خداوند باشد، ولی از اول تا آخر دنیا همه در ارتباط با مرگ دیگران حزن و غم را داشته؟ استاد: درست بوده؟ ادامه س: همه داشتند
پاسخ:
من کاری با همه ندارم، ما به مکتبمان میخواهیم برگردیم. من کاری ندارم. فرض کنید ما هیچ اطلاعی از گذشته نداریم، ما با مراجعه به مکتبمان میخواهیم ببینیم چه میبایستی باشد، حالا ما چکار کردیم، بعداً معلوم میشود که درست عمل کردیم یا درست عمل نکردیم. شما اگر الیه راجعون را قبول داشته باشید، این یک مسئله است. ادامه س: آخه وقتی من مقایسه میکنم با یک صحبتی که شنیدم دچار تضاد میشوم. من در کتاب اندیشه اسلامی یادم است که وقتی پیامبر از جنگ برمیگردند از این که حمزه کشته شده، خمیهاش خالی بوده، گفته کسی نیست که برایش گریه کند ... این چیزی است که سند تاریخی آورده.
پاسخ:
یعنی ما توصیه شدیم به ... ! یکی این که میگوید «اِنَّ اولیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون» (يونس 62) این مطلق است. میگوید اولیاءالله آنهایی که دوست خدا شدند، آن کسی که دوست خدا نشده آن هیچی، میگوید آنهایی که شدند نه ترس برآنها حاکم میشود، نه حزن. دیگر این جا کلّی است، دیگر نگفته به علت مرگ، به علت فلان ... میگوید نیست، این یک مسئله است. و مسئله دیگر وقتی اختصاصاً به مرگ میرسیم «یا ایُّها الاِنسانُ اِنَّکَ کادحٌ اِلی رَبِّکَ» (انشقاق 6) به سمت پرودگارتان برمیگردید، شما به من بگویید به سمت پروردگار برگشتن شادی میخواهد یا غم میخواهد؟ لقاءالله است، دیدار یار است بنابراین ما باید از نو نگاه کنیم.
من شخصاً کاری به خیلی از داستانها ندارم، چون داستانها ممکن است از دیدگاههای مختلفی، مسایل مختلفی، زاویههای مختلفی به یک مسئله نگاه کند، یک جا میخواهد عظمت حمزه را بیان کند، به زبانی میخواهد حرمت او را نگه دارد با تحریک احساسی عمل کند، میخواهد یک جایی ... . بنابراین ما نمیدانیم، ما باید اول مکتب و درس را بررسی کنیم، کدام مستند است قانون اساسی یا غیر از آن؟ قانون اساسی دارد میگوید «انّ اولیاء الله» این و بحث مرگ آن، این قضیهای است که ما با مراجعه به قانون اساسی به آن برخورد میکنیم. حالا دیگر ما نمیدانیم چه مسایلی پیش آمده و افرادی از زاویه دور، شاید درس آن روز را نمیدانستند. درس را نمیدانستند و مسلماً برای خیلیها هم جا نیفتاده بوده که آمدند یک مسایلی را عنوان کردند، غافل از این که ما با آن کارمان میرویم فاز منفی، با رفتن به فاز منفی افتادیم در دام شیطان، تمام شد و رفت.
دورره 2 - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر