۱۳۹۲-۱۰-۰۴

مراتب شناخت خداوند (4)

مراتب شناخت خداوند (4)

نامدار، موصوف، قابل تجسٌم

یک رده‌ای بیاییم پایین‌تر نام دارد، موصوف است و قابل تجسم هم است (ابيات زير از مولانا مي‌باشد)
«توکجایی تا شوم من چاکرت / چارقت دوزم کنم شانه سرت»

هم نام دارد، هم موصوف است، هم قابل تجسم است. می‌توانیم تجسمش کنیم که چارقد دارد و ... «ای برون از وهم و قیل و قال من» او بیرون از وهم و تصور و قیل و قال من است

« ای برون از وهم و قیل و قال من / خاک بر فرق سر و تمثیل من
بنده نشکیبد ز سیمای خوشت / هر دمی گوید که جانم مفرشت»

هر دمی می‌گوید جانم فرش زیر پای تو، در حالی که او پا ندارد.

«همچو آن چوپان که می‌گفت ای خدا / پیش چوپان محب خود بیا
تا شپش جویم من از پیراهنت / دامنت بوسم ........»

تا شپش جویم، یعنی او تصورش با ذهن خودش این بوده که خدا هم حتماً تنش شپش هم می‌زند! در آن دوران مرسوم بوده. می‌خواهد بگوید

«فهم او درخور هر هوش نیست / حلقه او سخره هر گوش نیست»

و همین که «هر کسی بقدر فهم خود کند ادراک» در نهایت درست است
«هیچ ترتیبی و آدابی مجوی / هر چه می‌خواهد دل تنگت بگوی»

دوره 2 - استاد طاهری 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر