۱۳۹۳-۱۲-۰۲

حناي عاشقي

حناي عاشقي

نایِ ناچیز : شبِ برلینالهِ آلمان
حنایِ عاشقی، رنگِ صفا داشت
امیدی در نیستان، از قضا داشت
فرو غلطیده مهري از سکوتی
دوباره عاشقی، اشکِ وفا داشت
روان کرد و برآشفت عاشقان را
به چهره نهری از رنج و بلا داشت
نگاهش راوی ی افسانه ی درد
به جانش شوکرانی از جفا داشت
شگفتا قطره های اشکِ بی تاب
خبر از سیلِ عشاقِ قفا داشت
تنِ بد مستِ خونین پنجه لرزید
ز تصویری که هستی برملا داشت
دلی از خاک و باد و آب و آتش
ز معصومیتِ آدم جلا داشت
نگاهِ بی هنر، فاقد ز شرم است
هنر از رگ بجوشید و حیا داشت
رگ
تقديمي از همسفر بسيار ارجمندم جناب Rag Art
#سايت_سايمنتولوژي_فرادرماني
#انجمن_سايمنتولوژي_فرادرماني
#erfanekeihani
#Mediaerfanekeihani

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر