۱۳۹۳-۰۶-۲۸

عجزي

از اينجاست كه آخر و عاقبت به آن" عجزي" كه بايد برسيم يا به آن "حيرتي" كه بايد برسيم كه جفتش منجر به خداشناسي مي‌شود تازه پيش مي‌آيد....... ما هنوز به حيرت ممكن است نيافتاده باشيم چرا؟ ......چون وقتي هنوز يك چيزهايي را ندانيم روي چه چيزي به حيرت بيافتيم؟....... تازه وقتي دانستيم تازه به حيرت مي‌افتيم،....... وقتي به حيرت افتاديم، آغاز يك ماجراي بزرگي است....... لذا «ربّ زدني تحيّراً» «خدايا حيرتم را زياد كن» مي‌توانيم نگاه كنيم،...... دقيقاً من هم جزء شنيده‌هايم هست ولي من چون شنيده بودم و در ذهنم مانده ولي درست است. چون ما خودمان عملاً پي برديم به نقش حيرت، نقش حيرت در كمال، اين موجود بايد قابليت به حيرت افتادن و تعجب داشته باشد كه جزو تبعات عشق است. اگر به حيرت و تعجب نيفتد طبيعتاً به انگيزش نمي‌افتد،..... به اين مطلب نمي‌رسد كه چرا و چگونه؟ چيزي كه قرار است باعث شود ما به سمت او تمايل پيدا كنيم، همين حيرت است.
ترم پنجم، جلسۀ سوم، تصویری
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر