۱۳۹۳-۰۶-۲۳

و ما در دوره 2 به يك چيزهايي برخورد كرديم و

و ما در دوره 2 به يك چيزهايي برخورد كرديم و متوجه شديم كه خداي ما يك وسيله بود و عارف از آنجا مي‌گفت: «گر يار منيد ترك طاعات كنيد» هشدار مي‌داد كه اين خدا را نپرستيد، شما در شرك هستيد اين خدا را نپرستيد
«زاهد از كوچه ما به سلامت بگذر كين مي لعل
دل و دين مي‌برد از دست بدان‌سان كه مپرس»
اين آگاهي كه من دارم اگر به تو بخورد دينت را از دست مي‌دهي......! و او هم هِي دارد مي‌گويد اين خدا را نپرست و آن يكي هم از بيرون مي‌گويد: «ببين اين‌ها دارند مي‌گويند خدا را نپرست!»....... ولي كسي ننشسته پاي ميز مذاكره كه بابا ما كدام خدا را مي‌گوييم نپرست؟ ......و بعد در دوره 7 مي‌بينيم كه اي داد بي‌داد ما خدايي را كه مي‌پرستيم اشكالات ديگري هم بر آن وارد است و آن خداي اصلي كه خودش را معرفي كرده، آن كه متعلق به همه جاست، دوباره مي‌بينيم كه اشكالات در آن وارد است و اشكال در اشكال در اشكال. ......
و همين‌طوري الان مي‌گوييم خودت را به ما بده، اگر بگويد باشد خودش كه يك وسيله‌اي بيشتر نبود!، پس ما بايستي تعريفي داشته باشيم كه تصور ما از خداوند چيست؟........ يكي مي‌گويد: «بد نيست اگر اين خدا مال من باشد خودش را به من بدهد، من همه كارهايم را جلو مي‌برم»...... كما اين كه هي مي‌گوييم «خدا كند اين‌طوري، خدا كند آن‌طوري....»......
دعاي قشنگي است، خدايا من فقط تو را مي‌خواهم چون اگر تو را داشته باشم ديگر همه چيز دارم......، منتها همه چيز دارم عارف، با همه چيز دارم غيرعارف فرق مي‌كند. ......همه چيز عارف اين است كه من به آگاهي مي‌رسم،.... آگاهي من را به آنجا مي‌رساند..... آن من را به كمال .....ولي يك كسي از يك نقطه نظر ببيند كه من اگر خدا را داشته باشم خوب ديگر خدا كند اين‌طوري، خدا كند آن‌طوري، خوب اتفاق مي‌افتد!..... پس چقدر فرق است؟...... لذا آن دعا يك مرحله‌اي داشت كه يك‌جا به آن مسئله برسيم كه «حيف باشد غير از او تمنايي»...... ولي يك مراتب ديگر هم دارد كه حالا تعريف دقيق‌تري از خداست، خدا چيست؟...... و اينجا ذهن ما شفاف شود. آخر قضيه وقتي ذهن ما از منافع خودمان و مسائل زميني حذف شود ما به خدايي كه حقيقي است آن وقت مي‌رسيم .....
«دنيا ديدي و هر آنچه ديدي هيچ است
و آن نيز كه گفتي و شنيدي هيچ است
سر تا آفاق دويدي هيچ است
و آن نيز كه در خانه رميدي هيچ است
دنيا همه هيچ و اصل دنيا همه هيچ
اي هيچ براي هيچ بر خود تو مپيچ»
اين خطاب بر دنياست و اين هيچ‌ها، هيچي است كه مي‌خواهد اين يادآوري را داشته باشد كه مجازباز نشويم...... يعني اين هيچ اينجا اشاره به عدم مجازبازي است، اين هيچ اشاره به آن عدم نيست......
ترم پنجم، جلسۀ سوم، تصویری
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر