مدیریت "من" ها !
این چارچوب ماجراهای مخصوص به خودش را دارد، ما یک من داریم به نام من برنامه ریزی شده که نوزاد با این من بدنیا می آید، دو تا نوزاد مثل هم نیستند، دو تا شخصیّت کاملاً متفاوت دارند، ما می گوئیم شخصیّت اولیه، این دو تا نوزاد از نقطه نظرهای مختلف با هم تفاوت زیادی دارند، حتی اگر خواهر، برادر باشند، حتّی اگر دو قلو باشند، در آنها اصل تمایل به لذّت، اصل حصول نتیجه در کوتاهترین زمان، اصل کنجکاوی و... در این دو کاملاً متفاوت است، امّا یک من دیگری داریم به نام من برنامه پذیر است و سفید است که این من برنامه پذیر رویش نوشته می شود و برنامه ها هم نوشته می شوند و وجدان هم از اینجا نشات می گیرد، که در ایران وجدان یک جور است، در آمریکا، در اروپا، در آفریقا و در هر جائی یک مفهومی دارد، مثلاً الآن اگر ما برویم آشغال جلوی در خانه بریزیم، اصلاً ناراحت نمی شویم ولی اگر در اروپا اینکار را بکند شب تا صبح ممکن است خوابش نبرد، در یک جائی ممکن است شخص یک خراش روی بدن یک کسی ایجاد کند و کاملاً به او احساس عذاب وجدان دست بدهد ولی در قبایلی مثلاً در فلان کشور آدم خواری بکنند و خیلی هم کیف بکنند، پس مسائل و چارچوبهای مختلفی اینجا تعیین کننده این ماجراها هستند که یکی از آنها بینش است و در واقع مشکلات اینجاست، و هیچ ربطی به موجودات غیر ارگانیک ندارد ولی ممکن است آن فرد آلودگی هم داشته باشد، البته ما روی آن فرد کار می کنیم، ولی یک سری از مسائل بینشی است و انسان آمده روی زمین تا این چارچوبها را برای خودش تعریف بکند، بعضی از برنامه ها در فرادرمانی دست برده میشود که مجاز است یعنی هوشمندی این کار را می کند، ولی بعضی ها را می گوید ببخشید، من شما را فرستادم روی زمین که ببینید بینش یعنی چه، من شما را فرستادم که این برنامه را بدهید، بعد حالا به من می گوئید خودت بنویس، پس من برای چه شما را فرستادم روی زمین، لذا اینها باید از همدیگر تفکیک بشود و ما تفکیکش می کنیم که کجا را ما باید بنویسیم، و کجا را او باید بنویسد، کجا را کمک می توانیم بگیریم و همه اینها بعد از تفکیک است که مفهوم خودشناسی تقریباً چنین چیزی است، الآن به طور کلّی نمی دانیم که چند تا من داریم، کجایش را ما باید چکار بکنیم، چه برنامه هائی دارد، چند تایش را من باید بنویسم، چند تایش را اون باید بنویسد، همینطوری دیمی حرکت می کنیم و می رویم جلو و اینها مسائلی است که در خودشناسی مطرح می شود و تفکیک پیدا می کند
و ما مدیریتی داریم به نام مدیریت من که به ما می گوید که ما با من های خودمان چکار بکنیم، یکی از مفاهیم لا اله الاّ الله، لا اله الاّالله درونی است، یعنی ما بتوانیم من های متعددی که در درون ما هستند را به وحدت برسانیم، الآن ملوک الطوایفی است، هر لحظه یک من روی کار است و معلوم نیست که ما بالاخره اختیارمان دست کیست، لااله الاّ الله بیرونی آسان است، از یک بچه هم که بپرسید خدا چند تا است، به شما می گوید یکی است، امّا لا اله الاّ الله درونی مشکل است، وحدت درونی اهمیّت دارد، چند نفر را شما دیدید که ثبات شخصیّتی داشته باشند، صبح یک جور است، ظهر یک جور، فردا، پس فردا و.... و می گوئیم ببینیم امروز فلانی از کدام دنده بلند شده، این مفهومش این است، می گوئیم فرد دم دمی مزاج است، مساله اینجاست که آن وحدت درونی اتفاق نیافتاده و معلوم نیست که کار در دست کیست، خدا می داند که الآن کدام من اش سر کار است، بنابراین یکی از مفاهیم لا اله الاّ الله، لا اله الاّ الله درونی، یعنی وحدت درونی است.
وقتی وحدت درونی ایجاد می شود، ثبات شخصیتی و کاراکتری ایجاد می شود، ولی الآن ثبات شخصتی و کاراکتری موجود نیست و هیچ کس قابل پیش بینی نیست، چیزی که باید به آن رسید و از ملزومات است که به آن برسیم، و باید برسیم، اگر نرسیم یعنی کار نیمه کاره است، دوباره یکی از آن ماجراهای سرگردانی در زندگی بعدی همین است که نمی داند چه می خواهد، ایده آلش چیست، لذا دوباره راه می افتد دنبال وابستگی، تنها چیزی که از دنیا فهمیده وابستگی است، لذا سرگردانی پیش می آید، الآن چقدر کالبد ذهنی می شناسیم که کاسه چه کنم، چه کنم دستشان است.
مدیریت من ها ; وای از من و من های من، ما با این من های خودمان چکار بکنیم و چطور سر و سامانشان بدهیم، و هر من کجا باید سر جایش بنشیند، این ماجرا، ماجرای رسالت ماست، یعنی مفهومی از عبادت است، عبادت یعنی عبد بودن، یعنی به جا آوردن رسالت بندگی، حالا به جا آوردن رسالت بندگی می شود یک چارچوب، می بینیم الآن رسالت ما این است که شخصیتمان را تعریف کنیم، و این رسالت می شود عبادت، عبد بودن، یعنی به جا آوردن رسالت بندگی، داشتن شرح وظیفه مثل یک کارمند که شرح وظیفه اش مشخص است و اگر بدرستی انجام بدهد می گویند کارمند خوب.
دوره تشعشع دفاعی - جلسه آخر - استاد طاهری
این چارچوب ماجراهای مخصوص به خودش را دارد، ما یک من داریم به نام من برنامه ریزی شده که نوزاد با این من بدنیا می آید، دو تا نوزاد مثل هم نیستند، دو تا شخصیّت کاملاً متفاوت دارند، ما می گوئیم شخصیّت اولیه، این دو تا نوزاد از نقطه نظرهای مختلف با هم تفاوت زیادی دارند، حتی اگر خواهر، برادر باشند، حتّی اگر دو قلو باشند، در آنها اصل تمایل به لذّت، اصل حصول نتیجه در کوتاهترین زمان، اصل کنجکاوی و... در این دو کاملاً متفاوت است، امّا یک من دیگری داریم به نام من برنامه پذیر است و سفید است که این من برنامه پذیر رویش نوشته می شود و برنامه ها هم نوشته می شوند و وجدان هم از اینجا نشات می گیرد، که در ایران وجدان یک جور است، در آمریکا، در اروپا، در آفریقا و در هر جائی یک مفهومی دارد، مثلاً الآن اگر ما برویم آشغال جلوی در خانه بریزیم، اصلاً ناراحت نمی شویم ولی اگر در اروپا اینکار را بکند شب تا صبح ممکن است خوابش نبرد، در یک جائی ممکن است شخص یک خراش روی بدن یک کسی ایجاد کند و کاملاً به او احساس عذاب وجدان دست بدهد ولی در قبایلی مثلاً در فلان کشور آدم خواری بکنند و خیلی هم کیف بکنند، پس مسائل و چارچوبهای مختلفی اینجا تعیین کننده این ماجراها هستند که یکی از آنها بینش است و در واقع مشکلات اینجاست، و هیچ ربطی به موجودات غیر ارگانیک ندارد ولی ممکن است آن فرد آلودگی هم داشته باشد، البته ما روی آن فرد کار می کنیم، ولی یک سری از مسائل بینشی است و انسان آمده روی زمین تا این چارچوبها را برای خودش تعریف بکند، بعضی از برنامه ها در فرادرمانی دست برده میشود که مجاز است یعنی هوشمندی این کار را می کند، ولی بعضی ها را می گوید ببخشید، من شما را فرستادم روی زمین که ببینید بینش یعنی چه، من شما را فرستادم که این برنامه را بدهید، بعد حالا به من می گوئید خودت بنویس، پس من برای چه شما را فرستادم روی زمین، لذا اینها باید از همدیگر تفکیک بشود و ما تفکیکش می کنیم که کجا را ما باید بنویسیم، و کجا را او باید بنویسد، کجا را کمک می توانیم بگیریم و همه اینها بعد از تفکیک است که مفهوم خودشناسی تقریباً چنین چیزی است، الآن به طور کلّی نمی دانیم که چند تا من داریم، کجایش را ما باید چکار بکنیم، چه برنامه هائی دارد، چند تایش را من باید بنویسم، چند تایش را اون باید بنویسد، همینطوری دیمی حرکت می کنیم و می رویم جلو و اینها مسائلی است که در خودشناسی مطرح می شود و تفکیک پیدا می کند
و ما مدیریتی داریم به نام مدیریت من که به ما می گوید که ما با من های خودمان چکار بکنیم، یکی از مفاهیم لا اله الاّ الله، لا اله الاّالله درونی است، یعنی ما بتوانیم من های متعددی که در درون ما هستند را به وحدت برسانیم، الآن ملوک الطوایفی است، هر لحظه یک من روی کار است و معلوم نیست که ما بالاخره اختیارمان دست کیست، لااله الاّ الله بیرونی آسان است، از یک بچه هم که بپرسید خدا چند تا است، به شما می گوید یکی است، امّا لا اله الاّ الله درونی مشکل است، وحدت درونی اهمیّت دارد، چند نفر را شما دیدید که ثبات شخصیّتی داشته باشند، صبح یک جور است، ظهر یک جور، فردا، پس فردا و.... و می گوئیم ببینیم امروز فلانی از کدام دنده بلند شده، این مفهومش این است، می گوئیم فرد دم دمی مزاج است، مساله اینجاست که آن وحدت درونی اتفاق نیافتاده و معلوم نیست که کار در دست کیست، خدا می داند که الآن کدام من اش سر کار است، بنابراین یکی از مفاهیم لا اله الاّ الله، لا اله الاّ الله درونی، یعنی وحدت درونی است.
وقتی وحدت درونی ایجاد می شود، ثبات شخصیتی و کاراکتری ایجاد می شود، ولی الآن ثبات شخصتی و کاراکتری موجود نیست و هیچ کس قابل پیش بینی نیست، چیزی که باید به آن رسید و از ملزومات است که به آن برسیم، و باید برسیم، اگر نرسیم یعنی کار نیمه کاره است، دوباره یکی از آن ماجراهای سرگردانی در زندگی بعدی همین است که نمی داند چه می خواهد، ایده آلش چیست، لذا دوباره راه می افتد دنبال وابستگی، تنها چیزی که از دنیا فهمیده وابستگی است، لذا سرگردانی پیش می آید، الآن چقدر کالبد ذهنی می شناسیم که کاسه چه کنم، چه کنم دستشان است.
مدیریت من ها ; وای از من و من های من، ما با این من های خودمان چکار بکنیم و چطور سر و سامانشان بدهیم، و هر من کجا باید سر جایش بنشیند، این ماجرا، ماجرای رسالت ماست، یعنی مفهومی از عبادت است، عبادت یعنی عبد بودن، یعنی به جا آوردن رسالت بندگی، حالا به جا آوردن رسالت بندگی می شود یک چارچوب، می بینیم الآن رسالت ما این است که شخصیتمان را تعریف کنیم، و این رسالت می شود عبادت، عبد بودن، یعنی به جا آوردن رسالت بندگی، داشتن شرح وظیفه مثل یک کارمند که شرح وظیفه اش مشخص است و اگر بدرستی انجام بدهد می گویند کارمند خوب.
دوره تشعشع دفاعی - جلسه آخر - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر