مراحل رشد تاریخی انسان !
انسان از چند مسیر عبور کرده و خواهد کرد. و قبلاً اشاره کردیم که جهان هستی از اعداد ساخته شده، قوانین، هوشمندی ساخته شده و جهان هستی تجلی الهی است.
اولین چیزی که انسان بدان پی برد، اعداد بود. و سعی کرد جهان هستی را با عدد تعریف کند. مثلاً فاصله این شهر تا آن شهر پنج کیلومتر است.
بعد قوانین را کشف کرد مثل قانون ارشمیدس و قانون نیوتن و...ما در عرفان قانون را تعمیم به عام دادیم. مثلاً قانون مرگ. اینطور نیست که خداوند به یک نفر رحمت کند و عمر زیاد بدهد و به یک نفر عمر کمتر. بلکه مرگ قانونمند است. عدالت خدا قانونمند است. طول عمر انسان قانونمند است. حکمت الهی قانونمند است. و تمام قوانین جهان هستی قانونمند هستند. و خداوند اراده خود را به صورت قانون اعمال کرده است.
بعد از این انسان هوشمندی را کشف کرده و الان ما در عصر شناخت هوشمندی هستیم. در گذشته بعضی از عرفا خبر از هوشمندی دادند مثلاً جناب مولانا گفته: هر یک از ما خود مسیح عالم است، هر الم را در کف خود مرهم است. یا حضرت مسیح (ع) دو هزار سال پیش موارد درمان به جهان ارایه کرده اند. ولی امروز هر کدام از ما با اتصال به شبکه شعور الهی می توانیم صدها نفر را درمان کنیم.
بعد از شناخت هوشمندی به این موضوع می رسیم که: رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند.
با توجه به مطالب فوق این مطلب را نیز عنوان می کنیم که انسان شش مرحله تاریخی در سیر تکاملی رشد خود طی کرده است که عبارتند از:1 - دوران طفولیت 2- دوران کودکی 3- دوران نوجوانی 4- دوران جوانی 5- دوران میانسالی 6- دوران کهنسالی.
یک طفل هیچگونه توانایی ندارد و فقط می تواند در یک چارچوبی زنده بماند. انسان نخستین نیز در دوران طفولیت فقط زنده بوده و فاقد توانایی بوده است.
در دوران کودکی مانند بچه ها می خواهد عقل را تجربه کند. مثلاً توانست یک تبر بسازد.
در دوران نوجوانی می توانست بپرسد من کجا هستم؟
در دوران جوانی توانست اولین قدم را در رابطه با عشق بردارد و مثلاً دو خط شعر بگوید. همانطور که یک جوان با موضوعاتی مثل عشق آشنا می شود. و بعداً ذوق و شوق و هنر در او بصورت جوششی ایجاد شده و تبعات عشق از حالت بالقوه به فعل در آمد و انسان عشق را پیدا کرد.
و بعد به سن میانسالی رسید و تجربیاتی بدست آورد و روی تبعات عشق پخته تر عمل می کند.
و الان با هوشمندی آشنا شدیم و داریم در سطح عام با هوشمندی کار می کنیم. یک نفر کهنسال می تواند با تجربه و توانایی های خود بسیاری از مسایل را درک کند. و انسان در این دوره می رود تا با تشعشعات کارهای خود را انجام دهد. در این دوره است که دو شبکه نماینده پیدا می کنند. و هر دو شبکه مثبت و منفی میگویند ما می خواهیم بشر را نجات دهیم. قطعاً اگر این دو شبکه را نشناسیم، بدنبال دجال خواهیم رفت. چراکه شبکه منفی زرق و برق دارد و با زرق و برق خود می تواند هر کسی را که اندیشه تعالی نداشته باشد فریب دهد.
دوره 2 - جلسه 5 - بخش دوم - استاد طاهری
انسان از چند مسیر عبور کرده و خواهد کرد. و قبلاً اشاره کردیم که جهان هستی از اعداد ساخته شده، قوانین، هوشمندی ساخته شده و جهان هستی تجلی الهی است.
اولین چیزی که انسان بدان پی برد، اعداد بود. و سعی کرد جهان هستی را با عدد تعریف کند. مثلاً فاصله این شهر تا آن شهر پنج کیلومتر است.
بعد قوانین را کشف کرد مثل قانون ارشمیدس و قانون نیوتن و...ما در عرفان قانون را تعمیم به عام دادیم. مثلاً قانون مرگ. اینطور نیست که خداوند به یک نفر رحمت کند و عمر زیاد بدهد و به یک نفر عمر کمتر. بلکه مرگ قانونمند است. عدالت خدا قانونمند است. طول عمر انسان قانونمند است. حکمت الهی قانونمند است. و تمام قوانین جهان هستی قانونمند هستند. و خداوند اراده خود را به صورت قانون اعمال کرده است.
بعد از این انسان هوشمندی را کشف کرده و الان ما در عصر شناخت هوشمندی هستیم. در گذشته بعضی از عرفا خبر از هوشمندی دادند مثلاً جناب مولانا گفته: هر یک از ما خود مسیح عالم است، هر الم را در کف خود مرهم است. یا حضرت مسیح (ع) دو هزار سال پیش موارد درمان به جهان ارایه کرده اند. ولی امروز هر کدام از ما با اتصال به شبکه شعور الهی می توانیم صدها نفر را درمان کنیم.
بعد از شناخت هوشمندی به این موضوع می رسیم که: رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند.
با توجه به مطالب فوق این مطلب را نیز عنوان می کنیم که انسان شش مرحله تاریخی در سیر تکاملی رشد خود طی کرده است که عبارتند از:1 - دوران طفولیت 2- دوران کودکی 3- دوران نوجوانی 4- دوران جوانی 5- دوران میانسالی 6- دوران کهنسالی.
یک طفل هیچگونه توانایی ندارد و فقط می تواند در یک چارچوبی زنده بماند. انسان نخستین نیز در دوران طفولیت فقط زنده بوده و فاقد توانایی بوده است.
در دوران کودکی مانند بچه ها می خواهد عقل را تجربه کند. مثلاً توانست یک تبر بسازد.
در دوران نوجوانی می توانست بپرسد من کجا هستم؟
در دوران جوانی توانست اولین قدم را در رابطه با عشق بردارد و مثلاً دو خط شعر بگوید. همانطور که یک جوان با موضوعاتی مثل عشق آشنا می شود. و بعداً ذوق و شوق و هنر در او بصورت جوششی ایجاد شده و تبعات عشق از حالت بالقوه به فعل در آمد و انسان عشق را پیدا کرد.
و بعد به سن میانسالی رسید و تجربیاتی بدست آورد و روی تبعات عشق پخته تر عمل می کند.
و الان با هوشمندی آشنا شدیم و داریم در سطح عام با هوشمندی کار می کنیم. یک نفر کهنسال می تواند با تجربه و توانایی های خود بسیاری از مسایل را درک کند. و انسان در این دوره می رود تا با تشعشعات کارهای خود را انجام دهد. در این دوره است که دو شبکه نماینده پیدا می کنند. و هر دو شبکه مثبت و منفی میگویند ما می خواهیم بشر را نجات دهیم. قطعاً اگر این دو شبکه را نشناسیم، بدنبال دجال خواهیم رفت. چراکه شبکه منفی زرق و برق دارد و با زرق و برق خود می تواند هر کسی را که اندیشه تعالی نداشته باشد فریب دهد.
دوره 2 - جلسه 5 - بخش دوم - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر