۱۳۹۳-۱۲-۲۴

"چشم من را او گشود"

"چشم من را او گشود"
(تقدیم به استاد عشق و عرفان، استاد طاهری عزیز)
قطره بودم نهر گشتم
رود بودم بحر گشتم
کوچه ای بن بست بودم
وسعت یک دهر گشتم
"چشم من رااوگشود"
مرغکی پر بسته بودم
در قفس بنشسته بودم
آسمان در پیش رویم
چشم خود را بسته بودم
"چشم من را او گشود"
آدمی سرگشته بودم
از همه برگشته بودم
اندرین بازار زرین
بنده ی زر گشته بودم
"چشم من را او گشود"
بی سبب دلتنگ بودم
با همه در جنگ بودم
فارغ از اندوه انسان
گوییا از سنگ بودم
"چشم من را او گشود"
درخودم بنهفته بودم
روز و شب آشفته بودم
دور بودم ازحقیقت
ای دریغا خفته بودم
"چشم من را او گشود"
ذره بودم کوه گشتم
فاتح و مفتوح گشتم
در میان موج و توفان
همسفر با نوح گشتم
"چشم من را او گشود"
عشق را پیدا نمودم
خویش را شیدا نمودم
تا رخش بر من عیان شد
پشت بر دنیا نمودم
"چشم من را او گشود"
از منیت ها چو رستم
طالب جام الستم
من بتان نفس خود را
با نگاهی نو شکستم
"چشم من را او گشود"
بر در میخانه رفتم
سوی صاحبخانه رفتم
خوردم از جام شرابش
سرخوش و مستانه رفتم
"چشم من را او گشود"
من زعشقش زنده گشتم
هم رها هم بنده گشتم
در میان حلقه هایش
عاشقی بالنده گشتم
"چشم من را او گشود"
در پناه حق
با تشكر از همسفر بزرگوارم جناب Ara SH
#سايت_سايمنتولوژي_فرادرماني
#استاد_محمد_علي_طاهري
#انجمن_سايمنتولوژي_فرادرماني
#انجمن_مستر_عرفان_کيهاني_حلقه
#سايت_خبري_عرفان_حلقه
#Mediaerfanekeihani
#erfanekeihani

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر