حکمت و عدالت الهی !
جهانهاي موازي را ما ادراكاتي را ازش بدست بياوريم كه برايمان يقين ميشود ولي تا چه حدي؟ فقط ميدانيم كه هست، فقط در حد يقين حاصل شدن، چند نفر داريم يقين حاصل شده از دوستان قبليمان؟ اينها برايشان در واقع حل و فصل ميشود كه اين موضوع وجود دارد و در واقع يكي از ابزارهاي جاري شدن عدالت الهي است. اين چرخه هوشمند است، ما هر كداممان بينهايتيم و اين يك جزء كوچكي از وجود اصلي ماست كه اينجا قرار دارد. اين بحث خيلي متافيزيكي است هيچ چارهاي نيست جز اين كه بياييم و ادراكاتي به ما كمك كند و دركش كنيم.
س: ............ ج: اين را بعداً ميتوانيم با هم صحبت كنيم، ناظر را تعريف كنيم و بعد ناظر را كه تعريف كرديم، مسئلهاي پيش بيايد. مطلبي كه هست، الان نميخواهيم برويم در اين بحث، موضوع اين جاست كه اين ناظر كمال منهاي انسان، انسان منهاي كمال، كمال منهاي قدرت تشخيص، قدرت قياس، ما يك چيزهايي داريم كه تعيين ميكنيم كدام ناظر كمالپذير است، قدرت تشخيص ميخواهد، قدرت قياس ميخواهد، قدرت ارزيابي ميخواهد. بعد كمال منهاي اختيار بيمعني است، اختيار منهاي آزادي، كمال منهاي آزادي، اينها يك روابط شبهه رياضي است و خلاصه تعريفي كه از اين ناظر ميشود، ناظر تشخيص دارد، قياس دارد، ارزيابي دارد. من كاري به اينها ندارم چون اينها را بعداً با هم بررسي ميكنيم، حالا كه شما قدرت تشخيص داريد، قياس داريد، ارزيابي داريد اينجا وقتي به ما گفته ميشود «انا لله و انا اليه راجعون» (بقره 156) ميگوييم خوب موضوع چيه؟ ميگوييم كه بله
«تو آمدي كمال خرد كني حاصل / حيف باشد اگر رو نهي به نقصاني»
بعد شما ميگوييد خيلي خوب از حالا به بعد تشخيص، قياس، ارزيابي ميآيد توي كار. وقتي قياس، ارزيابي، اينها آمد توي كار فرد با فرد دوباره ميخواهد اينها را مقايسه كند نسبت به كمال، ميگويد «اِ بغل دستي من چرا اينجور است، من چرا اينجورم» چون قابليت تشخيص و قياس و ارزيابي دارد. اين هي گسترش پيدا ميكند، گسترش پيدا ميكند يك جايي مقولهاي را پيش ميآورد كه، ما به آن مقوله ميگوييم عدالت. يعني شما ميخواهيد ببينيد كه در اين حركت سهمي كه به شما رسيده با سهمي كه به ايشان رسيده، آيا تناسب دارد يا تناسب ندارد؟ درست شد يا نه؟ آيا پارتيبازي است، آيا خود اين مسئله حساب كتابي دارد يا نه ديمي است؟ نقشه الهي ديمي است يا روي حساب كتاب؟ اگر روي حساب كتاب باشد اينها بايستي جواب پيدا كند، بايد جوابي داشته باشد كه پاسخ به اين جواب آن وقت بحث عدالت را تعريف ميكند و ميبينيم كه جزء لاينفك اين حركت بايد باشد.
بعد دوباره روي يكسري روابط شبهه رياضي ثابت ميكنيم كه بايد حكمت باشد، ثابت ميكنيم كه همه اينها بايستي وجود داشته باشد تا اين حركت معني و مفهوم داشته باشد و بدون اينها نميتوانيم معني و مفهومي براي حركت خودمان پيدا كنيم، لذا مجبور ميشويم بگوييم حركت ديمي است. حركت ديمي يعني، حالا چه جوري آمديم را كاري نداريم، يك امكانات در اختيار ايشان است اگر بگوييم چرا ميگويند به شما مربوط نيست، يك امكاناتي در اختيار ايشان است اگر بگوييم چرا ميگويند آن هم به شما مربوط نيست، دوباره سه باره... اين ميشود حركت ديمي و ما در ابتداي حركت، در ابتداي ترسيم مسير كمال، مجبور هستيم به يك سؤال اساسي برسيم، آيا نقشه خلقت، ديمي است يا با طرح و برنامه؟ اگر به اين پاسخ بدهيم، يكسري مسايل پيش ميآيد، اگر به آن پاسخ بدهيم، يعني به آن پاسخ برسيم يكسري مسايل ديگر اتفاق ميافتد.
در نقشه متكي بر عدالت ديگر تافته جدا بافته نداريم، ديگر پارتيبازي نداريم و به مسايلي ميرسيم كه خدا، هوشمندي، قوانين، اعداد، به اين چيزها ميرسيم و ميبينيم كه در واقع در هستي مسايل ديگري حكم فرماست.
مثال زديم سر يك چهارراه يك چراغ قرمز است، يك چراغ سبز است، آنهايي كه اينور چراغ قرمزند همه دارند دعا ميكنند كه خدايا زودتر اين سبز شود ما برويم! آنهايي كه آنور رد ميشوند ميگويند خدا كند كه قرمز نشود من هم رد شوم يعني همه اينجوري پشت سر هم دارند اين دعا را ميكنند. خدا چكار كند اين وسط؟ خدا چكار كند؟ بنابراين اگر كه نقشه طرح متكي بر عدالت را رسيديم، متوجه ميشويم كه در اينجا عدالت بر مبناي قوانين استوار است، آن تايمر (Timer) است كه قانون را حكمفرما ميكند، مسايل را حكمفرما ميكند، حالا او هي دارد ميگويد «خدايا قرمز نشود ...» خدا ترتيب اثري نميدهد چون ترتيب اثر به حرف اين بدهد، بيعدالتي است نسبت به آن يكي، به حرف او گوش بدهد بيعدالتي است نسبت به حرف اين يكي و خدا عادل است.
براي اينكه عادل است، آمده قوانين را حكمفرما كرده، قانون حوزههاي ميدان گرانشي، ميدان الكترومغناطيسي، ميدان هسته ضعيف، ميدان هسته قوي، اين را ولش كني چي ميشود؟ يك ميليون بار ولش كني ميافتد، ديگر نميتواني بگويي «من اين را ولش ميكنم، خدايا يك كاري كن نيفتد!» مگر اينكه از موجود غيرارگانيكي، چيزي من خودم كمك بگيرم وگرنه اگر ولش كنيم محال است ... اگر ولش كرديم نيفتاد بدانيد كه حتماً ... بله اين را گرفتنش!!
عدالت الهي كمك كرده تا من با خيال راحت براي حركت خودم طرح و برنامه بدهم. انسان رفت روي كره ماه، چرا رفت روي كره ماه؟ چون ميتوانست روي هزارم ثانيه هم حساب كند چون توانست قوانين را بشناسد، با استفاده از قوانين حركت خودش را تعريف كند. اگر كه اينطور نبود، ما هر لحظهبهلحظه ميبايستي دست به دامن خدا بوديم «خدايا من اين كار را ميكنم ولي تو يك كاري كن كه اينطوري شود» و ما يك حركت ديمي داشتيم و مسلماً هستي به اين صورت نميتوانست بر پا باشد.
دوره 2 - استاد طاهری
جهانهاي موازي را ما ادراكاتي را ازش بدست بياوريم كه برايمان يقين ميشود ولي تا چه حدي؟ فقط ميدانيم كه هست، فقط در حد يقين حاصل شدن، چند نفر داريم يقين حاصل شده از دوستان قبليمان؟ اينها برايشان در واقع حل و فصل ميشود كه اين موضوع وجود دارد و در واقع يكي از ابزارهاي جاري شدن عدالت الهي است. اين چرخه هوشمند است، ما هر كداممان بينهايتيم و اين يك جزء كوچكي از وجود اصلي ماست كه اينجا قرار دارد. اين بحث خيلي متافيزيكي است هيچ چارهاي نيست جز اين كه بياييم و ادراكاتي به ما كمك كند و دركش كنيم.
س: ............ ج: اين را بعداً ميتوانيم با هم صحبت كنيم، ناظر را تعريف كنيم و بعد ناظر را كه تعريف كرديم، مسئلهاي پيش بيايد. مطلبي كه هست، الان نميخواهيم برويم در اين بحث، موضوع اين جاست كه اين ناظر كمال منهاي انسان، انسان منهاي كمال، كمال منهاي قدرت تشخيص، قدرت قياس، ما يك چيزهايي داريم كه تعيين ميكنيم كدام ناظر كمالپذير است، قدرت تشخيص ميخواهد، قدرت قياس ميخواهد، قدرت ارزيابي ميخواهد. بعد كمال منهاي اختيار بيمعني است، اختيار منهاي آزادي، كمال منهاي آزادي، اينها يك روابط شبهه رياضي است و خلاصه تعريفي كه از اين ناظر ميشود، ناظر تشخيص دارد، قياس دارد، ارزيابي دارد. من كاري به اينها ندارم چون اينها را بعداً با هم بررسي ميكنيم، حالا كه شما قدرت تشخيص داريد، قياس داريد، ارزيابي داريد اينجا وقتي به ما گفته ميشود «انا لله و انا اليه راجعون» (بقره 156) ميگوييم خوب موضوع چيه؟ ميگوييم كه بله
«تو آمدي كمال خرد كني حاصل / حيف باشد اگر رو نهي به نقصاني»
بعد شما ميگوييد خيلي خوب از حالا به بعد تشخيص، قياس، ارزيابي ميآيد توي كار. وقتي قياس، ارزيابي، اينها آمد توي كار فرد با فرد دوباره ميخواهد اينها را مقايسه كند نسبت به كمال، ميگويد «اِ بغل دستي من چرا اينجور است، من چرا اينجورم» چون قابليت تشخيص و قياس و ارزيابي دارد. اين هي گسترش پيدا ميكند، گسترش پيدا ميكند يك جايي مقولهاي را پيش ميآورد كه، ما به آن مقوله ميگوييم عدالت. يعني شما ميخواهيد ببينيد كه در اين حركت سهمي كه به شما رسيده با سهمي كه به ايشان رسيده، آيا تناسب دارد يا تناسب ندارد؟ درست شد يا نه؟ آيا پارتيبازي است، آيا خود اين مسئله حساب كتابي دارد يا نه ديمي است؟ نقشه الهي ديمي است يا روي حساب كتاب؟ اگر روي حساب كتاب باشد اينها بايستي جواب پيدا كند، بايد جوابي داشته باشد كه پاسخ به اين جواب آن وقت بحث عدالت را تعريف ميكند و ميبينيم كه جزء لاينفك اين حركت بايد باشد.
بعد دوباره روي يكسري روابط شبهه رياضي ثابت ميكنيم كه بايد حكمت باشد، ثابت ميكنيم كه همه اينها بايستي وجود داشته باشد تا اين حركت معني و مفهوم داشته باشد و بدون اينها نميتوانيم معني و مفهومي براي حركت خودمان پيدا كنيم، لذا مجبور ميشويم بگوييم حركت ديمي است. حركت ديمي يعني، حالا چه جوري آمديم را كاري نداريم، يك امكانات در اختيار ايشان است اگر بگوييم چرا ميگويند به شما مربوط نيست، يك امكاناتي در اختيار ايشان است اگر بگوييم چرا ميگويند آن هم به شما مربوط نيست، دوباره سه باره... اين ميشود حركت ديمي و ما در ابتداي حركت، در ابتداي ترسيم مسير كمال، مجبور هستيم به يك سؤال اساسي برسيم، آيا نقشه خلقت، ديمي است يا با طرح و برنامه؟ اگر به اين پاسخ بدهيم، يكسري مسايل پيش ميآيد، اگر به آن پاسخ بدهيم، يعني به آن پاسخ برسيم يكسري مسايل ديگر اتفاق ميافتد.
در نقشه متكي بر عدالت ديگر تافته جدا بافته نداريم، ديگر پارتيبازي نداريم و به مسايلي ميرسيم كه خدا، هوشمندي، قوانين، اعداد، به اين چيزها ميرسيم و ميبينيم كه در واقع در هستي مسايل ديگري حكم فرماست.
مثال زديم سر يك چهارراه يك چراغ قرمز است، يك چراغ سبز است، آنهايي كه اينور چراغ قرمزند همه دارند دعا ميكنند كه خدايا زودتر اين سبز شود ما برويم! آنهايي كه آنور رد ميشوند ميگويند خدا كند كه قرمز نشود من هم رد شوم يعني همه اينجوري پشت سر هم دارند اين دعا را ميكنند. خدا چكار كند اين وسط؟ خدا چكار كند؟ بنابراين اگر كه نقشه طرح متكي بر عدالت را رسيديم، متوجه ميشويم كه در اينجا عدالت بر مبناي قوانين استوار است، آن تايمر (Timer) است كه قانون را حكمفرما ميكند، مسايل را حكمفرما ميكند، حالا او هي دارد ميگويد «خدايا قرمز نشود ...» خدا ترتيب اثري نميدهد چون ترتيب اثر به حرف اين بدهد، بيعدالتي است نسبت به آن يكي، به حرف او گوش بدهد بيعدالتي است نسبت به حرف اين يكي و خدا عادل است.
براي اينكه عادل است، آمده قوانين را حكمفرما كرده، قانون حوزههاي ميدان گرانشي، ميدان الكترومغناطيسي، ميدان هسته ضعيف، ميدان هسته قوي، اين را ولش كني چي ميشود؟ يك ميليون بار ولش كني ميافتد، ديگر نميتواني بگويي «من اين را ولش ميكنم، خدايا يك كاري كن نيفتد!» مگر اينكه از موجود غيرارگانيكي، چيزي من خودم كمك بگيرم وگرنه اگر ولش كنيم محال است ... اگر ولش كرديم نيفتاد بدانيد كه حتماً ... بله اين را گرفتنش!!
عدالت الهي كمك كرده تا من با خيال راحت براي حركت خودم طرح و برنامه بدهم. انسان رفت روي كره ماه، چرا رفت روي كره ماه؟ چون ميتوانست روي هزارم ثانيه هم حساب كند چون توانست قوانين را بشناسد، با استفاده از قوانين حركت خودش را تعريف كند. اگر كه اينطور نبود، ما هر لحظهبهلحظه ميبايستي دست به دامن خدا بوديم «خدايا من اين كار را ميكنم ولي تو يك كاري كن كه اينطوري شود» و ما يك حركت ديمي داشتيم و مسلماً هستي به اين صورت نميتوانست بر پا باشد.
دوره 2 - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر