سؤال:
شما صحبت اشتياق کرديد،
چرا بعضي ها اشتياق زيادي دارند و ما چگونه اشتياق را زياد کنيم؟!
پاسخ:
آيا شده شما يک چيزي ببينيد و طالبش بشويد
مثلا يک کفش، پول هم نداشته باشيد با چه اشتياقي پيگيري کرديد؟!
در ترم قبلي درباره انديشه کل حرف زديم و راجع به اشتياق به انديشه کل ...
شما در تمام لحظاتي که مي خواستيد پول تهيه کنيد و آن کفش را بخريد چه اشتياقي داشتيد؟ اگر در همان حد اشتياق براي معرفت داشته باشيد ماجرا حل ميشود !
خوب نوزادها با سرمايه هاي اشتياقي مختلف به دنيا مي آيند
و با کنجکاوي و اشتياق و لذت طلبي مختلف به دنيا مي آيند.
اين سرمايه اوليه است که از زندگي قبل است.
اما نه اين که کسي کم سرمايه است نتواند اينجا جبران کند !
مي شود نقايصي را جبران کنيم.
اگر مشتاق نيستيم، مي توانيم طالب بشويم !
دوره 3 - استاد طاهريگفتم : که روي خوبت، از من چرا نهان است؟
گفتا : تو خود حجابي، ورنه رخم عيان است
گفتم : که از که پرسم، جانا نشان کويت؟
گفتا : نشان چه پرسي، آن کوي بي نشان است
گفتم : مرا غم تو، خوشتر ز شادماني
گفتا : که در ره ما، غم نيز شادمان است
گفتم که سوخت جانم، از آتش نهانم
گفت آن که سوخت او را، کي ناله يا فغان است؟
گفتم : فراق تا کي؟ گفتا که تا تو هستي
گفتم : نفس همين است، گفتا سخن همان است
گفتم : که حاجتي هست ، گفتا بخواه از ما
گفتم : غمم بيفزا، گفتا که رايگان است
گفتم : ز فيض بپذير، اين نيم جان که دارد
گفتا : نگاه دارش، غمخانه تو جان است
محسن فيض کاشاني
شما صحبت اشتياق کرديد،
چرا بعضي ها اشتياق زيادي دارند و ما چگونه اشتياق را زياد کنيم؟!
پاسخ:
آيا شده شما يک چيزي ببينيد و طالبش بشويد
مثلا يک کفش، پول هم نداشته باشيد با چه اشتياقي پيگيري کرديد؟!
در ترم قبلي درباره انديشه کل حرف زديم و راجع به اشتياق به انديشه کل ...
شما در تمام لحظاتي که مي خواستيد پول تهيه کنيد و آن کفش را بخريد چه اشتياقي داشتيد؟ اگر در همان حد اشتياق براي معرفت داشته باشيد ماجرا حل ميشود !
خوب نوزادها با سرمايه هاي اشتياقي مختلف به دنيا مي آيند
و با کنجکاوي و اشتياق و لذت طلبي مختلف به دنيا مي آيند.
اين سرمايه اوليه است که از زندگي قبل است.
اما نه اين که کسي کم سرمايه است نتواند اينجا جبران کند !
مي شود نقايصي را جبران کنيم.
اگر مشتاق نيستيم، مي توانيم طالب بشويم !
دوره 3 - استاد طاهريگفتم : که روي خوبت، از من چرا نهان است؟
گفتا : تو خود حجابي، ورنه رخم عيان است
گفتم : که از که پرسم، جانا نشان کويت؟
گفتا : نشان چه پرسي، آن کوي بي نشان است
گفتم : مرا غم تو، خوشتر ز شادماني
گفتا : که در ره ما، غم نيز شادمان است
گفتم که سوخت جانم، از آتش نهانم
گفت آن که سوخت او را، کي ناله يا فغان است؟
گفتم : فراق تا کي؟ گفتا که تا تو هستي
گفتم : نفس همين است، گفتا سخن همان است
گفتم : که حاجتي هست ، گفتا بخواه از ما
گفتم : غمم بيفزا، گفتا که رايگان است
گفتم : ز فيض بپذير، اين نيم جان که دارد
گفتا : نگاه دارش، غمخانه تو جان است
محسن فيض کاشاني
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر