۱۳۹۲-۱۰-۱۱

اخلاق در عرفان !

اخلاق در عرفان !

يكي از تعريف‌هاي عرفان چي بود؟ پله عشق يا پله كيفيت؛ روي پله عشق ما پند و نصيحت نداشتيم، پله عقل پله كميت بود، اين پله، پله كيفيت است، پله‌اي است كه مي‌خواهد كيفيت ايجاد كند. روي پله عشق ما نصيحت نداريم پس در دنياي عرفان تكليف اخلاق چه مي‌شود؟ پند و نصيحت كه نداريم، روي پله عقل مي‌گوييم غيبت نكن، روي پله حكم است. حكم است غيبت نكن ولي وقتي مي‌آييم روي پله عشق چي؟ وقتي مي‌آييم روي پله عشق مي‌آييم كه بُعد كيفيتي اين قضيه شكل بگيرد ولي ما كه پند و نصيحت را روز اول، روي اين پله خط زديم، يادتان هست؟ حالا تكليف چيست؟ اخلاق در عرفان چي مي‌شود؟

روي اين پله ديگر كلام نيست، كلام كار نمي‌كند. پند و نصيحت و دليل و استدلال و ... «آخه مي‌داني چيه؟ غيبت كني اين‌طوري مي‌شود، آن طوري مي‌شود، تهمت بزني فلان مي‌شود» روي اين پله ادراكات قرار دارد، ادراكات وجود دارد. گفتيم درك تن واحده يا درك هم‌فازي كيهاني، يا درك جمال يار، درك اناالحق، درك هوشمندي، درك هدفمندي و ... همه‌اش ادراكات بود.

حالا وقتي كه ما متوجه مي‌شويم كه جهان هستي تن واحده است و خصوصاً انسان هم در يك عبارت كوچكترش دوباره تن واحده‌اي است، درك اين موضوع و درك جمال يار كمك مي‌كند كه به اين مطلب برسيم كه «فَاَينَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُ ‌الله» (بقره 115) هر جا نگاه كنيم روي اوست و در اينجا آن وقت تجلّي الهي معنا پيدا مي‌كند. بنابراين از حالا به بعد اينكه تن واحده هستيم، هر كسي پاره تن ديگري است، اين موضوع را عوض مي‌كند. وقتي اين موضوع ادراك شد ديگر شما حاضر نيستيد تن خودتان را جريحه‌دار كنيد. بنابراين ديگري از دست و زبان ما اينجوري در آسايش قرار مي‌گيرد، از بركت ادراكات ما نه از بركت نصايح؛

نصيحت روي پله عقل بود، صحبت هم شد، كار هم نكرد، كار كرد؟ در مورد ما كه كار نكرد حالا نمي‌دانيم در مورد دوستان كار كرده يا كار نكرده. بُعد كيفي، كنترل كيفي اينجوري ديگر به دست نمي‌آيد، در بعد كيفي صرفاً از طريق ادراكات رخ مي‌دهد، آنجايي كه متوجه مي‌شويم، هر وجودي تجلّي الهي است.

دوره 2 - استاد طاهری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر