اكوسيستم - تنوع انواع
جهان هستی مادی که محصول اول برای خودش چیزی رو داره تو این خط تولید، یک سیستم قطع کن داره، شما این نون های ماشینی رو حتما دیدید از یه طرف خمیر میاد و از کوره عبور می کنه، یه جایی می رسه و آخر دفعه این باید تیکه تیکه بشه، این، در این خط تولید ما یک سیستم قطع کن داریم که اگر این سیستم قطع کن نبود ما تنوع تولید نمی تونستیم داشته باشیم، جهان هستی مادی قانون آنتروپی و خستگی توش هست و خستگی منجر میشه به تغییر، همونطور که می دونید تو درسهای قبلی هم اشاره شده، همه چیز نهایتا تغییر خواهد کرد، مثلا خورشید ذخیره اش تموم میشه و دچار مرگ میشه و در هم فرو میره به حد بحرانی میرسه و بعد از اون منفجر میشه یک سوپر نوا رو تشکیل میده، اون سوپر نوا دوباره تولدی جدید و دوباره روز از نو روزی از نوع و ماجراهای دیگری، پس یه جا میمیره، یه جا متولد میشه و این تنوع انواع در اکوسیستم مدیون چه بخشی است؟ مدیون همین بخشی است که قانون آنتروپی اومده در اون کار گذاشته شده و داره کار خودش رو میکنه و عوامل ایجاد تنوع در واقع این بخش رو داریم، کارش همین طوری قطع کردنه و این منقطع کردن همه ذرات و همه آنچه که در عالم هستی هست به اکوسیستم تنوع داده و عاملیست که در شخصیت سازی به اکوسیستم کمک کرده.
یعنی اینجا داریم لزوم طراحی تولد و مرگ رو هم نگاه می کنیم گذشته از اون مسائلی که قبلا بهش نگاه کردیم، اینجا داریم از این زاویه بهش نگاه میکنیم که ذهن ما یکی از مشكلاتش تولد و مرگه، قانع نیست، قانع نمیشه، از هر دری صحبت می کنیم بالاخره آخر دفعه میاد به یه چرا میرسه که چرا؟ خوب حالا ببینیم که ما زیر مجموعه ریز یک سیستم بزرگی هستیم که در اون سیستم هدفی رو دنبال میکنه، ما فعلا از اینجایی که هستیم همه اون ماجرا رو نمی بینیم، یک بخش کوچیکش رو می بینیم، لذا دچار چرا چرا چرا هستیم، ولی اگر از بالاتر نگاه بکنیم یک نگاهی به این خط تولید بندازیم، متوجه میشیم که چرا باید در اکوسیستم ما عامل ایجاد تنوع داشته باشیم، چون یکی از عوامل در اکوسیستم تنوع انواعست، خوب،
اما از یک طرف دیگه جهان هستی مادی خودش یک شخصیت و ایجاد رفتار میکنه، هر جا شخصیت داشته باشیم، باید پشت سرش رفتار داشته باشیم. جهان هستی مادی ما خودش شخصیت داره هویت داره همه اینها رو در دل خودش داره و موجود زنده به حساب میاد، الان با همه این تفاسیری که بریم جلو آخر دفعه میایم می بینیم که ما اصلا چیز غیر زنده نداریم و یک ذره هم زنده هست (من وضو با تپش پنجره ها می گیریم) تپش پنجره هم در آنجا یک سطحی از زندگیست منتها (با من و تو مرده و با حق زنده اند) برای اون زنده اند ولی برای من و شما، برای ماها مرده به حساب میان، اما در واقع دراین دید سایمنتولوژیکی خودمون به این نتیجه می رسیم که همه ذرات زنده اند، هستی زنده هست و حالا این تغییراتی رو که می خواهد در نگرش های ما بوجود بیاره اینجا معنا پیدا میکنه. یعنی بهتر می تونیم با خودمون بحث های تئوری ماجرا رو سر و سامان بدیم.
خوب قسمت ایجاد تنوع انواع: در این بخش جهان هستی مادی پس باید حرکت ایجاد کنه چون خودش شخصیته بعد خودش هرجایی که ما حرکت داشته باشیم، اینها جزء اصول میشه، هر جایی که حرکت داشته باشیم، پشتش باید منتظر رفتار، بعد از رفتار، جهت، هویت بعد شخصیت، منتها این شخصیت با شخصیت قبلی ما فرق داره، یک شخصیت بالقوه داریم، میشه شخصیت حقیقی و یک شخصیت انتهایی داریم میشه شخصیت واقعی، اُن چیزی که دیگه واقع شده، خوب، اون چیزی که بیرون نمود پیدا کرده و بعد خواهیم دید که بین شخصیت واقعی و شخصیت حقیقی میتونه اختلاف باشه، میتونه فرقی باشه، خوب، یعنی اون چیزی که عرضه میشه، رفتاری که عرضه میشه مطابق با شخصیت درونی نباشه، اینها از یک مسائلی است که بهش می رسیم، بنابراین جهان هستی مادی ما خودش حرکته، بنابراین ایجاد رفتار میکنه و چون جهت داره، هویت در اُن قابل تعریف میشه ونهایت همه اینها به یک شخصیت واقعی میرسه شخصیتی که واقع شده، ولی شخصیت حقیقی، شخصیت بالقوه هست، پشت صحنه تعریف شده، خوب محصول نهایی چیه؟ محصول نهایی، شخصیت سازیه، پس یه تعریف اکوسیستم چیه؟ اکوسیستم کارخانه شخصیت سازیست.
Psy. GB. 1383
استاد طاهري
جهان هستی مادی که محصول اول برای خودش چیزی رو داره تو این خط تولید، یک سیستم قطع کن داره، شما این نون های ماشینی رو حتما دیدید از یه طرف خمیر میاد و از کوره عبور می کنه، یه جایی می رسه و آخر دفعه این باید تیکه تیکه بشه، این، در این خط تولید ما یک سیستم قطع کن داریم که اگر این سیستم قطع کن نبود ما تنوع تولید نمی تونستیم داشته باشیم، جهان هستی مادی قانون آنتروپی و خستگی توش هست و خستگی منجر میشه به تغییر، همونطور که می دونید تو درسهای قبلی هم اشاره شده، همه چیز نهایتا تغییر خواهد کرد، مثلا خورشید ذخیره اش تموم میشه و دچار مرگ میشه و در هم فرو میره به حد بحرانی میرسه و بعد از اون منفجر میشه یک سوپر نوا رو تشکیل میده، اون سوپر نوا دوباره تولدی جدید و دوباره روز از نو روزی از نوع و ماجراهای دیگری، پس یه جا میمیره، یه جا متولد میشه و این تنوع انواع در اکوسیستم مدیون چه بخشی است؟ مدیون همین بخشی است که قانون آنتروپی اومده در اون کار گذاشته شده و داره کار خودش رو میکنه و عوامل ایجاد تنوع در واقع این بخش رو داریم، کارش همین طوری قطع کردنه و این منقطع کردن همه ذرات و همه آنچه که در عالم هستی هست به اکوسیستم تنوع داده و عاملیست که در شخصیت سازی به اکوسیستم کمک کرده.
یعنی اینجا داریم لزوم طراحی تولد و مرگ رو هم نگاه می کنیم گذشته از اون مسائلی که قبلا بهش نگاه کردیم، اینجا داریم از این زاویه بهش نگاه میکنیم که ذهن ما یکی از مشكلاتش تولد و مرگه، قانع نیست، قانع نمیشه، از هر دری صحبت می کنیم بالاخره آخر دفعه میاد به یه چرا میرسه که چرا؟ خوب حالا ببینیم که ما زیر مجموعه ریز یک سیستم بزرگی هستیم که در اون سیستم هدفی رو دنبال میکنه، ما فعلا از اینجایی که هستیم همه اون ماجرا رو نمی بینیم، یک بخش کوچیکش رو می بینیم، لذا دچار چرا چرا چرا هستیم، ولی اگر از بالاتر نگاه بکنیم یک نگاهی به این خط تولید بندازیم، متوجه میشیم که چرا باید در اکوسیستم ما عامل ایجاد تنوع داشته باشیم، چون یکی از عوامل در اکوسیستم تنوع انواعست، خوب،
اما از یک طرف دیگه جهان هستی مادی خودش یک شخصیت و ایجاد رفتار میکنه، هر جا شخصیت داشته باشیم، باید پشت سرش رفتار داشته باشیم. جهان هستی مادی ما خودش شخصیت داره هویت داره همه اینها رو در دل خودش داره و موجود زنده به حساب میاد، الان با همه این تفاسیری که بریم جلو آخر دفعه میایم می بینیم که ما اصلا چیز غیر زنده نداریم و یک ذره هم زنده هست (من وضو با تپش پنجره ها می گیریم) تپش پنجره هم در آنجا یک سطحی از زندگیست منتها (با من و تو مرده و با حق زنده اند) برای اون زنده اند ولی برای من و شما، برای ماها مرده به حساب میان، اما در واقع دراین دید سایمنتولوژیکی خودمون به این نتیجه می رسیم که همه ذرات زنده اند، هستی زنده هست و حالا این تغییراتی رو که می خواهد در نگرش های ما بوجود بیاره اینجا معنا پیدا میکنه. یعنی بهتر می تونیم با خودمون بحث های تئوری ماجرا رو سر و سامان بدیم.
خوب قسمت ایجاد تنوع انواع: در این بخش جهان هستی مادی پس باید حرکت ایجاد کنه چون خودش شخصیته بعد خودش هرجایی که ما حرکت داشته باشیم، اینها جزء اصول میشه، هر جایی که حرکت داشته باشیم، پشتش باید منتظر رفتار، بعد از رفتار، جهت، هویت بعد شخصیت، منتها این شخصیت با شخصیت قبلی ما فرق داره، یک شخصیت بالقوه داریم، میشه شخصیت حقیقی و یک شخصیت انتهایی داریم میشه شخصیت واقعی، اُن چیزی که دیگه واقع شده، خوب، اون چیزی که بیرون نمود پیدا کرده و بعد خواهیم دید که بین شخصیت واقعی و شخصیت حقیقی میتونه اختلاف باشه، میتونه فرقی باشه، خوب، یعنی اون چیزی که عرضه میشه، رفتاری که عرضه میشه مطابق با شخصیت درونی نباشه، اینها از یک مسائلی است که بهش می رسیم، بنابراین جهان هستی مادی ما خودش حرکته، بنابراین ایجاد رفتار میکنه و چون جهت داره، هویت در اُن قابل تعریف میشه ونهایت همه اینها به یک شخصیت واقعی میرسه شخصیتی که واقع شده، ولی شخصیت حقیقی، شخصیت بالقوه هست، پشت صحنه تعریف شده، خوب محصول نهایی چیه؟ محصول نهایی، شخصیت سازیه، پس یه تعریف اکوسیستم چیه؟ اکوسیستم کارخانه شخصیت سازیست.
Psy. GB. 1383
استاد طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر