سؤال:
فرق بين فيلتر عقل و قفل ذهني رو توضيح بديد.
استاد:خُب ما همونطور که در دوره ها آشنا شدين فيلتري داريم به نام فيلتر عقلي، اين فيلتر عقلي از ورود اطلاعات خُب، به بخش ستاد مرکزي و ناخودآگاهي جلوگيري ميکنه، حتي در خواب، خُب، در خواب مثلا آستانه درک فيزيکي تعطيله ولي آستانه درک ذهني تعطيل نيست، و بازه، و اگر اينجور باشه کسي که توي خوابه توي گوشش شروع مي کنيم يک حرفهايي مي زنيم، يک تلقين هائي مي کنيم، يک چيزهايي مي کنيم و صبح از خواب پا ميشه مي بينيم که عوض شده، حالا مثلا خانمها (خنده حضار) و
صبح مي بينيم که عوض شده، ولي مي بينيم که اصلا اينطوري نيست، در واقع فيلتر عقلي داره محافظت ميکنه، سيستم هاي ما رو از ورود اطلاعات، از ورود اطلاعات به اصطلاح جلوگيري ميکنه، و ما از دوران بچگي که برنامه هاي مادر بُرد ثانويه امون داره برنامه ريزي ميشه، خُب و باورها و اعتقادات و ديدگاههاي ما نسبت به هستي تعريف ميشه، و اينها ميره در اون مادر بُرد ثانويه، يک مادر بُرد اوليه داريم، همون فطرت و اينها، يک مادر بُرد ثانويه داريم که از دسترس خارجه، اگر در دسترس بود هر
کسي رو در دو ثانيه ميشد که برنامه اش رو عوض کرد، رفتارش رو عوض کرد و نميدونم خيلي کارها ميشد کرد،
خُب، بنابراين فيلتر عقلي برنامه ريزي شده براي اينکه يک سري چيزها رو که ميخواد وارد بشه مطابقت ميده، اگه با اين مطابقت بخوره اجازه عبور ميده، اگر نخوره اجازه عبور نميده، و در يک مواقعي هم که اصلا Protection کامله مثل همون بحث خواب و اينها که مثال زدم خدمتتون،
حالا يکي از اين برنامه هايي که فيلتر عقلي برنامه روش گرفته از دوران کودکي ما ميايم برنامه ريزي مي کنيم مبني بر اينکه مثلا به عنوان مثال دو دو تا چهار تا، بعد به اون به طور مستقيم يا غير مستقيم ياد ميديم که خارج از دو دو تا چهار تا هيچ چيزي نيست، به اون ميگيم، نشون ميديم که معجزه نيست، اصلا چه چيزهايي ميتونه وجود داشته باشه، چه چيزهايي نميتونه وجود داشته باشه، خُب مثلا به اون آموزش ميديم که زنده شدن مرده غير ممکنه مثلا، به اون ميگيم که مثلا اگر کسي بيمار بشه اين پروسه، يعني اينها رو به طور مستقيم، غير مستقيم همه رو داريم برنامه ميديم،
حالا زماني ميگذره و بعد بزرگ ميشه سني پيدا ميکنه، بعد مياد يک دفعه بهش ميگن که مثلا فرض کنيد که الان ميتونه يک چيزي رو، يک بيماري رو، با يک بشکن زدن مثلا روش کار بکنه، اين از اينجا داخل نميره، براي اينکه اين فيلتره ميگه که نه نه همچين چيزي امکان نداشت! اين غير ممکنه! اين با اين برنامه اينجا نميخونه و اجازه عبور نميده، درست شد؟
بنابراين بخش مهمي از ديدگاه چرا ما نميتونيم ارتباط برقرار بکنيم؟ چرا نميتونيم Connection رو بفهميم؟ چرا نميتونيم پله بي ابزاري رو، پله بي ابزاري رو چرا نميتونيم درک بکنيم؟ تازه در حوزه هاي عشق و اينها ما تجربه عشق نداريم، خيلي کم داريم، همين جور که در سطح تئوريکال تجربه عشقي کم داريم، يک ليلي بوده يک مجنون بوده و نميدونم چي و خسرو و شيرين و رومئو و ژوليت و اين ماجرا بسته شده يا اگر هست خيلي کم اتفاق مي افته براي چي؟ براي اينه که تنها برنامه اي رو که به ما دادند برنامه عقل رو برنامه دادند، و اونجا ها هم که تظاهرهايي پيدا ميشه که به نظر مياد روي پله عشقه اون هم باز پله عشق نيست، اونهم عقله، توصيه و سفارش عقله، همانطور که حالا دوستان ميدونند عقله که ميگه اون چيز رو بخواه، نميدونم چکار کن، اونو بيسار کن، خُب و در واقع اون تظاهرهاي احساسي هم
سفارش عقله،
عقل آن گويد کزآن سودي برد !
حالا مثال مي زنيم و مثال هامون هم دعواهاي زيادي رو به هر حال باعث ميشه بعدها به اصطلاح راه بيافته و اينه که ما واقعا، خيلي مواقع پله بي ابزاري سانسور ميشه، فيلتر ميشه و ما عمدتا روي پله بي ابزاري خيلي کم ادراک داريم. و خُّب خوشبختانه مثلا توي اين تجارب گروه مثلا فرضا ارتباط و اتصال يکي از اتفاقاتي که مي افته قفل ذهني شکسته ميشه، شما مثلا تجربه گروهي که مثلا قفل ذهني شکسته ميشه، نميدونم سنسورهاي فراذهني Active ميشه، مثلا يک گروهي که مثلا قبلا اصلا شعر نمي گفتند،
اصلا حالا ميل به شعر گفتن رو و به طور خودکار و اتوماتيک اين کار رو مي کنند، راه مي افته، يا خيلي ها در مورد ادراک و اشراق و الهام و اين ماجراها قبلا اصلا قفل بوده، ولي حالا بعد از اين شکسته شدن اين قفل يا فيلتر عقلي که جلوي يک سري چيزها رو گرفته به اصطلاح حالا راه مي افتند.
سيستم آموزش و پرورش جديدي که ما دنبالش هستيم، يک نوزاد از اون بچگي ياد ميگيره که هر چيزي امکان داره، حالا بعدا مياد اون دو دو تا چهار تام يک واقعيته، ولي ياد ميگيره که يکي از اينهاست، الزاما اين نيست، يک جايي ممکنه دو دو تا پنج تا بشه در يک جايي، الزامي نيست، بنابراين قفل شدني در کار نيست، ولي ما رو قفل کردند، ماها قفل شديم و خبر نداشتيم که هر چيزي امکان دارد، الان وقتي به ما ميگن هر چيزي امکان دارد ما Hang مي کنيم چون اين خروجي مياد اينجا Hang ميکنه، خُب حالا عده اي هم هستند که ديگه تفکرات علم هم بعدا تحصيلات حوزه علم و ديگه به يک شکل ديگه اين بخش رو، اين برنامه ها هم اضافه شده و ديگه خيلي بدتر، خُب خيلي بدتر،
مثلا يک پزشک، يک پزشک مياد ميگه آقا آخه چطور ممکنه؟ شايد ما هم نتونيم بگيم چطور ممکنه؟ خُب ممکنه، ما هم علت هر چيزي رو هر چرايي رو نميدونيم که، خُب، در نتيجه اشتباهاتي که روي ما، روي برنامه ريزي ما انجام شده، ما حالا روي سيستم، سيستم جديد ميخواد بياد و در واقع پله ابزار، پله بي ابزاري، و اينکه هر چيزي امکان دارد، هر چيزي ممکنه، اين و بياره ارائه بکنه تا انسان بتونه از همه قابليت هاش استفاده بکنه، چون الان ما نميتونيم ازهمه قابليت هامون استفاده بکنيم.
منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي
فرق بين فيلتر عقل و قفل ذهني رو توضيح بديد.
استاد:خُب ما همونطور که در دوره ها آشنا شدين فيلتري داريم به نام فيلتر عقلي، اين فيلتر عقلي از ورود اطلاعات خُب، به بخش ستاد مرکزي و ناخودآگاهي جلوگيري ميکنه، حتي در خواب، خُب، در خواب مثلا آستانه درک فيزيکي تعطيله ولي آستانه درک ذهني تعطيل نيست، و بازه، و اگر اينجور باشه کسي که توي خوابه توي گوشش شروع مي کنيم يک حرفهايي مي زنيم، يک تلقين هائي مي کنيم، يک چيزهايي مي کنيم و صبح از خواب پا ميشه مي بينيم که عوض شده، حالا مثلا خانمها (خنده حضار) و
صبح مي بينيم که عوض شده، ولي مي بينيم که اصلا اينطوري نيست، در واقع فيلتر عقلي داره محافظت ميکنه، سيستم هاي ما رو از ورود اطلاعات، از ورود اطلاعات به اصطلاح جلوگيري ميکنه، و ما از دوران بچگي که برنامه هاي مادر بُرد ثانويه امون داره برنامه ريزي ميشه، خُب و باورها و اعتقادات و ديدگاههاي ما نسبت به هستي تعريف ميشه، و اينها ميره در اون مادر بُرد ثانويه، يک مادر بُرد اوليه داريم، همون فطرت و اينها، يک مادر بُرد ثانويه داريم که از دسترس خارجه، اگر در دسترس بود هر
کسي رو در دو ثانيه ميشد که برنامه اش رو عوض کرد، رفتارش رو عوض کرد و نميدونم خيلي کارها ميشد کرد،
خُب، بنابراين فيلتر عقلي برنامه ريزي شده براي اينکه يک سري چيزها رو که ميخواد وارد بشه مطابقت ميده، اگه با اين مطابقت بخوره اجازه عبور ميده، اگر نخوره اجازه عبور نميده، و در يک مواقعي هم که اصلا Protection کامله مثل همون بحث خواب و اينها که مثال زدم خدمتتون،
حالا يکي از اين برنامه هايي که فيلتر عقلي برنامه روش گرفته از دوران کودکي ما ميايم برنامه ريزي مي کنيم مبني بر اينکه مثلا به عنوان مثال دو دو تا چهار تا، بعد به اون به طور مستقيم يا غير مستقيم ياد ميديم که خارج از دو دو تا چهار تا هيچ چيزي نيست، به اون ميگيم، نشون ميديم که معجزه نيست، اصلا چه چيزهايي ميتونه وجود داشته باشه، چه چيزهايي نميتونه وجود داشته باشه، خُب مثلا به اون آموزش ميديم که زنده شدن مرده غير ممکنه مثلا، به اون ميگيم که مثلا اگر کسي بيمار بشه اين پروسه، يعني اينها رو به طور مستقيم، غير مستقيم همه رو داريم برنامه ميديم،
حالا زماني ميگذره و بعد بزرگ ميشه سني پيدا ميکنه، بعد مياد يک دفعه بهش ميگن که مثلا فرض کنيد که الان ميتونه يک چيزي رو، يک بيماري رو، با يک بشکن زدن مثلا روش کار بکنه، اين از اينجا داخل نميره، براي اينکه اين فيلتره ميگه که نه نه همچين چيزي امکان نداشت! اين غير ممکنه! اين با اين برنامه اينجا نميخونه و اجازه عبور نميده، درست شد؟
بنابراين بخش مهمي از ديدگاه چرا ما نميتونيم ارتباط برقرار بکنيم؟ چرا نميتونيم Connection رو بفهميم؟ چرا نميتونيم پله بي ابزاري رو، پله بي ابزاري رو چرا نميتونيم درک بکنيم؟ تازه در حوزه هاي عشق و اينها ما تجربه عشق نداريم، خيلي کم داريم، همين جور که در سطح تئوريکال تجربه عشقي کم داريم، يک ليلي بوده يک مجنون بوده و نميدونم چي و خسرو و شيرين و رومئو و ژوليت و اين ماجرا بسته شده يا اگر هست خيلي کم اتفاق مي افته براي چي؟ براي اينه که تنها برنامه اي رو که به ما دادند برنامه عقل رو برنامه دادند، و اونجا ها هم که تظاهرهايي پيدا ميشه که به نظر مياد روي پله عشقه اون هم باز پله عشق نيست، اونهم عقله، توصيه و سفارش عقله، همانطور که حالا دوستان ميدونند عقله که ميگه اون چيز رو بخواه، نميدونم چکار کن، اونو بيسار کن، خُب و در واقع اون تظاهرهاي احساسي هم
سفارش عقله،
عقل آن گويد کزآن سودي برد !
حالا مثال مي زنيم و مثال هامون هم دعواهاي زيادي رو به هر حال باعث ميشه بعدها به اصطلاح راه بيافته و اينه که ما واقعا، خيلي مواقع پله بي ابزاري سانسور ميشه، فيلتر ميشه و ما عمدتا روي پله بي ابزاري خيلي کم ادراک داريم. و خُّب خوشبختانه مثلا توي اين تجارب گروه مثلا فرضا ارتباط و اتصال يکي از اتفاقاتي که مي افته قفل ذهني شکسته ميشه، شما مثلا تجربه گروهي که مثلا قفل ذهني شکسته ميشه، نميدونم سنسورهاي فراذهني Active ميشه، مثلا يک گروهي که مثلا قبلا اصلا شعر نمي گفتند،
اصلا حالا ميل به شعر گفتن رو و به طور خودکار و اتوماتيک اين کار رو مي کنند، راه مي افته، يا خيلي ها در مورد ادراک و اشراق و الهام و اين ماجراها قبلا اصلا قفل بوده، ولي حالا بعد از اين شکسته شدن اين قفل يا فيلتر عقلي که جلوي يک سري چيزها رو گرفته به اصطلاح حالا راه مي افتند.
سيستم آموزش و پرورش جديدي که ما دنبالش هستيم، يک نوزاد از اون بچگي ياد ميگيره که هر چيزي امکان داره، حالا بعدا مياد اون دو دو تا چهار تام يک واقعيته، ولي ياد ميگيره که يکي از اينهاست، الزاما اين نيست، يک جايي ممکنه دو دو تا پنج تا بشه در يک جايي، الزامي نيست، بنابراين قفل شدني در کار نيست، ولي ما رو قفل کردند، ماها قفل شديم و خبر نداشتيم که هر چيزي امکان دارد، الان وقتي به ما ميگن هر چيزي امکان دارد ما Hang مي کنيم چون اين خروجي مياد اينجا Hang ميکنه، خُب حالا عده اي هم هستند که ديگه تفکرات علم هم بعدا تحصيلات حوزه علم و ديگه به يک شکل ديگه اين بخش رو، اين برنامه ها هم اضافه شده و ديگه خيلي بدتر، خُب خيلي بدتر،
مثلا يک پزشک، يک پزشک مياد ميگه آقا آخه چطور ممکنه؟ شايد ما هم نتونيم بگيم چطور ممکنه؟ خُب ممکنه، ما هم علت هر چيزي رو هر چرايي رو نميدونيم که، خُب، در نتيجه اشتباهاتي که روي ما، روي برنامه ريزي ما انجام شده، ما حالا روي سيستم، سيستم جديد ميخواد بياد و در واقع پله ابزار، پله بي ابزاري، و اينکه هر چيزي امکان دارد، هر چيزي ممکنه، اين و بياره ارائه بکنه تا انسان بتونه از همه قابليت هاش استفاده بکنه، چون الان ما نميتونيم ازهمه قابليت هامون استفاده بکنيم.
منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر