سؤال:
ما در زندگی روز مره یاد گرفتیم که بگوئیم الهی به امید تو، توکّلت علی الله، یا بچه ما اگر می خواهد از خانه بیرون برود، می گوئیم بخدا سپردمت، و یا در گرفتاریهای خود از خدا می خواهیم که کمکمان کند، شما در ترم 2 فرمودید که ما نباید خدا را به خاطر خواسته های خودمان بخواهیم و بیاوریم پائین و یا به قول شما بگوئیم خدا کند چک من امروز برگشت نخورد، حالا ما باید چکار کنیم، مگر ما نباید به غیر از خدا از کسی کمک نخواهیم، خوب من الآن مثلاًٌ یک گرفتاری دارم، می خواهم از خدا کمک بخواهم، باید چکار کنم؟
پاسخ:
ماجرای توکّلت علی الله، که به یک نوعی داریم داخلش می رویم و تجربه اش می کنیم، ماجرای به خدا سپردم که در دوره قبل تجربه کردیم، شما وقتی اسمی را روی کاغذ نوشتی، یعنی به خدا سپردم، منتها به خدا سپردم عملی، نه حرفی،
امّا آیا شما اسمی را که روی کاغذ نوشتی، شد یا نشد؟ این مفاهیم عملی است، امّا یک جائی من از خدا یک وسیله ساختم، یک بولدوزری ساختم که قرار است راه افتد جلو و راه را برای من هموار کند و من هم پشت سرش بیایم، خدا کند چک من امروز برگشت نخورد، خدا کند دیر نشود، خدا کند این نشود، آن بشود و ... یعنی خدا وسیله ای است برای هموار کردن راه من، حالا چه راه من درست باشد چه غلط باشد، چه نقض عدالت باشد چه نقض حکمت، اختیار و ... باشد چه نباشد، مثلاً من می گویم خدا کند من وارد دانشگاه بشوم، دیگر کاری ندارم که یک عدهّ هم زحمت کشیده اند، آیا من به اندازه آنها زحمت کشیده ام یا نه؟
دوره تي دي - استاد طاهري
ما در زندگی روز مره یاد گرفتیم که بگوئیم الهی به امید تو، توکّلت علی الله، یا بچه ما اگر می خواهد از خانه بیرون برود، می گوئیم بخدا سپردمت، و یا در گرفتاریهای خود از خدا می خواهیم که کمکمان کند، شما در ترم 2 فرمودید که ما نباید خدا را به خاطر خواسته های خودمان بخواهیم و بیاوریم پائین و یا به قول شما بگوئیم خدا کند چک من امروز برگشت نخورد، حالا ما باید چکار کنیم، مگر ما نباید به غیر از خدا از کسی کمک نخواهیم، خوب من الآن مثلاًٌ یک گرفتاری دارم، می خواهم از خدا کمک بخواهم، باید چکار کنم؟
پاسخ:
ماجرای توکّلت علی الله، که به یک نوعی داریم داخلش می رویم و تجربه اش می کنیم، ماجرای به خدا سپردم که در دوره قبل تجربه کردیم، شما وقتی اسمی را روی کاغذ نوشتی، یعنی به خدا سپردم، منتها به خدا سپردم عملی، نه حرفی،
امّا آیا شما اسمی را که روی کاغذ نوشتی، شد یا نشد؟ این مفاهیم عملی است، امّا یک جائی من از خدا یک وسیله ساختم، یک بولدوزری ساختم که قرار است راه افتد جلو و راه را برای من هموار کند و من هم پشت سرش بیایم، خدا کند چک من امروز برگشت نخورد، خدا کند دیر نشود، خدا کند این نشود، آن بشود و ... یعنی خدا وسیله ای است برای هموار کردن راه من، حالا چه راه من درست باشد چه غلط باشد، چه نقض عدالت باشد چه نقض حکمت، اختیار و ... باشد چه نباشد، مثلاً من می گویم خدا کند من وارد دانشگاه بشوم، دیگر کاری ندارم که یک عدهّ هم زحمت کشیده اند، آیا من به اندازه آنها زحمت کشیده ام یا نه؟
دوره تي دي - استاد طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر