معناي زندگي چيست؟ (2)
بخشي از گفتار استاد طاهري - كرج 88
و بحث اينکه ما چکار بايد مي کرديم؟ چکار اومديم بکنيم؟ اليه راجعون يعني چي؟ و خيلي از مسايل ديگر رو اگر بشر پي بهش برده بود، هيچ دليل ديگه اي رو براي لشکر کشي، براي اينکه اين اونو بگيره، براي اينکه نميدونم چکار بکنه اين، نداره. علت خيلي از نابسامانيها نابساماني بشر در يک مسئله است، زندگي، زندگي چيست؟ يعني بحث اين ماجرا، ما اينجا چه مي کنيم؟ تکليف يک مگس معلومه، خُب، يعني تو اکو سيستم تکليف يک مگس معلومه، تکليف ما معلوم نيست، و باصطلاح نميدونيم که روي زمين چي کار بايد بکنيم، خُب، در واقع با بررسي روي فلسفه خلقت، شناخت عوالم و مسايلي که توي اين قضيه مرتبطه داشته باشيم، اون قضيه در واقع حل ميشه، حالا اين به اين سؤال پاسخهاي متفاوتي، داده ميشه، از مسئله عام تنازع بقا تا اين مسايل مثل ما،که ميگيم اومديم اون کارو بکنيم، اون کارو بکنيم، يه تفکري هم که بحث دنيا و آخرته، که خُب ما اومديم اينجا دنياست، اومديم يه سري کارايي بکنيم، اونور هم که آخرته، اونور دو دسته ميشه، از اينور ميريم اونور، يا مي افتيم توي بهشت يا مي افتيم توي جهنم، خُب، اين تفکره، يکي از تفکرهاي غالبه، بعد حالا، چي؟
خالق از اين مسئله قراره؟ چون خالق هوشمنده ديگه، شما انتظاره هوشمندانه داريد، انتظاري داريد که يک خالق با چنين عظمتي که حالا ما يک گوشه کوچيکشو باتفاق شناختيم، انتظار خيلي بزرگي داريم، برگرديم که خُب، که چي بشه؟ و خُب، خيلي مسايل ديگه ايي که تقريبا در موردش اومديم صحبت کرديم، بعد يکدفعه متوجه شديم تمام ماجراها برنامه اش، طراحيش، فلسفه اش، قضاياش، بطور ديگريست، هر طرفشو ميريم، بريد، با عشق الهي برخورد مي کنيم، رحمانيتش، رحيميتش، هرجاش که بريم، حالا در بحث شناخت عوالم به اين مطلب برمي خوريم، البته کتاب بعدي هم اگر ان شاء الله حالا چاپ بشه، باز هست که در واقع از عدم به وجود، از عدم بوجود، اولين چيزي که از عدم بوجود اومده، چي بوده؟ (حضار: روح الله)، عدم، عدم که ميدونيد ديگه يعني چيز غير قابل تعريف؟ اولين چيزي که بوده، دميده شده بوجود، يک نَفَس رحمانيست، يک حُبّ، يک بخششه، يک عطاست، عشقه، توجه فرمودين که ما بهش ميگيم عشق اول، خُب، عشق اول و در واقع اون چيزي که به وجود دميده شده ناشي از عشقه نه عقل، چون اگه عقل باشه، بعد ميگيم که خُب چه نفعي؟
عقل آن جويد کز آن جهان سودي برد. دقيقه 42-43
پس ميگيم چه منافعي؟ توجه فرمودين، پس در واقع اولين چيزي که دميده شده به وجود نَفَس رحماني و عشق، لذا از اونجا به بعد خدا نام پيدا ميکنه، نام پيدا ميشه، بعد ما ميگيم خدا، درست شد يا نه؟ خدا چيه؟ خدا عشقه، تنها چيزي که،
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد - عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
اولين چيزي که دميده شد به وجود، عشقه، چون ما ماقبلشو نميتونيم نام بذاريم و، اسمشو ميذاريم عدم، عدم غير قابل تعريفه، از حالا به بعد تعريف پيدا ميشه، اسم اين پديده رو ميذاريم خدا، خُب؟ خدا چيست؟ خدا عشق است ... دقيقه 45
بخشي از گفتار استاد طاهري - كرج 88
و بحث اينکه ما چکار بايد مي کرديم؟ چکار اومديم بکنيم؟ اليه راجعون يعني چي؟ و خيلي از مسايل ديگر رو اگر بشر پي بهش برده بود، هيچ دليل ديگه اي رو براي لشکر کشي، براي اينکه اين اونو بگيره، براي اينکه نميدونم چکار بکنه اين، نداره. علت خيلي از نابسامانيها نابساماني بشر در يک مسئله است، زندگي، زندگي چيست؟ يعني بحث اين ماجرا، ما اينجا چه مي کنيم؟ تکليف يک مگس معلومه، خُب، يعني تو اکو سيستم تکليف يک مگس معلومه، تکليف ما معلوم نيست، و باصطلاح نميدونيم که روي زمين چي کار بايد بکنيم، خُب، در واقع با بررسي روي فلسفه خلقت، شناخت عوالم و مسايلي که توي اين قضيه مرتبطه داشته باشيم، اون قضيه در واقع حل ميشه، حالا اين به اين سؤال پاسخهاي متفاوتي، داده ميشه، از مسئله عام تنازع بقا تا اين مسايل مثل ما،که ميگيم اومديم اون کارو بکنيم، اون کارو بکنيم، يه تفکري هم که بحث دنيا و آخرته، که خُب ما اومديم اينجا دنياست، اومديم يه سري کارايي بکنيم، اونور هم که آخرته، اونور دو دسته ميشه، از اينور ميريم اونور، يا مي افتيم توي بهشت يا مي افتيم توي جهنم، خُب، اين تفکره، يکي از تفکرهاي غالبه، بعد حالا، چي؟
خالق از اين مسئله قراره؟ چون خالق هوشمنده ديگه، شما انتظاره هوشمندانه داريد، انتظاري داريد که يک خالق با چنين عظمتي که حالا ما يک گوشه کوچيکشو باتفاق شناختيم، انتظار خيلي بزرگي داريم، برگرديم که خُب، که چي بشه؟ و خُب، خيلي مسايل ديگه ايي که تقريبا در موردش اومديم صحبت کرديم، بعد يکدفعه متوجه شديم تمام ماجراها برنامه اش، طراحيش، فلسفه اش، قضاياش، بطور ديگريست، هر طرفشو ميريم، بريد، با عشق الهي برخورد مي کنيم، رحمانيتش، رحيميتش، هرجاش که بريم، حالا در بحث شناخت عوالم به اين مطلب برمي خوريم، البته کتاب بعدي هم اگر ان شاء الله حالا چاپ بشه، باز هست که در واقع از عدم به وجود، از عدم بوجود، اولين چيزي که از عدم بوجود اومده، چي بوده؟ (حضار: روح الله)، عدم، عدم که ميدونيد ديگه يعني چيز غير قابل تعريف؟ اولين چيزي که بوده، دميده شده بوجود، يک نَفَس رحمانيست، يک حُبّ، يک بخششه، يک عطاست، عشقه، توجه فرمودين که ما بهش ميگيم عشق اول، خُب، عشق اول و در واقع اون چيزي که به وجود دميده شده ناشي از عشقه نه عقل، چون اگه عقل باشه، بعد ميگيم که خُب چه نفعي؟
عقل آن جويد کز آن جهان سودي برد. دقيقه 42-43
پس ميگيم چه منافعي؟ توجه فرمودين، پس در واقع اولين چيزي که دميده شده به وجود نَفَس رحماني و عشق، لذا از اونجا به بعد خدا نام پيدا ميکنه، نام پيدا ميشه، بعد ما ميگيم خدا، درست شد يا نه؟ خدا چيه؟ خدا عشقه، تنها چيزي که،
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد - عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
اولين چيزي که دميده شد به وجود، عشقه، چون ما ماقبلشو نميتونيم نام بذاريم و، اسمشو ميذاريم عدم، عدم غير قابل تعريفه، از حالا به بعد تعريف پيدا ميشه، اسم اين پديده رو ميذاريم خدا، خُب؟ خدا چيست؟ خدا عشق است ... دقيقه 45
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر