۱۳۹۲-۱۰-۲۳

خورشید شدن در دنیای عرفان مطرح است!!

خورشید شدن در دنیای عرفان مطرح است .در دنیای عرفان محبت کنندگی مطرح است، نیاز به مورد محبت قرار گرفتن نیست و خورشید شدن مد نظر است. خورشید نور دهندگی دارد نور گیرندگی را نیاز ندارد و نمیگوید که نور مرا چه کسی دارد میگیرد پس خورشید بالغ است اما ما چطور؟ ما اگر نگیریم می بینیم که کدر و در هم و. .. هستیم.
عرفان بحث کیفیت را مطرح میکند در مورد پلۀ عقل و عشق صحبت کردیم در پلۀ عقل کمّیت و در پلۀ عشق کیفیت را مورد بررسی قرار میدهد وقتی به کیفیت میرسیم یک عاملی یا گیرنده است یا دهنده است در مورد مهر و محبت که جنبه کیفی دارد.
بچه اصلاً نمیداند عقل چیست و هوش چیست، ولی وقتی میگوییم عجب بچۀ باهوشیست خیلی خوشش می آید به آن صورت معنی زیبائی و زشتی را نمیداند ولی وقتی میگوبیم بچه قشنگی است خوشش می آید اگر بگوییم چه بچه زشتی است فوراً میبینید که چهرۀ او در هم شد و یک واکنش ناجوری نشان داد.

خلاصه نیاز به منتسب شدن به صفات عالی که در یک بچه در اوج خودش است ولی هر چه بزرگتر میشود، می بینیم که این حالت کم و کمتر میشود نه این که از بین برود، زمانی از بین میرود که بلوغ اتفاق بیفتد که در مورد همه اتفاق نمی افتد.

در خانۀ سالمندان عمدتاً میبیند که در نیاز مورد توجه و محبت قرار گرفتن باقی مانده اند .لذا دنیای آنها یک محور دارد. اگر از آنها بپرسیم چه خبر؟ میگویند بچه هایم نیامدند و به من محبت نمی کنند یعنی زندگی آنها یک محور دارد حالا اگر همین سالمند بالغ شده بود اصلاً حرفش این نبود صحبتش این بود که بچه هایم مشغولند هر کدام یک جا هستند دارند زندگی میکنند و همه موفقند و من هم از راه دور دارم از پرواز آنها لذت میبرم من پرشان دادم، پرواز یادشان دادم آنها هم دارند پرواز می کنند. پس شما از یک مصاحبه با یک سالمند، کلیت قضیه را متوجه میشوید که از زندگی چه گرفته است. اگر ما به این بلوغ نرسیم در انتظار ما چیزی جز بیچارگی نیست چون مدام می گوئیم نیامدند و هی حرص میخوریم و...
خیلی از بیماریهای سالمندان بیماریهائی است که جهت جلب توجه است. مثلاً فرض کنید که زنگ میزنند به فرزندان که بیائید مادر حالش بد است همین که بچه ها می آیند و جمع میشوند حالش خوب میشود لذا شما اتوماتیک وار سالمندان را در حال ناله کردن می بینید. ممکن است که درد داشته باشند ولی اصولاً تمایلشان به ناله کردن است تمایلشان به درد است تمایلشان به این است که بگویند دارم میمیرم در واقع این مادر دوم است که مدام دارد هشدار میدهد مدام دارد به اطرافیان می گوید به من توجه کنید .به من محبت کنید. چون مدام میگوید من دارم میمیرم .لذا بازخور دارد و مدام میبیند که حالش بدتر است چون کافی است بخشهای اجرائی از فیلتر عقلی و فیلتر ناخودآگاه عبور کند که این دارد می میرد اگر متقاعد بشوند سریعتر از موعد. ....
بحث بلوغ عرفانی ماجرای مفصل تری دارد که اینها پیامدهایی است که روی سلامتی و مسائل دیگر ما پیاده میکند.

ترم 5- جلسه1

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر