۱۳۹۲-۱۰-۲۳

چرا ما » الست بربکم » یادمان نمی‎آید؟


چرا ما » الست بربکم » یادمان نمی‎آید؟ اگر یادمان می آمد چه می‎شد؟ دیگر بودنمان اینجا به درد نمیخورد و معما حل بود و حل میشد. اما الان معما حل نیست ما هر لحظه در این شک و تردید و احتمال هستیم و دائم این سوال را از خودمان میپرسیم که یعنی واقعاً از ما میپرسند الست بربکم؟
یک روز به خودمان جواب می‎دهیم آره، یک روز می‎گوئیم نه و... خوب جواب این سوال چه جوری به دست می آید؟ با تحقیق کردن. 7 میلیارد آدم آمدند روی کره زمین همین سوال را تحقیق کنند و به جواب برسند. شاید هر کسی فکر می‎کند از این 7 میلیارد آن یکی باید برود تحقیق کند. ولی امتحان همینجاست.
فرض کنید از این در آمدین و از آن در که می‎خواهیم برویم بیرون و جلوی ما را بگیرند و بگویند فهمیدی جریان چه بود؟ دیگر اینجا ما نمی‎توانیم بگوئیم بگذار تحقیق کنم، ببینم. حالا فرض کنید یک عده‎ای در این تحقیقات جلو می‎ افتند کما اینکه علم و عرفان و فلسفه و ... به وجود آمده. الان باید همه آنچه داریم را بریزیم روی هم و ببینیم به چه نتیجه‎ای می‎رسیم.
الان ظاهرا در قرآن به ما اطلاعات اندکی دادند. در همین حد که وقتی گفته شده « الست بربکم « ما گفتیم بله. همین اطلاع را به ما دادند و چیز دیگری هم نگفتند. ما باید این معما را حل کنیم تا راه حل پیدا بشود. پس وظیفه ما اینجا این است که ماجراهای خود را از بالقوه به بالفعل تبدیل کنیم. پس دیگر نمی‎شود این سوال را پرسید چرا خدا خودش ماجراها را در ما بالفعل قرار نداده است.


ترم5-جلسه3-بخش1

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر