حركت ذاتي، حركت ادراكي
حركت ادراكي، حركت ذاتي جزو درسهايمان است كه بهتر است به توضيحي راجع به آن داشته باشيم. اگر من سؤال كنم كه اين چيه؟ اين يك ليوان است، ديگر چه جوابي به آن ميتوانيم بدهيم؟....... كه اصلا وجود خارجي ندارد ديگر چي؟ وجهالله است. «فَاَينَما تُوَلّوا فَثَمّ وَجْهُ الله» (بقره 115) وجهالله را هر معني كه ميخواهيد بكنيد، صورت اوست، صورتش،خودش است يا خودش نيست، هر برداشتي كه ميخواهيد بكنيد چون در نهايت، بعضيها ممكن است كه بگويند «صورتش است خودش نيست» باشه! پس خداوند اجزاء پيدا ميكند ميگوييم يدالله، روحالله، وجهالله، اينها ميشود اجزاء خداوند درست است؟..... آيا خداوند اجزاء دارد؟...... پس ما به وحدت ميرسيم در نهايت چيزي جزء وحدت نميبينيم، چيزي جز «لااله الاالله» نميبينيم....... همهاش وحدت است از هر زاويهاي برويم ميرسيم به يك وحدت كه الان آن وحدت اينجا درگير تضاد شده، آن موزوني بالا آمده اينجا شده ناموزون و ما چيزهاي ناموزون ميبينيم، مثل همين ظلمي كه صحبت كرديم اينجا چون بيرنگي اسير رنگ شد، بيرنگي بوده بالا، آمده اينجا اسير رنگ شده
«چون كه بيرنگي اسير رنگ شد
موسئي با موسئي در جنگ شد»
دو نفر همفرقه و همدين و همكيش با هم وارد جنگ شدند. به زبان سادهتر، اين است كه اين مسئله را سه تعريف مختلف برايش در آورديم؛ ظاهرش را ديديم، ......ذاتش را ديديم، ......باطنش را ديديم.................. چه چيزي باعث ميشود كه اين را من اينجا ليوان ببينم، يا عدمش را ببينم يا وجهالله را ببينم، چه چيزي باعث ميشود؟ ديد من و ديد شما باعث ميشود كه من نگاه به اين ستون ميكنم، ستون ميبينم، شما نگاه ميكنيد عدم ميبينيد ميتوانيد وجهالله ببينيد،...... اين ديد ماست................. و ما اصلاً حركت به سمت كمال، يعني اشياء و جهان هستي حركتي به سمت كمال ندارد، در كمال آفريده شده از اين كاملتر نميشود خداوند چيز ناقص خلق نكرده همه چيز كامل است
«دل گرچه در اين واديه بسيار شتافت
يك موي ندانست ولي موي شكافت
اندر دل من هزار خورشيد بتافت
آخر كمال ذرهاي راه نيافت»
ترم پنجم، جلسه سوم، تصويري
محمد علي طاهري، عرفان کيهاني
حركت ادراكي، حركت ذاتي جزو درسهايمان است كه بهتر است به توضيحي راجع به آن داشته باشيم. اگر من سؤال كنم كه اين چيه؟ اين يك ليوان است، ديگر چه جوابي به آن ميتوانيم بدهيم؟....... كه اصلا وجود خارجي ندارد ديگر چي؟ وجهالله است. «فَاَينَما تُوَلّوا فَثَمّ وَجْهُ الله» (بقره 115) وجهالله را هر معني كه ميخواهيد بكنيد، صورت اوست، صورتش،خودش است يا خودش نيست، هر برداشتي كه ميخواهيد بكنيد چون در نهايت، بعضيها ممكن است كه بگويند «صورتش است خودش نيست» باشه! پس خداوند اجزاء پيدا ميكند ميگوييم يدالله، روحالله، وجهالله، اينها ميشود اجزاء خداوند درست است؟..... آيا خداوند اجزاء دارد؟...... پس ما به وحدت ميرسيم در نهايت چيزي جزء وحدت نميبينيم، چيزي جز «لااله الاالله» نميبينيم....... همهاش وحدت است از هر زاويهاي برويم ميرسيم به يك وحدت كه الان آن وحدت اينجا درگير تضاد شده، آن موزوني بالا آمده اينجا شده ناموزون و ما چيزهاي ناموزون ميبينيم، مثل همين ظلمي كه صحبت كرديم اينجا چون بيرنگي اسير رنگ شد، بيرنگي بوده بالا، آمده اينجا اسير رنگ شده
«چون كه بيرنگي اسير رنگ شد
موسئي با موسئي در جنگ شد»
دو نفر همفرقه و همدين و همكيش با هم وارد جنگ شدند. به زبان سادهتر، اين است كه اين مسئله را سه تعريف مختلف برايش در آورديم؛ ظاهرش را ديديم، ......ذاتش را ديديم، ......باطنش را ديديم.................. چه چيزي باعث ميشود كه اين را من اينجا ليوان ببينم، يا عدمش را ببينم يا وجهالله را ببينم، چه چيزي باعث ميشود؟ ديد من و ديد شما باعث ميشود كه من نگاه به اين ستون ميكنم، ستون ميبينم، شما نگاه ميكنيد عدم ميبينيد ميتوانيد وجهالله ببينيد،...... اين ديد ماست................. و ما اصلاً حركت به سمت كمال، يعني اشياء و جهان هستي حركتي به سمت كمال ندارد، در كمال آفريده شده از اين كاملتر نميشود خداوند چيز ناقص خلق نكرده همه چيز كامل است
«دل گرچه در اين واديه بسيار شتافت
يك موي ندانست ولي موي شكافت
اندر دل من هزار خورشيد بتافت
آخر كمال ذرهاي راه نيافت»
ترم پنجم، جلسه سوم، تصويري
محمد علي طاهري، عرفان کيهاني
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر