بنابراين ما را نگه ميدارند، نگه ميدارند، تا ميگويد «نگويي چي ميخواهي خبري نيست»...... ما ميگوييم اي خدا كمال ميخواهيم...... او هم منظور ما را متوجه ميشود سميع و بصير و خبير و رحيم و ... ولي همچنين چارچوب كار و حولوحوش قضيه را به عهده ما گذاشته كه ما يكسري كشف كنيم. ....
اصلاً كمال كه ميگوييم منظورمان چيه؟ ......صد نفر اگر كمال را تعريف كنند صد تا برداشت متفاوت از كمال دارند......... ميگوييم «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَة» (بقره 201) «خداوندا در دنيا بهترين را به من بده» اما معنياش يكي است ولي قبلاً هم اشاره كرديم، آيا همه ميگويند كه بهترين را به ما بده منظورشان اين است كه ما انتخاب نميكنيم، تو انتخاب كن؟..... بعد ميدانند كه بهترين چيه؟...... اين ميگويد برج، سلامتي، فرزندان سالم، هر كسي يك چيزي ميگويد و همه چيز را ميگويند جز آنچه كه بايد بگويند، آن بهترين بايد مورد شناسايي ما قرار بگيرد. ميگويد كه من شما را روي زمين فرستادم كه بهترين را بفهميد چيه، شما دوباره صورت مسئله را دوباره ميگذاريد جلوي خود من؟! .....
مثل معلم كه مسئله را ميدهد به شاگرد كه حل كند بعد شاگرد ميگويد «آقا معلم، يك سؤالي دارم ميشود اين را براي من حل كني؟!» يعني دقيقاً ما با خدا اين كار را ميكنيم، .......صورت مسئلهاي را كه به ما داده ما حلش كنيم دوباره ميگوييم بيا حلش كن! ......ما را فرستاده كه ما كمال را پيدا كنيم بعد ما ميگوييم خدا به ما كمال بده، او ميگويد تو چكار كردي؟ ما ميگوييم به ما بده تا بگوييم چكار كرديم!،......... يك معمايي است كه توي آن گير كرديم.
حالا دوباره، خودش، ميگوييم خودت را ميخواهيم، ميگويد من چي هستم؟ از من چي فهميدي؟...
عارف هم ميگويد «ما ز دوست غير از دوست مقصدي نميخواهيم».... يا «حيف باشد از او غير از او تمنايي»....... ما قبلاً در دعا تعريف كرديم كه دعا در دنياي عرفان يك نيم خط بيشتر نيست،...... باز هم حالا امروز براي اولين بار شايد از اين مسائل داريم صحبت ميكنيم، باور ميكنيد كه سالهاست من هيچ درخواستي نداشتم، باورتان ميشود؟ براي خودم حتي تشعشع مثبت، حتي در يك مورد كار نكردم...... ماجرا در انتها به صورت مطلق، مطلق نگوييم ميآيد، ميآيد، ميآيد به همان مسئله ميرسد اما ميگويد «حيف باشد از او غير از او تمنايي» ميگويد خيلي خوب من را تمنا داري، ديگر هيچي نميخواهي نه براي كار...، حالا من چي هستم؟ من را ميخواهي منظورت از من چيست؟
درست است ما يك لِوِل ميآييم بالاتر اما دوباره صورت مسئله اين است او ما را فرستاده ما بفهميم او چيست......؟ بعد دوباره ما صورت مسئله را برميگردانيم برايش ميگوييم خودت را ميخواهيم، او ميگويد من چي هستم؟ ما ميگوييم ما خودت را ميخواهيم....... آيا اين وسط يك چيزي كم نيست؟....
پس اينجا پيش ميآيد كه بحث خودشناسي و خداشناسي، خيلي از مسائل مختلف پيش ميآيد كه او چيست؟ ...........در اين قضيه ما بايد به يك نقطه نظرهايي برسيم و بعد بياييم كه در دورههاي بعد متوجه ميشويم كه تعريف ما از خداوند چقدر غلط است.
ترم پنجم، جلسۀ سوم، تصویری
محمد علی طاهریف عرفان کیهانی
اصلاً كمال كه ميگوييم منظورمان چيه؟ ......صد نفر اگر كمال را تعريف كنند صد تا برداشت متفاوت از كمال دارند......... ميگوييم «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَة» (بقره 201) «خداوندا در دنيا بهترين را به من بده» اما معنياش يكي است ولي قبلاً هم اشاره كرديم، آيا همه ميگويند كه بهترين را به ما بده منظورشان اين است كه ما انتخاب نميكنيم، تو انتخاب كن؟..... بعد ميدانند كه بهترين چيه؟...... اين ميگويد برج، سلامتي، فرزندان سالم، هر كسي يك چيزي ميگويد و همه چيز را ميگويند جز آنچه كه بايد بگويند، آن بهترين بايد مورد شناسايي ما قرار بگيرد. ميگويد كه من شما را روي زمين فرستادم كه بهترين را بفهميد چيه، شما دوباره صورت مسئله را دوباره ميگذاريد جلوي خود من؟! .....
مثل معلم كه مسئله را ميدهد به شاگرد كه حل كند بعد شاگرد ميگويد «آقا معلم، يك سؤالي دارم ميشود اين را براي من حل كني؟!» يعني دقيقاً ما با خدا اين كار را ميكنيم، .......صورت مسئلهاي را كه به ما داده ما حلش كنيم دوباره ميگوييم بيا حلش كن! ......ما را فرستاده كه ما كمال را پيدا كنيم بعد ما ميگوييم خدا به ما كمال بده، او ميگويد تو چكار كردي؟ ما ميگوييم به ما بده تا بگوييم چكار كرديم!،......... يك معمايي است كه توي آن گير كرديم.
حالا دوباره، خودش، ميگوييم خودت را ميخواهيم، ميگويد من چي هستم؟ از من چي فهميدي؟...
عارف هم ميگويد «ما ز دوست غير از دوست مقصدي نميخواهيم».... يا «حيف باشد از او غير از او تمنايي»....... ما قبلاً در دعا تعريف كرديم كه دعا در دنياي عرفان يك نيم خط بيشتر نيست،...... باز هم حالا امروز براي اولين بار شايد از اين مسائل داريم صحبت ميكنيم، باور ميكنيد كه سالهاست من هيچ درخواستي نداشتم، باورتان ميشود؟ براي خودم حتي تشعشع مثبت، حتي در يك مورد كار نكردم...... ماجرا در انتها به صورت مطلق، مطلق نگوييم ميآيد، ميآيد، ميآيد به همان مسئله ميرسد اما ميگويد «حيف باشد از او غير از او تمنايي» ميگويد خيلي خوب من را تمنا داري، ديگر هيچي نميخواهي نه براي كار...، حالا من چي هستم؟ من را ميخواهي منظورت از من چيست؟
درست است ما يك لِوِل ميآييم بالاتر اما دوباره صورت مسئله اين است او ما را فرستاده ما بفهميم او چيست......؟ بعد دوباره ما صورت مسئله را برميگردانيم برايش ميگوييم خودت را ميخواهيم، او ميگويد من چي هستم؟ ما ميگوييم ما خودت را ميخواهيم....... آيا اين وسط يك چيزي كم نيست؟....
پس اينجا پيش ميآيد كه بحث خودشناسي و خداشناسي، خيلي از مسائل مختلف پيش ميآيد كه او چيست؟ ...........در اين قضيه ما بايد به يك نقطه نظرهايي برسيم و بعد بياييم كه در دورههاي بعد متوجه ميشويم كه تعريف ما از خداوند چقدر غلط است.
ترم پنجم، جلسۀ سوم، تصویری
محمد علی طاهریف عرفان کیهانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر