۱۳۹۳-۰۷-۰۵

چو به ایمان برسد حِس حضور

چو به ایمان برسد حِس حضور
چه ترس ست که حِسش ز اَنظار به دور

این اصل که جانم ز آن انوار ست
از جانب عشقی ست که انگار فال ست

این فال درین چرخه جان از باد ست
بادی که انگیزه جان از فال ست

این جان ز انگیزه باد خوش ساز ست
سازی که هر دم برین خاک فال ست

از پرتو عشقی ز خاک گِل سازم
این گِل ز باران برین خاک سازم

این خاک که مَنم ز باران مست ست
زین ساغر هستی ز مِی سرمست ست

چو آتش نباشد ز این خاک هنری نیست
زین چرخه گردون بی آتش اثری نیست

بهر آتش برین خاک هزار شعبده آید
این حرمت جان ست که ز این خاک به درآید



با سپاس و طلب خیر از: الهی در پی آگاهی ام من

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر