۱۳۸۹-۰۴-۲۰

عرفان حقیقی

به نام بی نام او







امروزه که عرفان در سراسر جهان مورد استقبال عمومی قرار گرفته است، بازار ظاهرسازی های عرفانی نیز گرم است و عده ای سعی دارند سخن و عمل خود را به عرفان پیوند بزنند و با رنگ و لعاب عرفانی دادن به آن، مخاطب و اعتبار کسب کنند.



در این شرایط که هم عرفان و هم ادعای عرفان رونق دارد، می توان بدون شناخت کافی، انواع تفکرات منسوب به عرفان را کاذب جلوه داد و از طریق انتقادهای غیر علمی و غیر اخلاقی به نوعی دیگر کسب شهرت کرد و می توان همه آن ها را به طور دقیق مطالعه و به طور منصفانه تحلیل کرد تا با ارائه این تحلیل، هر یک از مردم هشیار سراسر جهان بتوانند آگاهانه راه خود را انتخاب کنند.



«الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18- زمر)



آن کسانى که به سخن گوش مىدهند و از بهترین آن پیروى مىکنند، ایشانند کسانى که خدا هدایتشان کرده و اینان خردمندانند».



سخن گفتن از عرفان کاری آسان و دشوار است . آسان است؛ زیرا بسیاری از مردم به راحتی درباره آن اظهار نظر می کنند و وقتی از آن ها سوال شود که عرفان چیست، بعضی از موسیقی ها، نقاشی ها، اشعار، طرز لباس پوشیدن ها، آداب و مراسم خاص و حتی برخی تکنیک ها و همچنین، انواع و اقسام نظریه های جدید و قدیم و اغلب متضاد عرفانی در ذهن آن ها نقش می بندد و گاهی دامنه عرفانی که از آن صحبت می کنند، به انواع خرافه ها، دعانویسی ها و انواعی از کرامات ظاهری و باطنی که نوعی قدرت نمایی است نیز کشیده می شود و البته گاهی از لطیف ترین و زیباترین مکشوفات و معرفتهای تاریخ بشری نیز سخن به میان می آید.
اما صحبت از عرفان وقتی دشوار است که این افراد بخواهند اصالت ادعا های موجود را محک بزنند و به اطمینان قلبی برسند. زیرا آن ها معمولاً از روش دفاع از اندیشه خود و نفی دیگران استفاده می کنند و سخنانشان حاکی از انواع و اقسام ادعا ها و استدلال هایی است که اغلب در همان حوزه ای قابلیت پذیرش دارد که از نظر خودشان پذیرفته شده است ( اصول اعتقادی و منطق استدلالی اختصاصی) و کمتر از معیارهائی استفاده می کنند که برای همه مخاطبین قابل ارزیابی، پذیرش و کاربرد باشد ( اصول اعتقادی و منطق استدلالی عام). در بازار مکاره عرفان، همه خود را بر حق می دانند و دیگران را ناحق می پندارند. «... کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (53- مؤمنون)- ... هر گروهى به آنچه دارند (به روشى که برگزیده اند)، خشنود هستند.»

به این ترتیب، پس از هزاران سال تمدن بشری، این سوال هنوز مطرح است که به راستی عرفان حقیقی چیست و در آسمان پر ستاره سیر تاریخی تکامل معرفتی انسان، چه جایگاهی دارد؟ آیا ملاک و میزان و محک محکمی برای سنجشی عام ، پایدار و قابل اتکاء عمومی و انتخاب راه از بیراهه وجود دارد و چگونه می توان با اتکا به آن، به درستی ادعاها و انتخاب راه صحیح از بین راه های متضاد دست زد؟ شاید عده ای گمان کنند که داشتن این نوع ملاک های عام دلیل بر این است که در توجه به عرفان باید آموزه های دینی را کنار گذاشت؛ زیرا اختلاف ادیان مانع از این است که صاحبان همه ادیان بتوانند عرفان دینی مشترکی داشته باشند.



اشتباه این افراد در این است که فراموش کرده اند ادیان الهی یکدیگر را تایید می کنند و هر کدام از آن ها نسبت به دین قبلی دستورالعمل های کامل تری دارد و به رعایت اصول بیشتری در زندگی دعوت می کند. اما ارزش رعایت همه این اصول (که کمیت دین هستند) به این است که کیفیت آن ها حفظ شود و ارتقا یابد و نکته مهم این است که عرفان حقیقی کیفیت مشترک همه ادیان و راه دل است.



عرفان حقیقی چنگ زدن به حلقه های رحمانیت الهی است که برای صعود انسان در مسیر کمال به صورت بی دریغ در اختیار انسان قرارداده شده است. لطف خدا حد و اندازه ای ندارد؛ ولی انسان به دلیل این که اسیر ترفندهای شیطان است، همواره میل به خودخواهی و کثرت طلبی دارد.



توحید، راه وحدت است و موحد رهروی است که نه تنها به درک وحدت رسیده است؛ بلکه میل به وحدت دارد و در مقابل موحد، منافق قرار دارد که میل به کثرت دارد. به همین دلیل، یکی از معیارهای کیفیت سنجی، میزان برقراری صلح و حرکت به سوی وحدت است. حرکت از وحدت به کثرت و ایجاد شکاف در جامعه بشری (نفاق) از هر منظری که در نظر گرفته شود، حرکتی در خلاف جهت کمال انسان محسوب می شود و اولین محک برای شناخت عرفان غیر اصیل از عرفان اصیل است. بنابراین، هر طریق و روش انحصار طلبانه ای که استفاده از لطف و رحمت خداوند و ارتقا در مراتب توحید را مختص خود بداند، عرفانی و دینی نیست و در جهت تفرقه در راه خدا و فرقه فرقه کردن عرفان گام بر می دارد.



«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64- آل عمران)- بگو: اى اهل کتاب، بیایید از آن کلمهاى که پذیرفته ما و شماست پیروى کنیم: آنکه جز خداى را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضى از ما بعضى دیگر را سواى خدا به پرستش نگیرد. اگر آنان رویگردان شدند بگو: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم.»



عرفان و شریعت (مذهب) که دو بال دین هستند، با هدف رسیدن به کمال و تعالی، ارتباط با خدا و حرکتی از کثرت به وحدت را دنبال می کنند. در عرفان حقیقی انسان خود را با همه اجزای جهان هستی در پیوندی می بیند که تن واحد هستی را شکل می دهد و همه اجزاء عالم را با همه کثرت آن (عدم تشابه هیچ یک از اجزای هستی با یکدیگر) تجلی یکتائی و بی همتائی او می بیند و کل هستی را در وحدت و یکتائی مشاهده میکند.



حلقه های رحمانیت الهی، انسان را به این درک می رسانند که به وسعت جهان هستی است و سطح اندیشه های اورا از سطح خود و قوم و نژاد و ملت خود به سطحی گسترده و کیهانی (اینتریونیورسال) که شامل کل جهان های موازی و مجاور و عوالم دیگر می گردد، ارتقاء می دهند تا از این رهگذر به درکی متعالی و صلح با خدا، خود، جهان هستی و انسان های دیگر (مقام انسان صالح) نائل شود و رسالت انسانی خود را به جا آورد.



برخورداری از این عرفان، در عین حال که منجر به آشتی بیشتر با دین می شود، نه تنها امکان طرح و بررسی افکار و آرای مختلف را سلب نمی کند، بلکه بدون تعصب با آن مواجه می شود و هر روز بالندگی بیشتری را به ارمغان می آورد.



عرفان کیهانی (حلقه) نیز عام و انسان شمول بوده، بخش مشترک عرفان ادیان الهی است و به همین دلیل، بخش اختصاصی عرفان که در هر دینی متفاوت از دین دیگر است، در آن بررسی نمی شود.



محمد علی طاهری






منبع : وبلاگ درمان با عرفان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر