۱۳۹۳-۰۸-۲۰

مصاحبه با استاد محمد علی طاهری در رابطه باشعور و ضد شعور در هنر

مصاحبه با استاد محمد علی طاهری 
در رابطه با
شعور و ضد شعور در هنر

سلسله مباحثمان را شروع می کنیم در رابطه با شعور و ضد شعور در هنر.
پرسش: جناب آقای طاهری ما اول می خواهیم ببینیم اصلا برای اینکه مقوله ی شعور و ضد شعور، حالا چه در هنر، چه هر مساله ای دیگر بخواهیم مورد بررسی قرار بدهیم، اصولا اولا از کجا باید شروع کرد؟ چی اول باید دانست که بعد رسید به مقوله ی شعور و ضدش؟
پاسخ: به نام خدا. ابتدا به ساکن در مورد بحثی مانند بحث شعور و ضد شعور لازم است که ما خود پدیده ی شعور را مورد بررسی و شناسایی دقیقی قرار بدهیم تا بعد بتوانیم راجع به همچین مساله ای و اصولا نقش شعور در هنر به طور کلی صحبت داشته باشیم. در خصوص توضیحی در مورد شعور لازم است که تحت عنوان شبکه ی شعور کیهانی مطلبی را خدمتتون عرض بکنم. شبکه ی شعور کیهانی، هوشمندی و شعور حاکم بر جهان هستی مادی ما هست.
پرسش: یعنی جهان هستی یک موجود زنده است که شعور دارد؟
پاسخ: یک موجود زنده است، همانطور که خواهیم دید، حالا در ادامه ی مباحث بهش بپردازیم، یک وجود زنده است و بر آن شعوری حاکم است و بر آن هوشمندی حاکم است. همانطور که من سعی میکنم با توضیحاتی این مطلب را خدمتتون عرضه بکنم. در مورد جهان هستی مادی ما، اگر بیاییم آن را به دو بخش ماده و انرژی تقسیم بکنیم، رابطه ای بین ماده و انرژی هست. همان رابطه ی اینشتین که E=mc2   که همه به آن اشراف دارند، اگر بخش مادی آن را زیر نظر بگیریم این بخش از اجرام سماوی به عنوان مثال تشکیل شده و آنها هم نهایتا از ملکول ها و در انتها ملکول ها هم از اتم ها تشکیل شده اند.
اگر ساختمان یک اتم را ما در نظر بگیریم و برای بررسی مورد نظرمان آن را به اندازه ی کافی بزرگش کنیم، طوریکه به اندازه ی یک میدان فوتبال، زمین فوتبال، یک استادیوم باشد، هسته ای پیدا می کند به اندازه ی یک توپ فوتبال در مرکز این زمین و در پیرامون آن که به قطر همان استادیوم هست الکترون ها در حرکت خواهند بود.
اگر از دور به این میدان نگاه بشود، کره ی عظیمی را ما می توانیم مشاهده بکنیم. این کره ی عظیم ناشی از حرکت الکترونهاست و به آن می توانیم اَبرِ الکترونی بگوییم. خب! آن چیزی را که ما داریم مشاهده می کنیم، در واقع نتیجه ی حرکت الکترونهاست. اگر ما الکترونها را متوقف کنیم چی می بینیم؟ تنها هسته ی این اتم را می بینیم که به اندازه ی یک توپ فوتبال است.
پس در اینجا آن حجمی را که ما داریم می بینیم، یک حجم مَجازی است و اگر هسته ی اتم را هم مورد بررسی قرار بدهیم، باز دوباره خودش از ذرات بنیادی تشکیل شده و دوباره خودشان، خود هسته، پروتون، نوترون و اگر حرکت پروتون و تورون هم متوقف بشود، دوباره بخشی از این حجم مَجازی که مربوط به هسته است، از بین خواهد رفت و داخل هسته ی اتم هم دوباره به ذرات بنیادی بر می خوریم که همه ی آنها حرکت در حرکت در حرکت در حرکت است.
خب، یک نتیجه ای که من می خواهم اینجا سریعا گرفته بشود، این است که جهان هستی مادی ما، از حرکت آفریده شده است به طوریکه اگر این حرکت متوقف بشود کلیه ی آن مظاهر ظاهری که ما می بینیم از نظر ما و از دیدگاه ما محو خواهند شد.
خب، نتیجه ی بعدی این است که آنچه را که ما داریم در بخش مادی مشاهده می کنیم مجازی است و ناشی از حرکت الکترونها و سایر اجزاست و کاملا مَجازی است. حالا این موضوع الان از دیدگاه حرکت و علم نگاه کردیم، می توانیم آن را از دیدگاه عرفان هم بهش نگاه بکنیم که به این موضوع اشاره های زیادی شده است.
پرسش: خب حالا آقای طاهری این وسط بخواهیم یک پرانتز باز کنیم، شما فرمودید بخواهیم از دیدگاه عرفان مورد بررسی قرار بدهیم این مقوله را، اصولا از دیدگاه چه عرفانی؟، چون خیلی از مخاطبان ما احتمالا آشنا هستند با عرفان ها حالا یا به تعبیری شبه عرفان هایی که وارد شدند و از سرخ پوست ها گرفته از شرق دور، گرفته از هر ملیتی، از هر قوم و نژادی یک نوع عرفان آوردند و دارند راجع بهش صحبت می کنند، چیزی که مال ما نیست، یعنی اگر ما بخواهیم این مقوله ای را که شما می فرمائید از دید عرفانی بررسی بکینم، با چه نوع عرفانی باید با این دید نگاه کرد؟
پاسخ: بله، ببینید ما قطعا با عرفان خودمان بهش نگاه می کنیم. با عرفان مرز و بوم خودمان، با عرفان ایران. هم موضوع حرکت در عرفان ایران دیده شده هم موضوع مَجاز. می گوییم:
ما بر در بام عشق حیران --  آن بام که نردبان ندارد
هر ذره در فغان و غوغاست – اما چه کند، زبان ندارد
رقص است زبان ذره زیرا – جز رقص دگر بیان ندارد. ( مولانا )
یعنی در واقع با دقت زایدالوصفی در عرفان ما این موضوع مشاهده شده که زبان ذره، رقص است. همان حرکت است و حالا خواهیم دید که همین مبنای خیلی از واژه هائیست که در عرفان، عرفان ایران به کار برده می شود.
اما در مورد موضوع مَجاز، خیلی ار عرفا صحبت های بسیار زیادی دارند در این خصوص. به عنوان مثال من اینجا چند بیت را خدمت شما عرض بکنم. گفته می شود:
جز خیالی چشم تو، هرگز نبیند از جهان
از خیال جمله بگذر، تا جهان آید پدید. (عطار)
یعنی آن نقش و یا به عبارتی دیگر:
نقشی و خیالیست که عالم خوانند
معنی سخن، محققان دانند. (شاه نعمت الله ولی)
و در واقع در دنیای عرفان ما، به این موضوع پی برده شده که آنچه را که ما داریم می بینیم نقشی و خیالی است. یا :
تو در خوابی و این دیدن خیال است
هر آنچه دیده ای از آن مثال است
به روز حشر چون گردی تو بیدار
ببینی کین همه، وهم است و پندار. (شیخ محمود شبستری)
یا :
علمی که تو را گره گشاید بطلب
زان پیش که از تو جان برآید بطلب
آن نیست که هست می نماید، بگذار
آن هست که نیست می نماید بطلب. (مولانا)
یعنی در واقع اینجا اشاره به این هست که یک نیستی است که خودش را دارد هست نشان می دهد، همینی که داریم می بینیم که نتیجه ی حرکت است و یک هستی است که ما آن را نمی بینیم و حالا به عبارتی گفته می شود که اگر این را بگذاریم کنار، ما می توانیم اصل جهان را مشاهده بکنیم.
پس این از نقطه نظر دنیای عرفان البته به اختصار اگر خود این موضوع را بخواهیم ادامه بدهیم این بحث بسیار مفصلی خواهد بود.
پرسش: از نگاه علمی هم می شود به مساله ی شعور نگاه کرد؟ منظور من اینکه از دید علمی هم قابل تعریف کردن و قابل اثبات هست؟
پاسخ: ببینید هنوز دنیای علم با یک واژه هایی نمی تواند خودش را خیلی نزدیک بکند. من حالا در ادامه ی صحبت ها خدمتتان می گویم که علم تا کجا پیش رفته، کجا مانده است!
در دنیای عرفان موضوعی که متوجه شدند بحث رقص بوده و موضوع رقص پایه و اساس ترمینولوژی و فرهنگ واژه های عرفان ما را تشکیل می دهد. برای اینکه ما رقص داشته باشیم به وجود چی نیاز داریم؟ آهنگ. برای اینکه آهنگ داشته باشیم، به ساز نیاز داریم. برای اینکه ساز ما به کار بیاید، به مطرب نیاز داریم. لذا این ترمینولوژی پایه ی محکم و درک عرفان خودمان است و می شنویم از اشعار:
حدیث مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حمکت این معما را. (حافظ)
حدیث مطرب در این چیه؟ مطرب کیه؟ کدام مطربی است که سازی زده که با نوای آن، با آهنگ آن، این همه رقص در عالم هستی پدیدار شده است؟ کدام مطربی است، باید خالقی باشد.
بیا مطربا ساز کن چنگ را -- به نالش در آر آن پر آهنگ را
بیا مطربا باز ساز کن پرده را -- بسوز این دل عشق پرورده را . (امیر خسرو دهلوی)
به هر صورت ما در مورد مطرب و ساز و اینها خیلی مطالب داریم.
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد.
خب، پس در واقع بعد از اینکه ما این ترمینولوژی را بکار ببریم و مفاهیم کلیدی آن را داشته باشیم، متوجه می شویم که مطرب در واقع معادل خدا و ساز همانطور که خواهیم دید معادل هوشمندی یا همین شعوری است که می خواهیم راجع بهش صحبت بکنیم و آهنگ معادل قوانین حاکم بر جهان هستی است و رقص معادل اعداد است. حالا اینها را هر کدامش  می شود راجع بهش بیشتر صحبت کرد.
خب، اینجا بعد از این گریزی که زدیم به دنیای عرفان، دنیای علم را با آن آغاز کردیم و گریزی زدیم به دنیای عرفان و آخر هم آمدیم به یک فلسفه ای رسیدیم که در واقع به ما یک سیر تکامل را نشان می دهد. اولین چیزی که انسان روی زمین پیدا کرد و به وجود آن پی برد چی بود؟
مصاحبه گر: اولین چیز همان اعداد بود.
پاسخ : اعداد بود. یعنی توانست بگوید یک، بگوید دو، بگوید فاصله ی من و شما. این اولین چیزی بود که بشر روی زمین پیدا کرد. بعد از این بشر پی بوجود قوانین برد مثل قانون ارشمیدس، مثل نمی دانم حالا دیگر بعدا یواش یواش بله پی برد که آن اعداد خودشان زایده ی قوانین هستند. قوانین هستند که آن را می سازند و پس از آن چیزی را که در عصر حاضر پی به وجودش بردیم وجود شعور و هوشمندی حاکم بر جهان هستی است. یعنی آن عاملی که قوانین را ایجاد کرد خب! عاملی که قوانین را ایجاد کرده، باید یک هوشمندی باشد.
این هم یک نگاهی بود که در واقع یک نگاه فلسفی به این مساله. حالا یک سؤالی برای ما مطرح می شود. اگر جهان هستی مادی ما از حرکت آفریده شده، که حالا همین فرضیه را گرفتیم، چه عاملی به این همه حرکت، یعنی به بی نهایت حرکت موجود جهت داده است؟
خب، برای اینکه تعداد حرکت های موجود در یک اتم غیر قابل شمارش است. حالا وقتی در یک اتم غیر قابل شمارش است، دیگر حالا در جهان هستی ببینید چه خبر است. بله، پس چگونه این حرکت ها جهت پیدا کردند به طوری که از دل آن یک نظام هدفمند، یک نظام سازمند بوجود بیاید؟ این یک سؤالی است که اینجا خواه ناخواه آنوقت برای ما مطرح می شود و ما فقط می توانیم یک جواب به این سؤال بدهیم و آن وجود هوشمندی است. وجود یک شعور است که این هوشمندی و شعور ،حاکم بر همه ی حرکت های موجود در جهان هستی است و به این حرکت ما جهت داده است.
پرسش: و این هوشمندی و شعور هم همانطور که فرمودید مخلوق خالق است دیگر؟ مخلوق خداوند است دیگر؟
پاسخ: بله دیگر. حالا اگر که سؤال بشود که این شعور و این هوشمندی خودشان از کجا آمدند؟ باید بگوییم که چی؟! خالق. باید صحبت از خالق بشود. بنابراین ما اینجا متوجه می شویم که فقط عنصر ماده و انرژی نیست و انسان ماده و انرژی را که شناخته در دهه ی شاید اخیر به وجود یک ماجرای دیگر هم، دنیای علم پی برده و آن هم اطلاعات است، اینفورمیشن (Information) است. یعنی متوجه شده که پشت هر قضیه ای یک سری اطلاعات خوابیده است.
پس دنیای علم در سالهای اخیر به وجود یک عامل دیگر هم پی برده و آن اطلاعات است. یعنی متوجه شده که یک اتم مساوی است با یک سری اطلاعات و Information. اما از این فراتر هنوز نتوانسته برود، چرا؟ چون ما یک سؤال اساسی طرح می کنیم. اطلاعات از کجا بوجود آمده؟ خالق اطلاعات چه کسی بوده؟ چه عاملی؟ ما اسم آن عامل را می گذاریم هوشمندی یا شعور و اینجا متوجه می شویم که عنصر ماده و انرژی از این دوئیت خارج شدند و یک اطلاعات اضافه شده و خود اطلاعات هم از یک چیز دیگری در واقع نشاءت گرفته و آن هوشمندی است. پس در کل ماده، انرژی و اطلاعات خودشون در یک حوزه قرار دارند و آن هم حوزه شعور است. به اعتقاد ما جهان هستی فقط یک ساختار دارد. آن ساختار هم فقط ساختار شعور و هوشمندی است که در واقع بقیه ی اِلمان های هستی از این هستی بیرون آمده است.
پرسش: یعنی حتی ماده و انرژی هم ...؟
پاسخ: بله الان متوجه شدیم که آن چیزی که این حرکت را جهت داده، خب، حرکت داده، همان هوشمندی است، همان هوشمندی جهان هستی است. خب، آخرین مسائل علمی هم اینکه به ارتعاش بنیادی رسیدن به تار. چیزی که بهش تار گفته می شود به آن رسیدند. یک ارتعاش بنیادی است. ما قبل آن ارتعاش را دیگر نمی دانند که چی قرار دارد که به اعتقاد ما همین هوشمندی که داریم صحبتش را می کنیم در پشت این ارتعاش بنیادی قرار دارد، می آید آن را جهت می دهد و از این ارتعاش بنیادی یا تار یا سوپر استرینگ (superstring) کوارک ها ایجاد می شوند و از کوارک ها پروتون، نوترون و الکترون ایجاد می شود و به هر حال در نهایت اتم شکل می گیرد. پس اینجا اگر توضیحات من کافی بوده باشد برای اینکه چرا ما نمی توانیم ساختار اصلی هوشمندی و شعور را کنار بگذاریم و چرا بشریت به موضوع وجود شعور و هوشمندی برسد که الان به هر حال به یک شکلی دارد به این مسئله نزدیک می شود.
به عنوان مثال وقتی از بلور یخ، کریستال یخ در حین انجمادش عکسبرداری می شود و در آن لحظه در معرض کلامی، موسیقی ای، چیزی قرار می گیرد واکنش نشان می دهد، خب، بدون اینکه آن کریستال، آن قطره یا آن ذره از معانی کلام ما چیزی بداند، ولی واکنشی نشان می دهد که اولا زنده بودن را نشان می دهد که به گفته ی سهراب سپهری: « من وضو با تپش پنجره ها می گیرم ». یعنی در واقع یک پنجره را، پنجره ندیدن، بلکه یک موجود زنده دیده شده، چرا ؟ چون اجزایش همه زنده هستند.
خب، همانطور که در آنجا این عکس العمل را ما داریم می بینیم و این عکس العمل، عکس العمل شعوری است و نه عکس العمل کلامی و در واقع نشان می دهد که از آن کلام، از آن موسیقی، از آن چیزی که هست، چیزی ساطع شده که فرای فرکانس و فرای معنی کلام و اینها که به اعتقاد ما همان بحث شعوری و هوشمندی حاکم بر آن کلام و بر آن موسیقی است و آن ذره هم واکنش مناسب با آن شعور را می آید از خودش نشان می دهد و به صورتی هنجار یا به صورت ناهنجار خودش را نشان می دهد.
در بحثی که ما داریم در ادامه این قضیه، بحث این که در چارچوب فکری ما این ساختاری را که ماده و انرژی و اینها را توضیح خدمتتون دادیم، قابل ریز شدن هست، بطوریکه بگوییم : ماده، ضد ماده – انرژی، ضد انرژی- شعور، ضد شعور. یعنی در واقع وقتی می آییم ریز می شویم، چون ما در عالم تضاد داریم زندگی می کنیم، دو قطبیت حاکم است. آن هوشمندی کل نمودش در عالم هستی مادی دو قطبی ما، که عالم تضاد است، به صورتی دوگانه جلوه گر می شود، همانطوری که این آزمایش و عکسبرداری نشان داده که شکل هنجار، شکل ناهنجار. این خودش نشان می دهد که پس دو نوع ما واکنش داریم. بنابراین آنچه که در جهان هستی است تحت تاثیر دو نوع شعوری می تواند قرار بگیرد. اصلا ساختار مادی ما هم همین است. عمل، عکس العمل – کنش، واکنش – تجزیه، ترکیب. درست است اصل ماجرا ممکنه در یک قالب بیان شود، اما دو نوع واکنش مختلف است که دو نوع به هر حال عمل مختلف هست که آنجا می توانیم شاهدش باشیم.
در بحث شعور و ضد شعور یا به طور کلی بیاییم بگوئیم که شعور در هنر، یک بحث کلی می شود و ما مطابق این بحث متوجه خواهیم شد که در واقع در هنر عامل دیگری هم غیر از تبحر و مهارت هنرمند دخیل است و این عامل اصلی و روح هنر است، یعنی روح هنر را تشکیل می دهد. یک چیز پنهانی که کسی نمی بیند، ولی در ورای خودش دارد با مخاطب خودش حرف می زند، پیام می دهد.
مثلا شما فرض کنید که یک نقاش دارد نقاشی می کند. قلم موی خودش را به رنگهای مختلف نزدیک می کند، از آن رنگها بر می دارد، هر کدام از آن رنگها از ذراتی تشکیل شده که شعوری دارد.
پرسش: حتی رنگ هم شعور دارد؟ حتی هر کدام آبی، قرمز، زرد ...؟
پاسخ: بله. دوباره هر ذره ای حالا خواهیم دید دیگر:
جمله ذرات عالم در نهان – با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و به هوشیم – با شما نامحرمان ما خامشیم. (مولانا)
حالا می آید می بینیم که اصلا خود ذره گفتیم از شعور تشکیل شده، از هوشمندی در واقع نشاءت گرفته، هوشمندی به آن شکل داده است.
پرسش: و از آنجایی هم که جهان دوقطبی است، یعنی ما داریم در جهان دوقطبی زندگی می کنیم و هر چیزی خودش هست و ضدش هست، ممکن است شعوری که مثلا بر آن رنگ غالب است، شعور مثبت باشد یا شعور منفی؟
پاسخ: حالا در مورد این ذرات، یک شعوری روی کنش و واکنش هاشون هست. اما خودشان به خودی خود منفی ممکنه نباشند، توجه فرمودید!
حالا این رنگ برداشته می شود با قلم مو روی زمینه ای می آید، اینجا که می خواهد روی این زمینه بیاید، شعور هنرمند، هوشمندی هنرمند، که در اینجا به کار دارد گرفته می شود برای خلق، برای خلق یک اثر، اینجا سوار بر این رنگ می شود و روی این زمینه می نشیند و می شود مثل یک اثر انگشت که دیگر ازش جدا نمی شود. بنابراین یک نقاش وقتی که اینجا دارد یک نقاشی می کشد در آن لحظه ی خلق این اثر، در چه عالمیست، شعوری را دارد خلق می کند که این شعور روی این تابلو دارد ثبت و ضبط می شود. مثل صدایی که ما روی یک نوار مغناطیسی ثبت و ضبط می کنیم، این باقی می ماند.
پرسش: و همینطور که شما فرمودید این اصلا ربطی به تبحر آن نقاش ندارد، یعنی مثلا طرف اگر تبحرش در حد لئوناردو داوینچی باشد اگر در شرایط مثبتی نباشد می تواند آن نقاشی را ...؟
پاسخ: بله. یعنی کلا مهارت، ارزشیابی و ارزیابی دیگری دارد. ارتباطی به شعور در هنر ندارد و در آن لحظه که می خواهد اثری خلق بشود، خلاقیت خودش شعوری پشت آن هست که می آید پیاده می شود. آن شعوری که پشت آن هست در واقع بیانگر یک هوشمندی است که دارد اینجا خلق می شود و دارد اینجا ثبت و ضبط می شود و می تواند شعوری مثبت باشد و می تواند شعوری منفی باشد. لذا ممکن است ما به یک نقاشی نگاه بکنیم و دچار اضطراب بشویم. ممکن است ما به یک نقاشی نگاه بکنیم دچار دلهره بشویم و یا آرامش بگیریم. ممکن است یک نقاشی در ما ایجاد حزن و اندوه بکند.
پرسش: خب، این خوب است یا بد است؟
پاسخ: حالا موضوع خود آن نقاشی است که این وسط بی گناه است. این قضیه هم خوب است هم بد است. حالا چرا خوب است، چرا بد است را در واقع به عنوان آسیب شناسی در هنر، یکی از موضوعاتی ست که لازم می شود در این رابطه با آن صحبت کنیم. خب حالا یک مجسمه می خواهد تراشیده بشود. مجسمه ساز کاری را که دارد در آن لحظه می کند، خلاقیتی را که می خواهد روی این مجسمه پیاده بکند، در واقع دارد این مجسمه را شارژ شعوری می کند. آن نقاشی شارژ شعوری شد. این مجسمه شارژ شعوری می شود.
پرسش: بدون اینکه هنرمند خودش بداند؟
پاسخ: حالا داریم طرحش می کنیم که خیلی از تجارب ما در گذشته با این قضیه توضیح داده می شود. چرا ما به یک مجسمه ای نگاه کردیم دچار التهاب شدیم؟ به یک نقاشی نگاه کردیم آرامش گرفتیم؟ چرا؟ یعنی اینها الان با تئوریهای شعوری که داریم قابل توضیح و قابل بیان است.
مهارت هنرمند همانطور که توضیح دادیم یک امریست جدا. اما شعورش هم، روح این ماجراست، اصل این قضیه است و آن هم تاثیر خاص خودش را دارد.
پرسش: آقای طاهری اجازه بدهید این بحث را بازتر بکنیم. مثلا من به یک نقاشی نگاه می کنم و همانطور که شما فرمودید احساس اضطراب می کنم از دیدن آن نقاشی. اصلا بیاییم مثال بزنیم. تابلوی معروف جیغ، که واقعا آدم نگاه می کند احساس اضطراب تمام وجودش را می گیرد. من می خواهم بدانم این مثبت و منفی بودن یک بخش هست، اینکه آیا هنرمند، نقاش یا هر آفریننده دیگری، وقتی داشته آن مساله را خلق می کرده، داشته به اضطراب فکر می کرده یا هدفش این بوده که در من مخاطب اضطراب ایجاد بشود یا نه خودش مضطرب بوده یا یک چیزی که اصلا ربطی به خودآگاه آن هنرمند ندارد؟!
پاسخ: بله این یک امریست عمدتا در ناخودآگاه، اصلش در ناخودآگاه است ولی حالات خود آگاهی هنرمند هم اثر خاص خودش را دارد. اما عمدتا در ناخودآگاهی است و هنرمند از وجود آن باخبر نیست. شاید هنرمند اصلا انتظار ندارد که از ما، نگاه به نقاشی آن ما دچار اضطراب و دلهره بشویم. خب! بنابراین این موضوع را حالا بهش می رسیم. بحث عوامل پشت پرده ی این قضیه را در انتها بهش می رسیم، بهش خواهیم رسید. پس در واقع فکر می کنم که مطلب را رساندیم!
من یک مثال ساده تر بزنم که یک خورده حالا در بحث هنر که داریم صحبت می کنیم فکر نکنیم این موضوع صرفا نقاشی و اینهاست. یک مثالی را مثل آشپزی را بزنیم خدمت شما.
شما فرض کنیم که دو نفر دو تا خانم، دو تا آقا حالا هر چی. دو نفر را ما بگذاریم و یک نفر بشود داور و تایم و زمان را نگه بدارد و ما از قبل دستور پخت یک غذای مشخصی را داشته باشیم و آن مواد مورد نیاز آن غذا را هم آماده کرده باشیم و قبلا توزیع کرده باشیم آماده، و با دستور داور اینها به این غذا اضافه بشود، بهم زده شود، مثل همدیگر، دقیقا و عینا مثل همدیگر. خب! در انتها شما غذایی را که دارید فکر می کنید یک مزه باشد؟ یعنی جفت غذاها مزه شان عین هم باشد؟!
مصاحبه گر: قطعا اینطور نیست!
پاسخ: قطعا اینطور نیست. خب علت چیست؟
پرسش: و با توجه به فضایی هم که شما ایجاد کردید، ربطی به تبحر آشپزها ندارد؟!
پاسخ: اصلا ندارد. چون ببینید من در یک موضوعی بود که دیگر اینجا تبحر شخصی نبود. یعنی یک داور به محض اینکه اشاره می کند مثلا جفت اینها گوشت را می ریزند در داخل غذا. مثلا اگر غذا قرار است تفتی داده شود با هم، حتی در یک جهت، حتی تعداد بهم زدن هاشون هم مثل هم هست، ولی شما عملا تجربه می کنید که این دو تا غذا حتما دو مزه ی مختلف خواهند داشت. در حالیکه موادشون دقیقا از یک مواد بوده، بهم خورده، جدا شده و بقیه ی مواد و زمان و حرارت و همه چیزشان هم در واقع یکسان بوده است.
خب اینجا به یک مسئله ای برمی خوریم که همان ماجرای شعور پشت قضیه است و در واقع همه ی کارهایی که انسان انجام می دهد به نوعی یک جور هنرنمایی است، یک جور هنرمندانه است و پشت آن شعوری خوابیده و پشت آن قضیه یک ماجراهایی است. حالا خانم های قدیمی که درگیر درست کردن خیارشور، ترشی و آبغوره و نمی دانم این جور چیزها بودند، خیلی از خانم ها می گفتند که به دست ما نمی آید خیارشور بیندازیم! بعضی ها به دستشان می آمده و در هر شرایطی، خیارشور هایشان خیلی خوب در می آمده و خراب نمی شده، کپک نمی زده!
بعضی ها در هر شرایطی این کار را می کردند می دیدند خیارشورهاشون کپک می زند، نمی دانم و غیره ... و حالا مسائل دیگر. حالا البته این مثال ها را زدم که یک خورده فکر نکنید بحث خیلی تخصصی است و بعضی ها به قول خودشان دستشان برای یک سری کارها، برای یک سری ماجراها خوب است. برای آشپزی، برای نقاشی، برای نوازندگی و همه ی اینها.
در مورد نوازندگی هم من یک توضیحی خدمتتون بدهم. دوباره در اینجا سازی که نواخته می شود، لحظه ای که نوازنده دارد این نت ها را اجرا می کند دوباره پشت سر آن عاملی که دارد دستور می دهد، عامل هوشمندانه ای است و آن دارد کاری را انجام می دهد که خلاقیت پشت آن است. لذا شعوری را سوار بر آن نت ها دارد می کند، سوار بر آن فرکانس، شعوری می شود و شنونده فقط با فرکانس نیست که برخورد می کند، فرکانس می آید و گوش فرکانس را می گیرد ولی یک بخش ناپیدا دارد و آن بخش ناپیدا همان شعور قضیه است.
خب حالا دو نفر نوازنده دقیقا یک نُتی را اجرا بکنند، دوباره می شود مثل آن مثال آشپزی. دقیقا بطوری که یک متخصص نتواند از هیچ کدامشون ایرادی از نقطه نظر اجرای نت بگیرد، ولی دو جور تاثیر مختلف روی شنونده دارد و اصطلاحا بعضی ها را می گویند که این دست دارد، دست و پنجه دارد. دست و پنجه در حالیکه از نظر نت شاید یکی دیگر هم همین را بزند دقیقا، دقیقا با همین مهارت، دقیقا همین نت را به طوریکه هیچ اختلافی در بین اجرای نت ها نتوانیم پیدا بکنیم. اما دو گونه تاثیر مختلف بر روی شنونده خواهد داشت و این صرفا تاثیرات فرکانسی نیست، بلکه بازم برمی گردیم به مضوع شعور پشت این قضیه و شاید در زمانهای قدیم که گفته می شده نمی دانم ارتباط نوازنده ها و آهنگ ها، سازها، حالا در زمان نکیسا و آن زمان، عمیق بوده، چقدر عمیق بوده و آن بحث شعوری را واقعا پیاده می شده، نمی شده، ولی گوشه هایی مثل جامه دران فرضا واقعیتش این است که گفته می شود این قطعه برای اولین بار نواخته شده آنقدر تاثیر چیز داشته که جامه های خودشان را پاره کردند از آن حالا فرط اشتیاق و حالا هر چی بوده.
خب به هر صورت این ماجرا در پشت این قضیه خوابیده است. در مورد هنرهایی مثل موسیقی که در آن ادواتی هم بکار می آید، البته این بحث را می توانیم تعمیم بدهیم، آشپزی هم همینطور، آن دیگی در آن این غذا آماده می شود یا بقیه مسائلش. از زمانیکه فرضا یک چوبی برای سازی تهیه می شود نحوه ی تهیه این چوب، حتی محلی که این چوب بوده، حتی اینکه این چوب با چه روشی تهیه شده، دزدکی از جنگل بریده شده یا نه، همه ی اینها در شعور این چوب دارد اثری می گذارد، سازنده ای که این ساز را می سازد، شعور سازنده سوار بر این ساز می شود. لذا دوباره اگر با یک تکنولوژی، دو نفر یک تار را بسازند، باز آن در نمی آید. یک ساز را می بینیم که نوایش یک مقدرای فرق می کند. هر چی هم ما بخواهیم توضیح بدهیم نمی توانیم، توضیح نمی شود داد.
لذا بحث سازنده ها پیش می آید، بحث صرفا تکنولوژی ساخت و ساز نیست، یک چیزی در این ماجراست که گم است و کسی هم نمی داند چیست و در واقع این ساز با بی حوصلگی ساخته بشود یک چیزی از داخلش در می آید، وقتی که دارد آن فردی که ساز را می سازد و عاشق کارش است، یک ساز دیگر در می آید.
کسی که صرفا برای پول و در آمد دارد آن را می سازد، سازش یک چیزی در می آید. کسی که برای هنر دارد می سازد، یک ساز دیگری از داخلش در می آید بیرون. پس خود موضوع ساز و حالا اینکه ساز آماده شده، این ساز  را در کجا ما نگهداریش می کنیم، این ساز را دست چه کسانی می دهیم، دست هر کسی که بدهیم حتی برای چند دقیقه، تحت تاثیر شعوریِ آن فرد قرار می گیرد و آن ساز مثل اسفنجی است که دارد جذب شعور می کند. بنابراین در یک تفکراتی ممکن است که برای نگهداری ساز، محل ساز تقدس قائل باشند، برای خود ساز تقدس قائل باشند. برای اینکه مبادا آن در معرض تشعشع بی احترامی قرار بگیرد و شعور منفی جذب کند.
پرسش: شاید خیلی از نوازنده ها بدون اینکه بدانند چرا، یعنی اینکه دلیل پشت پرده اش را بدانند، اجازه نمی دهند کسی دست به سازشون بزند؟!
پاسخ: نه اجازه نمی دهند. اصلا تو این بحث ها در واقع بحث شعوری را نمی دانند. مثلا در یک سازهایی که ما در ایران مثل تنبور داریم که از یک تقدسی برخوردار است. اما اگر ما بپرسیم آقا این چرا ساز تقدس دارد، کسی تا الان جواب نداده است. این برای این است که این ساز در معرض شعور معیوب قرار نگیرد، آن را ایزوله اش کردیم! دست هر کسی نمی دهیم، هر جایی نمی بریم. ببینید این مساله است! حالا این ساز اگر برود در یک کازینو، در یک کازینو نواخته بشود این ساز، تحت شعور معیوبِ آن فضا قرار می گیرد. وقتی در یک مکان روحانی نواخته می شود یک شعور دیگری خواهد داشت.
خب، لذا یک ماجراهایی را ما ممکن است ببینیم که ظاهرا از نظر ما یک افراط و تفریط هایی باشد ولی ماجراهایی پشت آن هست که افرادی که بصیرتی داشته اند، در یک زمانه چیزی گفتند ولی علتش را ارائه نکردند و این بعدها به صورت رسم باقی مانده، به عنوان یک سنت باقی مانده، مثل همان برخوردی را که ما با ساز سنتی تنبور می کنیم و در واقع این ساز را همه ی تنبور نوازان، با یک احترامی جابجا می کنند، هر جایی نمی برند، هر جایی نمی گذارند.
پرسش: حتما شما خواهید فرمود در ادامه ی بحث، فقط من می خواهم بدانم که این را می شود تعمیم داد به اینکه مثلا ما در دین اسلام هر نوع موسیقی ای را گوش نمی دهیم و اینکه آن موسیقی چه موسیقی است بماند، ولی این هم جزو همین است دیگر، چون ممکن است یک شعور منفی داشته باشد یا یک شعور مثبت؟
پاسخ: بله ببینید علت اینکه موسیقی غِنایی حرام است این را بعدا بهش می رسیم، موسیقی غنایی چی هست و چرا حرام است را با هم می توانیم از این به بعد یواش یواش صحبت کنیم. در واقع متوجه بشویم که ادیان راههایی ارائه کردند که این راهها برای ایمنی ما بوده است. پیشنهاداتی که دادند، پیشنهاداتی که ما ایمن باشیم. ایمن از چیزهایی که از آن خبر نداریم. یکی از چیزهایی که خبر نداریم همین تاثیرات شعوری است. تاثیرات شعوری است که ما خبر نداریم. مثلا فرض کنید که حالا من یک مثال دیگری می زنم تا بحث بعدی، همین حلال و حرام بودن. همین حلال و حرام بودن تاثیرات شعوری دارد. مثلا آن چوب اگر دزدی باشد، چوبی که ما برای سازمون تهیه کردیم دزدی باشد!
پرسش: یعنی حرام باشد؟
پاسخ: حالا در ادیان به این شکل با زبان آن روز صحبت شده، تحت عنوان حلال و حرام و نجس و اینجور چیزها صحبت شده است، اما تاثیرات پشت پرده و تاثیرات شعوری این ماجرا را ما نمی دانیم. مثلا فرق لقمه ی حلال با لقمه ی حرام، ظاهرا هر دوی آنها چیز است، ولیکن تاثیرات تشعشعی که پشت این ماجرا قرار دارد، دارد حرفی را می زند که ما به ظاهر نمی توانیم بدانیم و این تاثیراتی را بعدا روی جسم و روان و ذهن ما می گذارد که پنهان است.
پرسش: من می خواستم یک پرانتز اینجا باز کنم ما ممکنه الان شنونده هایی را داشته باشیم که بگویند وقتی که دارید صرفا راجع به هنر صحبت می کنید، راجع به نقاشی صحبت می کنید، موسیقی و مجسمه سازی صحبت می کنید، خیلی خب، آدم می تواند محتاط باشد. هر نقاشی را تماشا نکند، ولی وقتی که شما اینطور بحث را تعمیم می دهید، اینکه نه تنها در آشپزی هست بلکه آن دیگی که شما می روید می خرید، شاید آن مسافرکشی که الان صدای ما را دارد می شنود، آن مسافری که سوار ماشینش می شود، ممکن است تاثیرات شعوری بگذارد چه مثبت چه منفی، ممکن است من بگویم خیلی خب، حالا که چی؟ تا حالا سی سال، چهل سال، پنجاه سال زندگی کردم چیزیم نشده، اگر من در معرض این شعور منفی قرار بگیرم چه اتفاقی می افتد؟
پاسخ: اگر واقعا سی سال، چهل سال زندگی کرده و هیچ چیزش نشده، ادامه بده پس حتما راهش درست است. الان یک معضلات جهانی، بشر باهاش مواجه است. هر روز بیماری های جدید، نابسامانی های جسمی، روانی، ذهنی، هر روز یک شاید این آمارها، آمارهای وحشتناکی باشد. الان داریم می بینیم اضطراب، نگرانی، و در واقع اینکه هیچ کسی احساس خوشبختی نمی کند. هیچ کسی بدون توجه به اینکه از کدام طبقه است، از چه قشری است، در واقع داریم راجع به بشر صحبت می کنیم و بشر در یک قرن قبل، دو قرن قبل و ما قبل آن بیشتر از امروز احساس خوشبختی داشته است بدون شک!
خب چی شده که ما هر چی داریم می رویم جلوتر احساس ما روی خوشبختی خودمان مخدوش تر می شود؟ ما که روز به روز داریم به تسهیلات بیشتری دسترسی پیدا می کنیم، ما که روز به روز امکانات بیشتری در اختیارمون قرار می گیرد، پس چرا ما روز به روز احساس بدبختی، تنهایی و افسردگی بیشتری می کنیم؟
یکی از علتهایش این است که هر چه برگردیم به عقب انسان به هستی نزدیکتر بوده است، رعایت های شعوری را ناخودآگاه اگر برویم ببینیم، بیشتر داشته است! اعتقادهایش که همان پشت آن اعتقادها همین ماجراها خوابیده بود، بیشتر بوده است. هر چه می آید جلو با از دست دادن آن چیزهایی که داشته، به مرز بدبختی نزدیک می شود، به مرز بیماری، به مرز نابسمانی ها...
مصاحبه گر: بحران ها ی هویتی حتی، بحران هایی در زمینه مذهب ...
پاسخ: در واقع به علت اینکه ما هدف از ادیان را نتوانستیم باز کنیم که در واقع یکی از اهداف ادیان همین باز کردن این مسائل پشت پرده بوده است که خب به موقع انجام نشده است، لذا انسان فاصله گرفته و صرفا استفاده ها و مسائل خیلی خاصی را از مذاهب و اینها کرده که کافی نبوده و روز به روز دارد فاصله می گیرد و هر چه هم فاصله می گیرد در واقع به بی هویتی و مسائل مختلفی می رسد که نابسامانی شعوری یکی از آنهاست. به دنبال نابسامانی شعوری، دیگر مسائل مختلفی رخ می دهد که هر کدامشان وارد جزئیاتی می شود، اگر لازم شد که خدمتتان توضیح خواهم داد.
خب پس تا اینجا ما بحث شعور را کم و بیش باز کردیم و در خصوص اینکه شعور و ضد شعور و اینکه این دوگانگی شعور، فکر می کنم که با این توضیحات که خدمتتان دادم، تا حدودی روشن شده باشد که ما تحت تاثیر دو نوع شعور قرار داریم: یک شعوری بگوئیم شعور مثبت، یک شعوری را بگوئیم شعور منفی.
حالا اگر که مجموعه ی شعورهای منفی را كه البته یک منبع واحد است و در واقع نمی توانیم خود شعور و هوشمندی کمیت پذیر نیست، کسی نمی تواند هوش را کمیت بدهد و در واقع اگر بیائیم هوش را تعریف بکنیم، هوش قابلیت آفرینش منطق، قابلیت خلق منطق را بگوئیم، بعد می آئیم به اطلاعات و عقل که در واقع نحوه ی به کار بردن منطق است. در واقع تست هوشی که ما داریم که می گوئیم IQ  (آی کیو )، در واقع IQ نیست، در واقع تست عقل است. یعنی می خواهند ببینند یک کسی قابلیت به کار بردن منطقش چقدر است، ولی خلاقیت کسی را هرگز نمی شود اندازه گیری کرد. کما اینکه ما ممکن است فکر کنیم یک کسی خیلی خنگ است ولی در واقع در آن یک خلاقیت عجیب و یک نبوغی، یک دفعه به منصه ی ظهور برسد.
پس هوش را نمی شود اندازه گیری کرد و تست هوشی در کار نیست و این تست عقل است. یعنی تست بکار بردن منطق است. قابلیت استدلال، قابلیت تشخیص ، قابلیت یادگیری، قابلیت به یاد آوردن، اینها در واقع ما داریم میزان توانایی فرد در به کار بردن منطق را اندازه گیری می کنیم و هوش هرگز کمیت پذیر نیست و نمی شود برایش ... ولی حالا ما فرض و قرارداد است و آن هم اینکه بیائیم بگوئیم که مجموعه ی شعور منفی را بیائیم بگوئیم که شبکه منفی! یک قرارداد است. هیچ خارج از این قرارداد ما اعتباری ندارد و مجموعه ی هوشمندی مثبت را بگیریم شبکه مثبت و مجموعه ی اصلا هوشمندی را بگوئیم شبکه ی شعور کیهانی.
پرسش: یعنی شبکه منفی هم زیر مجموعه ی شبکه شعور کیهانی است؟
پاسخ: اصلا بیائیم بطور کلی گفتیم که جهان هستی است و هوشمندی. درست است؟ حالا اسم این ماجرا را مجموعه اش را بگذاریم، شبکه شعور، شبکه هوشمندی و این قراردادی بین ما است. شبکه شعور کیهانی. حالا می آییم مجموعه شعورهای منفی را بگذاریم شبکه منفی و مجموعه ی هوشمندی مثبت را بگذاریم شبکه ی مثبت. قرارداد که راحتتر بتوانیم با هم صحبت بکنیم و نتیجه گیری بکنیم.
خب شما اگر سؤال خاصی نیست که موضوع قبلی را بیشتر باز بکنیم؟
پرسش: نه، حالا ما در ادامه بیشتر مثال هایی که شما می فرمائید و بحثی که باز می شود بیشتر فکر می کنم جا می افتد این مطالب قبلی برای شنوندگان.

پاسخ: البته هر جا سؤالی باز می توانست کمک بکند به قضیه می توانیم بهش بپردازیم. در خصوص بحث شعور و ضد شعور در این بخش راجع به موضوعی که سوار بر شعر می شود و سوار بر کلام هست، توضیحاتی را خدمتتان می دهیم که البته قطعاتی هم هست که باید برای باز کردن این موضوع از آن استفاده بکنیم.
در بحث موسیقی غنایی و علت حرام بودنش به همین مطلب شعور و ضد شعور بر می خوریم که بخشی که حرام است آن بخشی است که پشت آن شعوری منفی را انتقال می دهد به مخاطب. خب همه ی انسانها هم کم و بیش در چیز موسیقی هستند و در معرض تاثیرات شعوری آن هم قرار می گیرند. آن بخشی که تاثیرات منفی دارد بدون شک مضر است و تاثیرات مخربی دارد. حالا این را با یک پیش فرض می رویم جلو تا ببینیم که اصل ماجرا با اصطلاح به چه صورتی است.
کلامی که گفته می شود، شعری که ترانه سرا می سراید، در پشت آن شعوری دارد به طوریکه اگر ما شعوری را که در یک ترانه ای خوانده شده، بیائیم آن را معکوس بکنیم ، وارونه بکنیم، در پشت آن معانی وجود دارد که معانی مثبتی نیست، مفاهیم مثبتی نیست و القائات منفی می کند. اصلا به طور کلی هر شعری را برگردانیم، هر ترانه ای را برگردانیم، پشت آن به مفاهیم دیگری بر میخوریم.
پرسش: لزوما یعنی منفی نیستند همه آنها؟
پاسخ: نخیر.
پرسش: آنهایی که تحت تاثیر شبکه منفی هستند منفی و آنهایی که تحت تاثیر شبکه ی مثبت هستند، مثبت؟!
پاسخ: بله مثبت است. خب پس ما پشت کلام دو نوع شعور پیدا می کنیم، یعنی آهنگ و ترانه ای را که گوش می دهیم اگر بیائیم آن را بر عکسش بکنیم، ریورسش (Reverse) بکنیم، پشت آن می بینیم که معانی دیگه ای دارد. در حالیکه خود شعر را اگر با الفبا معکوس کنیم همچین معانی ندارد. این در واقع یک معجزه است. یک معجزه ی تکنولوژیکی است و اصلا نمی شود این را ما بیاییم با تکنولوژی پیاده بکنیم. یعنی کسی نمی تواند یک چیزی ایجاد بکند، شعری را بگوید، ترانه ای را بخواند بعد خودش پشت آن را یک چیز دیگری بگذارد، امکان ندارد.
پس بطور کلی به یک اصلی می رسیم کلی، چون این را ممکن است همه ی مخاطبین ما بیایند بخواهند تجربه بکنند بروند آزمایش بکنند، نمونه هایی را ما عرضه می کنیم و نمونه هایی را هم خودشان بروند دنبالش و تحقیق بکنند. این مساله حاصل سالها تحقیقاتی است که ما انجام دادیم که الان خدمتتان عرض می کنم.
خب پس ما ترانه ای را که می شنویم اگر بیائیم معکوسش کنیم، برعکس گوش بدهیم، متوجه می شویم که مفاهیم دیگری پشت آن هست که این مفاهیم القائات مثبت یا منفی را به ما انتقال می دهد و در واقع مثل اسب تروا (Trojan Horse) می ماند. ماجرای اسب تروا را حتما می دانید که عده ای می خواستند قلعه ای را تسخیر بکنند مدتها جنگیدند و نتوانستند این قلعه را به تسخیر در بیاورند. آخر عاقبت به نیرنگی متوسل شدند و وانمود کردند که دارند عقب نشینی می کنند و به احترام نگهبانان و پاسداران این قلعه و کسانی که از این قلعه دفاع کردند برای آنها یک اسب چوبی ساختند و این را به رسم احترام به آنها دارند باقی می گذارند و می روند.
خب اینها هم آمدند این اسب را خیلی سرخوش و سرحال با خودشان بردند داخل قلعه و مشغول سرمستی شدند. شبانگاه از دل این اسب، عده ای که از قبل پنهان شده بودند می آیند بیرون و در قلعه را باز می کنند و سپاه دشمن که در فاصله تاریکی شب، خودش را به تاریکی رسانده بود، می ریزند داخل قلعه و همه ساکنین را قلع و قمع می کنند و قلعه را به تسخیر در می آورند.
ماجرای شعور پشت ترانه و شعر، در واقع مثل اسب تروا می ماند و ما می بریمش داخل قلعه ی وجودی و در آنجا آن تاثیرات مثبت و منفی خودش را خواهد گذاشت و ما از مکانیزم آن خبری نداریم و نمی دانیم و در واقع هنرمند نمی داند که در پشت ماجرای کار هنری اش، چی خوابیده است، حالا چرا نمی داند اینها را من جداگانه خدمتتان توضیح می دهم. بنابراین آن بخش از شعور پشت ترانه، شعر و کلام وقتی که القائات منفی را می دهد و وارد قلعه ی وجودی ما می شود، می تواند تاثیرات مخربی را آنجا بگذارد که این تاثیرات مخرب باید با بررسی نمونه هایی که داریم عنوان بکنیم که این تاثیرات مخرب چگونه می تواند روی ما اثر خاص خودش را بگذارد.
در بحث موسیقی غنایی بحث این است که اول موسیقی را یک چیزی ازش داشته باشیم، یک تعریفی ازش داشته باشیم، باید بگوئیم کل جهان هستی یک موسیقی است. از آنجائیکه نَفَس رحمانی در وجود دمیده شده است. آن نفس رحمانی در واقع نیِ وجود دمیده شده و با انگشت های هوشمندی، نُتی نواخته شده که محصول آن آهنگ هستی است و کل هستی همانند یک موسیقی است و یک ارکستر سمفونی بسیار عظیم است که یک قطعه بسیار با شکوه را در حال نواختن است. ریتم دارد، هارمونی دارد و همه آن چیزهایی را که در یک موسیقی مطرح است در کل نظام هستی ما داریم.
بخش بسیار بسیار کوچکی از این موسیقی هستی، می آید می شود آن فرکانسی که ما با گوشمان می شنویم. یک بخش از این موسیقی را ما با چشم می بینیم. موسیقی رنگ هاست. فرکانس رنگ هاست. یک بخشی را می شنویم و از آن بخشی که می شنویم، ما با یک قانونمندی آمدیم یک نام موسیقی را اطلاق کردیم و یک سری قرارداد بستیم که نتِ دو، رِ، می، فا، سُل، لا، سی و بعد این به اُکتاو بعدی برود چی می شود، به اُکتاو قبلی بیاید چی می شود، ضرایبش و مسائلش. خب! پس کل نظام هستی دارد صحبت از موسیقی می کند. پس خود موسیقی در یک برائتی قرار می گیرد. خود موسیقی گناهی ندارد به خودی خود و نت دو، رِ، می، فا، سل، لا، سی به خودی خود گناهی ندارند و این ما هستیم که در واقع به این نت ها معنا می دهیم و می گوئیم که با این نت ها چی می خواهیم بیان کنیم. نیات خیرمان را، نیات شرمان را. می خواهیم شر خلق کنیم، می خواهیم خیر خلق کنیم. بنابراین خود شکن، آیینه شکستن خطاست!
خود موسیقی پس از یک اصل برائت اینجا رو در رو می شود. ما با نت موسیقی می توانیم رَبَنا را بخوانیم، می توانیم قرآن را قرائت کنیم، می توانیم اذان بدهیم، می توانیم هر کار دیگری با آن بکنیم. پس در واقع این نت ها به خودی خود گناهی ندارند که موسیقی قاعدتا حرام باشد. پس یک بخشی حرام است که روی ما تاثیرات سوئی دارد و به هر صورت قانون کلی آنچه که برای ما ضرر داشته باشد، خب مسلما ما می خواهیم جلوی ضررش را بگیریم دیگر، این امر طبیعی است. بنابراین با زبان مذاهب و ادیان در واقع این بخش ها را آمدن آن چیزی که ضرر دارد به عنوان حرام به ما معرفی کردند و به این نام عنوان شده است. و الان خود ما همه یعنی در واقع اذعان دارند که اثراتی که مخرب است، ما مایل هستیم شناسایی کنیم، آسیب شناسی کنیم، جلوی آن را بگیریم و بالعکسش هم برویم به یک سمتی که برای ما مفید باشد، برای انسان مفید باشد قاعدتا. خب تا اینجا اگر سؤالی هست؟
پرسش: اولا که مثلا گیریم پشت این ترانه ای که من می شنوم که تحت تاثیر شبکه منفی هم هست، یک شعور منفی منتقل می شود، این شعور چیست و چیکار می کند؟
پاسخ: ما در ستاد وجودی خود که در ذهن واقع است، این شعور و این پیام ها گرفته می شود و بدون اینکه بدانیم در سطح ناخودآگاهی بکار برده می شود و اجرا می شود و اگر پشت این شعر پیامی مبنی بر تشویق به استعمال مواد مخدر هست، بعد از آن ما تمایل داریم که استعمال مواد مخدر داشته باشیم، اگر تمایل به خودکشی را ایجاد می کند بعد از آن ما ناخودآگاه به خودکشی متمایل می شویم، اگر هر پیامی را بدهد در واقع به ستاد وجودی ما انتقال پیدا می کند و آنچه که ستاد می رسد به تدریج در عمل، بدون اینکه ما مکانیزم آن را بدانیم می آید خودش را نشان می دهد و ما به آن تمایل پیدا می کنیم.
پرسش: آقای طاهری وقتی موسیقی غنایی صحبتش می شود غیر از موسیقی گفتاری، می توانیم راجع به موسیقی های بی کلام صحبت بکنیم؟
پاسخ: ببینید به یک تعریف کلی ما رسیدیم. گفتیم آنچه که شعور پشت آن منفی است این در واقع بگوئیم ممنوع است، بگوئیم حرام است، بگوئیم بد است، بگوئیم نمی دانم با چه واژه ای می خواهیم در واقع ...
پرسش: از کجا می شود؟ بحث همین است. یعنی می توانیم بگوئیم راهی پیدا کردیم که موسیقی ترانه ای را که منفی است یا حالا مثبت است را برگردانیم ببینیم پشت آن چی هست؟ ما در مورد موسیقی بی کلام یا اصلا نقاشی، مجسمه سازی در مورد اینها چی؟ چطور می شود به پشت ماجرا پی برد؟ من مخاطب یک اثر هنری از کجا می توانم متوجه بشوم که این اثری که من دارم می بینم، می شنوم، لمس می کنم یا حالا هر چی، شعور مثبتی دارد یا منفی؟
پاسخ: الان راههای تکنولوژیک که خودتان هم یک اشاره ای کردید به آن، عکسبرداری ار ملکول های آب که تاثیرات شعوری و کارهای دیگری مثل همین که خدمتتان الان عرض کردم، اینها دارد تکمیل می شود بتدریج برای اینکه تاثیرات شعوری حالا از چیزهای مختلف، از شعر است، از موسیقی است، از مسائل مختلف در واقع ظاهر بشود و ما برای آن استدلال کافی داشته باشیم، خوشبختانه اینها دارد شکل می گیرد، هر چند که شعور را نمی توانیم دقیقا تعریف کنیم، هوشمندی را دقیقا نمی توانیم تعریف بکنیم و به تست بکشیم، اما اثر آن را خوشبختانه می توانیم و دارد این قضیه انجام می شود.
حالا این بحثی را که اینجا داریم که ما سالهاست داریم روی آن کار می کنیم و دوستان اطلاع دارند، اما بقیه ی بخش ها هم که نیاز به حمایت های تکنولوژیکی دارد، آنها هم که در حال انجام شدن است و روز به روز چیزهای مختلفی عرضه می شود در این خصوص و ممکن است به زودی عکسبرداری جامدات، ملکول جامدات که تحت تاثیر شعور های مختلف قرار گرفتند، عرضه بشود و قطعا هم این کار صورت خواهد گرفت.
مصاحبه گر: اگر شنوندگان ما در جریان نیستند ما به اطلاع آنها می رسانیم که دانشمندان ژاپنی دست به یک آزمایش زدند. از بلور آب عکسبرداری کردند، در حالیکه جملات مختلفی گفته می شد. مثلا دوستت دارم، مثبت یا لعنتی، منفی و می دیدند که با توجه به جمله ای که گفته می شود بلور آب تحت تاثیر قرار می گیرد و شکلش عوض می شود، زیبا می شود، در صورتیکه تحت تاثیر شعور مثبت قرار می گیرد و زشت می شود وقتی که تحت تاثیر شعور منفی قرار می گیرد.
دانشمندان هم به این اشاره کرده اند که ما از بلور آب عکسبرداری کردیم ولی دلیل نمی شود که این بلور آب فرق داشته باشد با چیزهای دیگر، همانطوری که بلور آب می تواند تحت تاثیر شعور مثبت یا شعور منفی قرار بگیرد، هر چیز دیگری حتی خود انسان تک تک سلول ها، ملکول ها و اتم ها و اجزای تشکیل دهنده ی ما می توانند تحت تاثیر قرار بگیرند وقتی که یک جمله ای بار منفی یا بار مثبت می شنوند.
پاسخ: خب در واقع حتی آن ملکول ها از محیط هایی که گرفته می شوند، یعنی آب مناطق مختلف، دوباره همین مساله را دارند، یعنی شعور های مختلفی را در عکسبرداری از انها ما به کریستال بندی های مختلفی برخورد می کنیم که همین نتیجه ازشون گرفته می شود که حتی مکان های مختلف هم شعور های مختلفی را دارند انتقال می دهند.
خب این در واقع مطلبی است که پشت این قضیه خوابیده شده است و در اینجا حتما لازم است که آن نمونه ها با نمونه هایی که در این خصوص است، موضوع در واقع بطور عملی دنبال بشود تا بعد ما بتوانیم بیائیم و راجع به بقیه مسائل این قضیه خصوصا بحثی که خیلی مورد توجه ما است و روی آن کار می کنیم و آن هم نحوه ی تولید و ایجاد کار هنری مثبت است، به چه عواملی بستگی دارد، روی آن بتوانیم کار بکنیم و آن را هم معرفی بکنیم.
پرسش:  این سؤال پیش می آید برای من مخاطب حالا متوجه شدم خیلی از مسائلی که ما در روزمره با آن در ارتباط هستیم درگیر تشعشع منفی هستند و در نهایت این شعور منفی را هم به من منتقل می کنند، چطوری می شود مقابله کرد؟ چطوری می شود از ضرر و زیان این تشعشعات منفی دور ماند؟
پاسخ: خب این باز بحث هایی است که بعدا به آن می رسیم و به اصطلاح در این خصوص ما یک محور وجودی را تعریف می کنیم. این محور وجودی ، فرد از آن آگاه نیست. محور وجودی افراد یا بر مبنای کمال تثبیت شده یا بر مبنای ضد کمال و این را افراد از آن آگاه نیستند. در واقع ترانه سراها نمی دانند که شاید نه، قریب به صد در صد ندانند که شعور پشت کلامشان منفی از آب در می آید و عمدتا نمی دانند. محور وجودی یک چیزی است که مستقل از ما عمل می کند و تمام مسائل ما را زیر نظر دارد که آیا واقعا ما در جهت کمال، تفکر ما مثبت است یا در جهت ضد کمال است و چهارچوب تفکری ما در جهت کمال نیست. این را نباید با فکر مثبت یا منفی و خوشبینی و بدبینی اشتباه گرفت. این اصلا یک موضوعی است کاملا جدا و ما خیلی خیلی خوش بینانه هم بیائیم یک اثر هنری را ایجاد بکنیم، پشت آن منفی ممکن است در بیاید.
حالا در رابطه با سؤالی که فرمودید زمانیکه محور وجودی مثبت است، این تاثیرات، تاثیرات ناچیزی است! زمانیکه منفی است، این تاثیرات هم آنجا به طرز عجیبی می رود و آن اثرات خودش را می گذارد و فرد به زودی از آن متاثر می شود و تاثیر می گیرد. پس جان کلام می آید روی موضوع محور وجودی. یک بحثی که ما در مباحث عرفانی خودمان می توانیم طرحش بکنیم و بیائیم تعریفش بکنیم و به آن بپردازیم تا از آنجا به بعد بدانیم که اصولا تاثیرات شعوری در زندگی ما، چون در واقع حالا ما فکر می کنیم فقط بحث هنر است، اما لحظه به لحظه زندگی ما جدا از مساله تاثیرات شعوری نیست، منتهی به عنوان مثال ما در مورد هنر صحبت کردیم، آسیب شناسی آن را مورد بررسی قرا می دهیم و بعد از آن می بینیم که این مساله تعمیم عام دارد. یک تعمیم عامی پیدا می کند که لحظه به لحظه زندگی همراه زندگی همراه با ما است.
حالا من فکر می کنم که تا اینجای قضیه را به اثباتی برسانیم و بعد بحث محور وجودی را در یک بحث جداگانه راجع به آن صحبت بکنیم که از آنجا به بعد نحوه ی تولید یک کار مثبت را راجع به آن بتوانیم صحبت بکنیم.

پایان مصاحبه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر