كمال زميني و استرس
ج: اتفاقاً من یک چیزی بگويم ولی البته به
طور نسبی به آن نگاه کنید، جایی که تجملات زیاد است اضطراب زیاد است....... شده مبل
بخرید؟ این انتخابی را که ميکنید تا بخرید و بیاورید چقدر استرس وارد ميشود؟
.....حالا این را تعميم بدهید، هرچه بیشتر ميشود اضطراب هم بیشتر ميشود
حالا این مسئله وقتی با تشعشع اضطراب همراه
است در اين خانه هم که ميآيد تشعشع اضطراب ميدهد چون از لحظه انتخاب و آمدنش همه
با استرس و اضطراب بوده است.
لذا هر چه بیشتر انتخاب کردهایم تنش بیشتری
را به داخل خانه انتقال دادهایم.
اینطوری نبوده که برویم بگويیم خوب این را
ميخواهيم و راحت بیاوریم خانه، در واقع کمال زمینی به طور وحشتناكي ایجاد استرس ميکند.
وقتي ما يك مبل ميخريم، ميخواهیم بهترین را بخریم، دکور، مبل، اين كمال زميني استرس
وحشتناكي ايجاد ميكند و آن چیزی را هم که ميخریم و ميآوريم خانه محصول استرس است.
و از حالا به بعد به ما تشعشع استرس ميدهد..... مگر اینکه تشعشع عوض شود یا بعداً
در معرض شعور مثبتی قرار بگیرد، شارژ شعوری مثبتي رويش باشد،..... یواشیواش اين محل
آرامشبخش شود. وگرنه قطعه به قطعهاش دارد پالس شعور معیوب ميدهد، استرس، اضطراب.
حالا تجربه کنید ببیند جایی که ميروید و
تجملات زیاد است شما احساس آرامش ميکنید یا اضطراب؟...... اما ميروید درون خانه روستایی
کاهگلی، دیوارها همه کج يعني هيچ ضابطهاي در آن براي كمال مد نظر نبوده، همين جوري
كاهگل را گرفتند ماليدند. آنهایی که این را ساختهاند در استرس صافی و گونيا بودن
و... اين نبودهاند فقط سقفی ميخواستند، اين سقف را ایجاد کردند و استرس این که صاف
شد، كج شد، بهش ميآيد و نميآيد را ندارد. لذا بعدش هم آنجا هرچي دستشان آمده انداختند،
گليم و... اين كه «اين ميآيد و نميآيد و پرده اينجوري آنجوري ...» اينها نيست.
.......لذا وقتی ميروید آنجا ميبینید كه چه آرامشی دارد ولي وقتی جایی ميروید که
همه چیز آنجا به دقت انتخاب شده، اضطراب داریم.
موضوع تنگدستی نیست، در همانجا هم ميتوان
آرامش را بهم زد، آنها مشکلات دیگری دارند و چشم و همچشمی ده، چهار تا خانواده هستند
و چشم ديدن همديگر را ندارند يعني آنها هم آرامش را يكجور خراب ميكنند.
بنابراين ما هم بايد خوشبختي را تعريف كنيم
تا بر مبناي آن ببينيم چه چيزهايي هست كه اگر يكي داشت، بگوييم اين خوشبخت است. هيچ
كدام از اين ملاكها ما را به نتيجه نميرساند اگر اينطور بود انسان راحت ميشد........
ميدانست که مثلاً به اين مقدار ثروت اگر برسد مسئله حل است، الان یک نفر ممکن است
بگويد من اگر فقط 1 میلیون داشتم اين كار را ميكردم، يا 10 ميليون داشتم یک سقف
5-6 متری زده بودم، احساس خوشبختی ميکردم یعنی فقط یک سقف ميخواهد و اگر داشته باشد
احساس خوشبختی ميکند. وقتی سقف را صاحب ميشود ميگويد اگر یک آشپزخانه هم کنارش ميزدم
دیگر تمام بود! بعد ميگوييد اگر یک اتاق هم این طرفش ميساختم به بچهها ميدادم و
همینطوری وقتی خانه ساخته ميشود ميگويد نه روی اصول نیست و همینطور بالا ميرود.
و به جایی ميرسد که طرف ميگويد اگر یک میلیارد داشتم حل بود، وقتی به 1 ميليارد ميرسد،
هدف بعدیاش حتماً ميشود 10 میلیارد، اتفاقاً تصاعدي هم بالا ميرود و وقتی به 10
ميليارد ميرسد
«زمین را گر شوی مالک
طمع بر آسمان داری
دم مردن همی بینی
نه این داری نه آن داری»
نه زمين به دردت ميخورد، نه آسمان، اين قانون
است يعني نباید فراموش کنیم که این مسئله انسان است و «اِنَّ الاِنسانَ هَلُوعاً»
(معارج 19) انسان حريص است و (حد) limit ندارد يعني يكي بگويد «من به يك
ميليارد رسيدم ديگر ميزنم كنار، ديگر بسم است» الان کسانی هستند که صد نسل بعدیشان
هم بخورند تمام نميشود .....ولی الان با وجود این باز هم دنبال نقشه هستند، اين نيست
كه بگويد «من بروم كنار بسم است» اين قانون است.
اگر ما قوانین را فراموش کنیم دچار بینشهای
اشتباهی ميشویم و فکر ميکنیم مشکل این عده نان است، چون نان ندارد بخورد بدبخت است،
اگر از آسمان نان ببارد كما اينكه در معجزات
مثلاً برای قوم بنیاسرائیل نان از آسمان باريد، نان آسماني خوردند چكار كردند، چي
شد؟ هيچي. بنابراین ما مشكل خودمان را گم نكنيم مشكل ما نان و آب و... نيست،
مشکل ما فکري است، مشكل ما فکر است.
اگر فکر ما ساخته شده باشد و آن آگاهی را
داشته باشیم همان چیزی را که داریم با آن احساس خوشبختی ميکنیم. اگر اين نباشد (منظور
آگاهي) اگر همه دنیا را هم به ما بدهند باز هم کم و کسر داریم.
ترم پنجم، جلسۀ چهارم، تصویری
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر