برزخ !
بين هر مقطع يک برزخ است !
کالبد ذهني که شناخت پيدا کرديم در برزخ است !
يعني هم مي تواند بالا را نگاه کند و هم مي تواند پايين را نگاه کند و انتخاب کند !
هميشه بين مرگ و تولد بعدي يک برزخ وجود دارد.
اگر از برزخ عبور کنيم ديگر برگشت امکان ندارد !
و بعد از عبور جزييات زندگي قبل فراموش مي شود !
ديگر يادش مي رود !
اگر يادمان بود معما حل مي شد !
مگر اين که در ارتباطات و در آگاهي ها با آنها برخورد کنيم
و ببينيم که صورت کلي چه طوري بوده
در غير اين صورت نمي توانيم عينا و مستقيما زندگي قبلي را ببينيم !
الان هم مي گوئيم کالبد ذهني اگر به زندگي خودش برود ديگر بر نمي گردد !
اگر ما مي توانستيم بر گرديم اين معما حل شده بود !
کالبد ذهني تمام اطلاعات مو به موي اينجا را در برزخ دارد.
اما از برزخ برود به لامکان، نتيجه اين تجارب را مي برد نه خود تجارب را !
چون به درد او نمي خورد !
مثلا فرض کنيد:
خداي کامپيوتر بوده حقوقدان بوده، شيميدان بوده به چه درد او مي خورد؟!
از اينجا که مي رود زندگي بعدي، نتيجه بازيها را با خودش مي برد !
که مي رود در دنياي ادراک !
دنيائي که زبانش ادراکي است !
الان زبان ما شناخت است، اول شناخت است !
شناخت، فهم و درک !
اما در زندگي بعدي پايه کار ادراک است !
ديگر شناخت نيست !
تعريف محض نيست !
تئوري وجود ندارد !
بايد همه چيز با زبان خاص ادراک باشد !
حالا هر چه اينجا ما ادراکاتي (زبان دنياي ادراک) با خودمان برده باشيم،
آنجا به ما کمک مي شود !
اگر هم نبرده باشيم کمک نمي شود !
دوره 4 - استاد طاهري
بين هر مقطع يک برزخ است !
کالبد ذهني که شناخت پيدا کرديم در برزخ است !
يعني هم مي تواند بالا را نگاه کند و هم مي تواند پايين را نگاه کند و انتخاب کند !
هميشه بين مرگ و تولد بعدي يک برزخ وجود دارد.
اگر از برزخ عبور کنيم ديگر برگشت امکان ندارد !
و بعد از عبور جزييات زندگي قبل فراموش مي شود !
ديگر يادش مي رود !
اگر يادمان بود معما حل مي شد !
مگر اين که در ارتباطات و در آگاهي ها با آنها برخورد کنيم
و ببينيم که صورت کلي چه طوري بوده
در غير اين صورت نمي توانيم عينا و مستقيما زندگي قبلي را ببينيم !
الان هم مي گوئيم کالبد ذهني اگر به زندگي خودش برود ديگر بر نمي گردد !
اگر ما مي توانستيم بر گرديم اين معما حل شده بود !
کالبد ذهني تمام اطلاعات مو به موي اينجا را در برزخ دارد.
اما از برزخ برود به لامکان، نتيجه اين تجارب را مي برد نه خود تجارب را !
چون به درد او نمي خورد !
مثلا فرض کنيد:
خداي کامپيوتر بوده حقوقدان بوده، شيميدان بوده به چه درد او مي خورد؟!
از اينجا که مي رود زندگي بعدي، نتيجه بازيها را با خودش مي برد !
که مي رود در دنياي ادراک !
دنيائي که زبانش ادراکي است !
الان زبان ما شناخت است، اول شناخت است !
شناخت، فهم و درک !
اما در زندگي بعدي پايه کار ادراک است !
ديگر شناخت نيست !
تعريف محض نيست !
تئوري وجود ندارد !
بايد همه چيز با زبان خاص ادراک باشد !
حالا هر چه اينجا ما ادراکاتي (زبان دنياي ادراک) با خودمان برده باشيم،
آنجا به ما کمک مي شود !
اگر هم نبرده باشيم کمک نمي شود !
دوره 4 - استاد طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر