۱۳۹۲-۱۲-۰۵

عصرها و نسبتها

عصرها و نسبتها ___

من در کدام عصر زیست می کنم؟
با کدام عصر همگامم. آیا همینکه به اصطلاح در عصر تکنولوژی و در قرن بیست و یکم بسر میبرم یعنی همگام با عصر خویش در حرکتم؟ چند مثال ساده بزنیم.
در هر دورانی افرادی هستند که به آنها پیشتازان تاریخ و دوران خویش می گویند. اینها گاه در زمینه ی جهان بینی، گاه نگاه دینی، گاهی برداشت های علمی و گاهی صنعتی و نظامی و غیره پیشتازند. اینان کسانی هستند که دست به ابداع و ایجاد میزنند. از سوی دیگر کسانی را داریم که گویی قرن ها از زمانه ی خود عقب تر زندگی میکنند و سعی فراوان دارند که از هر بیان نو و کلامی تازه جلوگیری نمایند. چرا که بقای خویش را در بقای داشته هاشان فرض می کنند و بس و هر کلامی تازه آنها را به وحشت می اندازد.
از این رو می توانیم به اصطلاح بگوییم فلانی با فلان دوران یا با فلان سطح شعوری هم عصر است. عصری که این مباحث در آن جاری و غالب است.
عصر ها را می توان به جلوه ها و اشکال مختلف طبقه بندی کرد. از نظر صنعت و پیشرفت های بشری ما اسامی عصر چوب و آهن و عصر ماشین بخار و غیره را شنیده ایم. اما در دیار حقیقت نیز ما با اعصار مختلف روبرو هستیم. و هر عصری برای خود دارای یک سطح شعوری منحصر به فرد است!
خاصیت مردان بزرگ در تاریخ همیشه این بوده که قدمی فراتر از عصر خویش بردارند و تغییری اساسی در نگرش مردمان زمانه ی خویش باز کنند.
اما آیا هر کسی در جامعه با این پیشتازان همراه خواهد شد؟ آیا همه به آن سطح از شعور دست می یابند؟
وقتی با عصری همگام میشوم، با شعور جاری در آن عصر و افرادی که در آن دیار سیر میکنند هم عصرم و از این باب نسبتی دارم با ایشان عمیییق. نسبت هایم را نیز در این هم عصری باز میشناسم!!
مثلاً در این دنیایی که تکنولوژی هر روزه به سرعت وحشتناکی در حال گسترش است هنوز قبایل بدوی میزیند. و دست از شکل حیات خود نمیکشند. پس آنها با همان سطح هم عصرند. از نظر بینشی هم همینطور است.
بین منجی و ما نسبتیست که باید آن را دریابیم تا او را از غیر باز شناسیم!
جالب است که هر سطحی برای خود منجی دارد! منجی هایی که چه بسا برای آن طلب کننده، ظهور میکنند. و من با هر سطحی که هم عصر باشم در پی منجی همان عصر خواهم رفت. و نسبت هایم را در همان عصر خواهم جست و خواهم یافت. و آیا هر کس خود را منجی خواند همان است که باید باشد؟
سخن به درازا کشید اما از این منظر هم به موضوع نگاه کنیم.
آگاهی کجاست؟ در حال. و من کجایم؟ و با کدام عصر همگام و هم عصرم؟ آیا به یک هم عصری نا صحیح از حال جا نمانده ام؟ و در این دور افتادگی در پی چه میگردم که برایم از حقیقت بگوید؟
خود را باز بنگرم که کلام خدا گفت:
قسم به عصر که انسان در خسران است.
و نباشد که بر جهل خویش پای بفشارم و همچنان بر تعصب های کورکورانه ام صحه بگذارم و دیگران را متهم کنم و به واسطه ی آشنایی با دین یا مکتب یا گروه یا شاخه ی عرفانی خاصی فکر کنم هم عصر دوران حقیقتم که دم به دم باید خود را بنگرم و هر لحظه می تواند مرا هم عصر با پسر نوح کند که بر داشته های خویش غره شد و بر بلندای کوه فخر کرد و شکست. هر لحظه امکان دارد همچو جاهلانی که شتر صالح را پی کردند و کشتند حقیقت را ببینم و انکار کنم و ظالم ترین تاریخ باشم. ...

التماس دعا ...

__ حسن . ش - اسفند 92 __

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر