۱۳۹۲-۱۱-۱۹

بسيار مهم

... بسيار مهم ... !
«افسون حلقه»، صص60-61:

«شاهد» در ادبيات عرفاني به معناي «آنچه بر اثر مشاهده يا به طريق علم لدني يا وجد و حال يا تجلي و شهود، در دل حاصل شود.»1 صورت مشهود در قلب، عين شاهد است و بدين وسيله مشاهده کننده را سرخوشي و آسايش فراوان به بار آورد.2 گاه شاهد به «حق» گويند به اعتبار ظهور و حضور؛ زيرا که حق به صور اشياء ظاهر شده است که «هو الظاهر» عبارت از آن است.3 بنابراين شاهد غالباً به چيزي گفته مي شود که در اثر شهود، در دل حاضر شود....

با مقايسه شاهد در عرفان کيهاني با شاهد در عرفان اسلامي، چند تفاوت آشکار مي شود:
اول: در عرفان اسلامي، شاهد، به وارد قلبي گفته مي شود نه به شخص، در حالي که در عرفان کيهاني، شاهد بر شخص اطلاق مي شود.

دوم: در عرفان اسلامي، مفهوم تسليم و قضاوت در شاهد دخالت ندارد اما در عرفان کيهاني، شاهد، تسليم است، قضاوتي ندارد و فقط نظاره مي کند.

سوم: در عرفان اسلامي، معناي اثباتي دارد؛ زيرا حقيقتي در قلب عارف تحق مي يابد در حالي که در عرفان کيهاني، شاهد معناي سلبي دارد؛ زيرا شاهد بايد بي طرف باشد، قضاوت نکند، تفسير نکند.
**********************************

«حلقه افسون و افسانه نيست»، صص71-73:

اشتباه اصلي منتقد آن است که بدون اطلاع از چند و چون تجربيات عرفاني و آشنايي لازم با آنچه عرفاي مسلمان از آن دم زده اند، در صدد است تا از طريق تفاوت به نظر آمده در تعاريف واژگان و تفسير به رأي آن ها، تفاوت مشترکات لفظي در دو عرفان را بر حقيقت يگانه توصيف شده از آن دو منظر بار کند؛ طوري که در اين تلاش عجيب، گاه دانسته يا ندانسته، اشتراکات معنوي اين الفاظ را ناديده مي گيرد و براي مثال، در جهت اثبات بينونت عرفان اسلامي و عرفان کيهاني(حلقه)، گزارش مي دهد که شاهد، در عرفان اسلامي به وارد قلبي اطلاق مي گردد و در عرفان کيهاني(حلقه) به شخص و يا در عرفان اسلامي، قضاوت در تعريف شاهد دخالتي ندارد؛ در حالي که در عرفان کيهاني(حلقه)، شاهد، نظاره گر بدون پيش داوري و بي طرف است.1

حال آن که:
1- در زبان فارسي، واژه «شاهد» به علت شمول بر دامنه وسيعي از مفاهيم، از ابهام زيادي برخوردار است. اين واژه، همسنگ يکي از اسامي خداوند در قرآن کريم و به معناي «گواه» است2 و صفت پيامبر اکرم(ص) نيز برشمرده شده است3 که قابل تعميم به تمام پيامبران و اولياء است.4

2- عرفان کيهاني(حلقه) در انتخاب اصطلاحات و تعيين مفاهيم آنها شيوه تقليد را پيش نگرفته است و اين خود، استقلال بيان در نظام فکري آن را نشان مي دهد. از اين رو، در پايان کتاب «انسان و معرفت» به تفکيک اصطلاحات مشابه که در اين عرفان، مفاهيم اختصاصي خود را در بر دارند، مبادرت گرديده است و هيچ رويکردي مبني بر الگوبرداري از متون رايج عرفاني ديده نمي شود. علاوه بر اين، در تعيين مفهوم اصطلاحي «شاهد»، تناسب معنا با مفهوم لغوي آن (مشاهده کننده و نظاره گر) حفظ شده و اختلاف آن با يکي از معاني «شاهد» در عرفان اسلامي که «افسون حلقه» تنها بر آن متمرکز شده است، به دليل آن است که در اين نمونه منتخب از سوي منتقد، سليقه اي شخصي، معنايي دور از مفهوم لغوي آن را پسنديده و بر خلاف رسم ادبي، جاي فاعل و مفعول را عوض کرده است.5

3- مفهوم مد نظر عرفان کيهاني(حلقه) از اصطلاح «شاهد» و اطلاق آن به شخص در حال مشاهده که تحت لطف و عنايت خداوند به نظاره¬اي در حوزه عرفان نشسته است، در عرفان اسلامي بي سابقه نيست و تنها بايد توجه داشت که در عرفان کيهاني(حلقه)، بنا بر عام تر بودن متعلق نظاره، صورت عام تري به خود گرفته است.

ظاهر و باطن خلا و در ملا / رند باشد غرقه نور خدا
جانش از رندي به واحد شاهد است / نعمت و رحمت به نزدش واحد است 6

اما در عرفان اسلامي نيز همچون عرفان کيهاني(حلقه)، شاهد مراتب و درجاتي را طي مي کند که به فنا ختم مي شود. براي مثال، گفته مي شود: «رؤيت أشياء به اعتبار عين ثابت أشياء و شهود حاق واقع آن از راه مشاهده اسم حاكم بر أشياء، حاصل نمىشود مگر به «فناء شاهد در مشهود» و قبول تجلى ذاتى به حيث لا يبقى لك اسم أو رسم». 7

***********************************
پاورقي کتاب «افسون حلقه»:
1. منوچهر دانش پژوه، فرهنگ اصطلاحات عرفاني، تهران، فرزان، 1379، ص 45.
2. گل بابا سعيدي، ص 518. با تلخيص، ص 384.
3. همان، ص 385.

پاورقي کتاب «حلقه افسون و افسانه نيست»:
. ناصري راد، ص61.
. «إِنَّ اللَّهَ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ شهَِيد: خداوند بر هر چيزي ناظر است». (حج:17)
2 . « يَأَيهَُّا النَّبىُِّ إِنَّا أَرْسَلْنَكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا: اى پيامبر، ما تو را فرستاديم تا شاهد و مژدهدهنده و بيمدهنده باشى». (احزاب: 45)
3 . چيتيک، ويليام سي، طريق صوفيانه عشق، ترجمه: مهدي سررشته داري، تهران: مهرانديش، 1383، ص312.
4 . نويسنده¬ي «افسون حلقه» به نقل از کتابي، اين گونه نوشته است: «شاهد در ادبيات عرفاني، به معناي آنچه بر اثر مشاهده يا به طريق علم لدني يا وجد و حال يا تجلي و شهود، در دل حاصل شود». (ناصري راد، ص60.)
5 . دستغيب، عبدالعلي، حافظ شناخت، بي جا: علم، بي تا، ص182.
6 . ابن محمد التركه، صائن الدين، تمهيد القواعد، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و آموزش عالى، 1360، پاورقي آشتياني: ص264.

https://www.balatarin.com/permlink/2014/2/6/3499105

۱ نظر: