۱۳۹۲-۱۱-۱۹

هر انچه کرده ام براي نمايش خودم کردم و بس

هر انچه کرده ام براي نمايش خودم کردم و بس

اينست آدميزاد. به کمترين ها نيز دل مي بندد و اين شکل دل بستنش عجيييب است . عجييب . و عجيب تر اينکه در اين دل بستن به شکل عجيب و حقيرانه اي حريص هم هست . کافيست يک کاسه ي آبي بيابد . با آن کاسه ي آب مانوس مي شود . کاسه را چند بار پر از آب مي کند ، دفعه اي نيز پر از شربت مي يابد . مصيبت آغاز ميشود . ديگر اين کاسه به خود شربت ديده . پس با آب ، دل رضا نميشود . انسي جديد پديدار شد . و بعد در کنار اين کاسه هاي شربت پي به پي برسد به شير و عسل و گاهي ميبيني که ديگر به هيچ رضا نيست از اين چيزها . از طرفي دل هم نميکند . اينها را ميخواهد و چيزي هم بيشتر .
آدمي به خودش هم همينطور دل ميبندد و به نمايش خود . به همين سادگي که به نظر شايد مسخره بيايد ، اول که سلامش را هم عليک نميگويند به عليک سلامي دلشاد ميشود . ولي زمان ميخواهد تا بعض چيزها را بروز دهد ...
گاهي با اين ديد که به خودم نگاه ميکنم ميبينم در شخصي ترين کارهايم و اعمال و گفت و گو هاي دلي ام با محبوب تنها خواسته ام خود نمايي کنم . و اين عجيب طعنه ايست . طعنه اي که کمر ميشکند . و اين من هم عجيب چيز قلدريست ...
اما ندايي در گوش مدام فرياااد ميزند که ميگويد کدام کار را کرده اي که معطوف به خويشتن نبوده اي ؟
و من ميبينم در حضور خدا شهادت مي دهم هيچ کار ....



Hassan Sh

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر