قرباني و پيشکش معمولاً بايد يه چيز عزيزي باشه... چيزايي که دل ازشون نميتونيم بکنيم... و چون نميتونيم دل بکنيم پس چيز با ارزشيست و اگه تونستيم
اونو هديه بديم و در پيشگاه او قرباني بکنيم کار مهمي انجام دادهايم...
" استاد طاهري
موارد زير برداشت شخصي يکي از دوستانه..... اما با توجه به سخنان استاد است.... اون تيک شخصيتياي قابل هست براي قرباني شدن که به نوعي براي ما عزيز و مايه افتخار باشه و بهش عادت کرده باشيم؛ وگر نه چيز نخواستني و بيارزش رو که پيشکش/قرباني نميکنن... مثلاً
1. اگر من با «انحصار طلبي» احساس قدرت ميکنم و ته وجودم ازش لذت ميبرم، ميتونم بيارمش به قربانگاه و بگم با وجوديکه کيف ميکنم از موفقيتهام و تواناييم در انحصارطلبي اما... ديگه نميخوامش...
2. اگه از "قدرت تغيير لحن" به عنوان يه فاکتور براي پيشبرد اهدافم استفاده ميکنم و به اين تواناييم افتخار کردهام يه عمر... اونوقت ميتونم براي قرباني بيارمش...
3. اگه با «خشم يا پرخاشگري» تا امروز خيلي کارام رو جلو بردم و به خيلي آدما حکومت کردم؛ اگه با «برتريجويي و رقابتطلبيام» هميشه خودمو يه پله از
......اطرافيانم جلوتر کشوندم و بابتش به خودم باليدم؛ پس
4. ........اگه «دروغگو» ي ماهري هستم که کمتر کسي تونسته دستم رو بخونه و اين حسِ باحالي يا تيز و زبل بودن رو برام به ارمغان آورده، اونوقت
5. اگه معمولاً به واسطهي «حسادت» يا «غيرت» يا... يه نيروي ذهني، خباثت يا جسارت خارقالعادهاي براي رسيدن به خواستههام يا تحت سلطه درآوردن/ به زانو در آوردن/ سرکوب کردن/ تحقير و تمسخر کردن آدمها در وجودم جاري ميشه و توي اون حالت ديگه کسي نميتونه جلودارم باشه ؛ احتمالاً اون تيک برام
.....نقطه قوت محسوب ميشه، پس عزيزه و
6. ........ اگه با «تنبلي» ميتونم با ظرافت از زير خيلي چيزا در برم و ديگه بعد از اينهمه سال با بودنش توي وجودم اخت شدم پس
اونو هديه بديم و در پيشگاه او قرباني بکنيم کار مهمي انجام دادهايم...
" استاد طاهري
موارد زير برداشت شخصي يکي از دوستانه..... اما با توجه به سخنان استاد است.... اون تيک شخصيتياي قابل هست براي قرباني شدن که به نوعي براي ما عزيز و مايه افتخار باشه و بهش عادت کرده باشيم؛ وگر نه چيز نخواستني و بيارزش رو که پيشکش/قرباني نميکنن... مثلاً
1. اگر من با «انحصار طلبي» احساس قدرت ميکنم و ته وجودم ازش لذت ميبرم، ميتونم بيارمش به قربانگاه و بگم با وجوديکه کيف ميکنم از موفقيتهام و تواناييم در انحصارطلبي اما... ديگه نميخوامش...
2. اگه از "قدرت تغيير لحن" به عنوان يه فاکتور براي پيشبرد اهدافم استفاده ميکنم و به اين تواناييم افتخار کردهام يه عمر... اونوقت ميتونم براي قرباني بيارمش...
3. اگه با «خشم يا پرخاشگري» تا امروز خيلي کارام رو جلو بردم و به خيلي آدما حکومت کردم؛ اگه با «برتريجويي و رقابتطلبيام» هميشه خودمو يه پله از
......اطرافيانم جلوتر کشوندم و بابتش به خودم باليدم؛ پس
4. ........اگه «دروغگو» ي ماهري هستم که کمتر کسي تونسته دستم رو بخونه و اين حسِ باحالي يا تيز و زبل بودن رو برام به ارمغان آورده، اونوقت
5. اگه معمولاً به واسطهي «حسادت» يا «غيرت» يا... يه نيروي ذهني، خباثت يا جسارت خارقالعادهاي براي رسيدن به خواستههام يا تحت سلطه درآوردن/ به زانو در آوردن/ سرکوب کردن/ تحقير و تمسخر کردن آدمها در وجودم جاري ميشه و توي اون حالت ديگه کسي نميتونه جلودارم باشه ؛ احتمالاً اون تيک برام
.....نقطه قوت محسوب ميشه، پس عزيزه و
6. ........ اگه با «تنبلي» ميتونم با ظرافت از زير خيلي چيزا در برم و ديگه بعد از اينهمه سال با بودنش توي وجودم اخت شدم پس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر