علم، سوال، تجربه !
یک سوال هست اول علم بوده یا سوال بوده یا تجربه ؟!
اگر ما علم نداشته باشیم
دانش نداشته باشیم
می توانیم سوال مطرح کنیم؟ خیر !
اگر بگوئیم میکروفن چیست
پس ما باید دانش داشته باشیم که اصلا چیزی به نام میکروفن هست !
بنابراین اگر ما سوال مطرح کردیم، سوال از علم است !
اگر سوال مطرح نکنیم به علم نمی رسیم !
علم از کجا به وجود آمده؟!
علم محصول سوال است !
اگر سوال نکنیم، علم نداریم
اگر علم نداشته باشیم سوال نداریم. کدام اول بوده؟!
حالا بیایم سراغ علم و تجربه.
اگر علم نداشته باشیم دوباره چیزی برای تجربه نیست !
برای این که تجربه داشته باشیم، باید علم باشد که بتواند این را پردازش بکند !یعنی تجربه، علم پردازش شده است !
یعنی یک چیزهائی را دیدیم پردازش کردیم،
جمع بندی کردیم ازآن یک نتیجه گیری کردیم، این می شود تجربه ما !
می گویند راجع به تجارت شما چه تجربه ای دارید؟!
شما می گوئید که من تجربه دارم،
رفتم این کارها را کردم و این نتایج را ازآن گرفتم !
اگر علم نداشته باشیم، تجربه نمی تواند پردازش بشود !
تجربه نیاز به پردازش دارد
و اگر تجربه نکنیم علم نداریم !
یعنی اگر انسان، تجربه نمی کرد به علم نمی رسید !
سوال تکمیل کننده تجربه است،
تجربه می کنیم یعنی مثلا به آتش برخورد می کنیم می پرسیم چه طوری ایجاد شد؟ یعنی برای ما سوال ایجاد می شود.
پس تجربه هم، ایجاد سوال می کند
و ما سوال می کنیم و مقدمه ای برای یک تجربه ای می شود !
مثلا می گوئیم خودم را از بالای بلندی بندازم پائین ببینم چه می شود
یک سوال می تواند مقدمه ای باشد برای یک تجربه.
حالا کدام اول بوده؟
پس در هم درست است !
یعنی همه با هم هستند.
انسان موجودی است که این قابلیت را دارد !
فرق ما با سایر موجودات در این است که
ما این قابلیت را داریم و حیوانات ندارند.
حیوانات نه می توانند سوال مطرح کنند
بنابر این اگر قرار باشد ما خودمان را با میمون قیاس بکنیم
اصلا میمون همچین قابلیتی را ندارد
آن چیزی که این قابلیت را ندارد
اصلا در شاخه دیگری از ابتدا بوده !
حتی اگر ما از میمون جدا شدیم
و یک جهشی هم پیش آمده
این جهش هدفمند بوده است.
هوشمندی دانسته چه کار بکند.
انسان، میمون نیست !
شما ژاپنی چشم سبز داشتید؟
الان می بینید ژاپنی با آمریکائی ازدواج کرده ژاپنی چشم سبز،
نصفش آمریکائی است و نصفش ژاپنی است (دورگه).
دورگه را اگر ما متوجه شدیم بقیه را هم متوجه می شویم !
خدا، هوشمندی، قانون !
هر چیزی روی زمین جاری است از قانون تبعیت می کند !
شما باید مسیر فرود آدم و حوا را نشان بدهید
و بگوئید از کجا آمده
اولین ثانیه که روی زمین بوده چه طوری بوده !
این قانون است.
هیچ چیزی خارج از قانون روی زمین رخ نمی دهد
و اینها هوشمندی الهی است !
این است که ما می توانیم پیگیری کنیم
این مسئله است که باید قانون روی ما و به وجود آمدن ما تعریف بشود
و تعریف دارد !
همه کارهای خدا قانونمند است !
ابزار پیاده شدن، قانون است !
یک میمون پله عشق را ندارد
و اختلاف میمون با ما از زمین تا آسمان است !
کسی شواهد ظاهری (بین انسان و میمون)را ملاک قرار می دهد که
نقشه وجود را نمی شناسد !
کسی که نقشه وجود را نمی شناسد
ممکن است بگوید که مثل هم هستیم
شکل دست مثل هم است
در این حد قضاوت می کند
ولی وقتی در عمق قضیه وارد می شویم تفاوت وحشتناک است !
اصلا قابل قیاس نیست !
ما ضمیر ناخودآگاه داریم
و خیلی چیزهای دیگر (نقشه درون ) داریم که میمون اصلا ندارد !
میمون فقط یک ماشین است
که حالا یک شباهتهائی (دست) با ما دارد !
دوره 4 - استاد طاهری
یک سوال هست اول علم بوده یا سوال بوده یا تجربه ؟!
اگر ما علم نداشته باشیم
دانش نداشته باشیم
می توانیم سوال مطرح کنیم؟ خیر !
اگر بگوئیم میکروفن چیست
پس ما باید دانش داشته باشیم که اصلا چیزی به نام میکروفن هست !
بنابراین اگر ما سوال مطرح کردیم، سوال از علم است !
اگر سوال مطرح نکنیم به علم نمی رسیم !
علم از کجا به وجود آمده؟!
علم محصول سوال است !
اگر سوال نکنیم، علم نداریم
اگر علم نداشته باشیم سوال نداریم. کدام اول بوده؟!
حالا بیایم سراغ علم و تجربه.
اگر علم نداشته باشیم دوباره چیزی برای تجربه نیست !
برای این که تجربه داشته باشیم، باید علم باشد که بتواند این را پردازش بکند !یعنی تجربه، علم پردازش شده است !
یعنی یک چیزهائی را دیدیم پردازش کردیم،
جمع بندی کردیم ازآن یک نتیجه گیری کردیم، این می شود تجربه ما !
می گویند راجع به تجارت شما چه تجربه ای دارید؟!
شما می گوئید که من تجربه دارم،
رفتم این کارها را کردم و این نتایج را ازآن گرفتم !
اگر علم نداشته باشیم، تجربه نمی تواند پردازش بشود !
تجربه نیاز به پردازش دارد
و اگر تجربه نکنیم علم نداریم !
یعنی اگر انسان، تجربه نمی کرد به علم نمی رسید !
سوال تکمیل کننده تجربه است،
تجربه می کنیم یعنی مثلا به آتش برخورد می کنیم می پرسیم چه طوری ایجاد شد؟ یعنی برای ما سوال ایجاد می شود.
پس تجربه هم، ایجاد سوال می کند
و ما سوال می کنیم و مقدمه ای برای یک تجربه ای می شود !
مثلا می گوئیم خودم را از بالای بلندی بندازم پائین ببینم چه می شود
یک سوال می تواند مقدمه ای باشد برای یک تجربه.
حالا کدام اول بوده؟
پس در هم درست است !
یعنی همه با هم هستند.
انسان موجودی است که این قابلیت را دارد !
فرق ما با سایر موجودات در این است که
ما این قابلیت را داریم و حیوانات ندارند.
حیوانات نه می توانند سوال مطرح کنند
بنابر این اگر قرار باشد ما خودمان را با میمون قیاس بکنیم
اصلا میمون همچین قابلیتی را ندارد
آن چیزی که این قابلیت را ندارد
اصلا در شاخه دیگری از ابتدا بوده !
حتی اگر ما از میمون جدا شدیم
و یک جهشی هم پیش آمده
این جهش هدفمند بوده است.
هوشمندی دانسته چه کار بکند.
انسان، میمون نیست !
شما ژاپنی چشم سبز داشتید؟
الان می بینید ژاپنی با آمریکائی ازدواج کرده ژاپنی چشم سبز،
نصفش آمریکائی است و نصفش ژاپنی است (دورگه).
دورگه را اگر ما متوجه شدیم بقیه را هم متوجه می شویم !
خدا، هوشمندی، قانون !
هر چیزی روی زمین جاری است از قانون تبعیت می کند !
شما باید مسیر فرود آدم و حوا را نشان بدهید
و بگوئید از کجا آمده
اولین ثانیه که روی زمین بوده چه طوری بوده !
این قانون است.
هیچ چیزی خارج از قانون روی زمین رخ نمی دهد
و اینها هوشمندی الهی است !
این است که ما می توانیم پیگیری کنیم
این مسئله است که باید قانون روی ما و به وجود آمدن ما تعریف بشود
و تعریف دارد !
همه کارهای خدا قانونمند است !
ابزار پیاده شدن، قانون است !
یک میمون پله عشق را ندارد
و اختلاف میمون با ما از زمین تا آسمان است !
کسی شواهد ظاهری (بین انسان و میمون)را ملاک قرار می دهد که
نقشه وجود را نمی شناسد !
کسی که نقشه وجود را نمی شناسد
ممکن است بگوید که مثل هم هستیم
شکل دست مثل هم است
در این حد قضاوت می کند
ولی وقتی در عمق قضیه وارد می شویم تفاوت وحشتناک است !
اصلا قابل قیاس نیست !
ما ضمیر ناخودآگاه داریم
و خیلی چیزهای دیگر (نقشه درون ) داریم که میمون اصلا ندارد !
میمون فقط یک ماشین است
که حالا یک شباهتهائی (دست) با ما دارد !
دوره 4 - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر