گزارش بسیار زیبا و ادراکی از الصلاه (نماز)
رفتم نماز ظهر رو به جا بیارم سر وقت هم بود طبق معمول شروع کردم به خواندن
شروع کرم همینطور ادامه می دادم دیدم دیگه زبانم باز نمیشه برا قرائت. زبان سنگین شد
اما من همچنان ادامه می دادم به هزار زحمت تونستم اذان و ادامه بدم. جالب بود هرچه به جلو می رفتم دوباره بر می گشتم سر جای اولم همون اذان !
تا چند بار اتفاق افتاد. یهو پرسیدم چرا اینطوری شده؟
دوباره ادامه می دادم. یهو دیدم نمازم شکلش عوض شده، به صورت نمایش در اومده
یعنی حرکات با معنا همراه با مفهوم هر کلمه
گفتم من نمی فهمم دارین بهم چی میگین؟
گفتند گوش کن اما با جانت. گفتم بگو آماده ام.
گفتند تو خیلی جرائت کردی که به پیش می تازی !
گفتم چه کنم؟
گفتند تو در الله اکبرش مانده ای چطور به اشهد ان لا اله الّا الله رسیدی؟
گفتم چه کنم؟
گفت بیاموز مفهوم الله اکبر را !
گفتم نمی دانم.
گفتند الله اکبر اول پیمان اول است
و همینطور دوم و سوم چهارم را برایم شرح دادن
دیدم یک ساعت و نیم گذشت همشو فورا می نوشتم
تمام وجودم می لرزید ناله هایم بلند شد
تا سوره حمد پیش رفتم قلبم از جا کنده می شد
گفتم دیگر طاقت ندارم
گفتم خدایا اول ظرفش رو آماده کن
آنچنان رعشه ای به جانم افتاد مثل حالا که می نویسم
گفتند آرام باش
آرام گفتم این نماز نه آن نماز بود، تمام ارکانش با سماع بود و شیدایی
گویا شرابی که به جانت می ریختن
ندا آمد که نمازی که می خواندی ترتیبش این گونه نیست
گفتم ترتیبش را بگو
گفتند هر قرائت یک رکن است
یعنی اذان تمام مراحلش یک رکن است و یک مقام
تا شما به مقامش نرسی نمی تونی رکن دیگرش را بجا آوری
ترتیبی که شما به جا می آورید باید بر اساس مقامی باشد که به آن رسیده باشی
به طور مثال وقتیکه به اشهد و ان لا اله الّا الله می رسی و می خواهی به زبان بیاوری باید اول از مرحله قلب بگذرد به مقامش برسی
به همه چیز شاهد باشی و شهادت بدهی
حال بگو آیا بدینجا رسیدی که همینطور به پیش می روی ؟!
از پا افتادم سر به سچده ناله زدم و لرزیدم
خدایا چه می شنوم ؟
پس سالها چه می خواندم ؟
این نماز آنقدر قطع وصل می شد و مرحله به مرحله آموزشم می دادند.
از آن روز به بعد دگر نتوانستم نماز قبلی را بخوانم
هر گاه به نماز می ایستم حالم دگرگون می شود
در هیچ جمعی نمی توانم نماز را به جا آورم
گفتند تا به مقام سوره حمد نرسی نمی توانی توحید را به جا آوری
نه اینکه نخوانی بلکه بدانی و بجا آوری
تمام واژه های نماز رو به جانم ریختن
تازه فهمیدم که می گفتند بزرگان هنگام نماز رعشه به جانشان می افتاد یعنی چه ؟
رعشه هایشان برای چه بوده ؟
وجدی غیر قابل توصیف
گریه ها اشکها همه از سر عشق است.
سرور همه عشق بازی با اوست
باید مدتها در این مورد گفت
اذان خیلی مهمه
اگه کسی به این مراتب دست پیدا کنه دنیا میشه بهشت
هرگاه می خواستم به پیش برم و ادامه بدم لبخند او رو می دیدم
گاهی اعمالمو به صورت شعر طنز گونه تذکر می دادن
اینا که برام اومده نه اینکه من قابلش بودم
خواستن استاد رو بهم معرفی کنن که چی تو سینه داره
و ...
با تشکر و طلب خیر برای همسفر محترم و گرامی سرکار خانم Ava Avaee
رفتم نماز ظهر رو به جا بیارم سر وقت هم بود طبق معمول شروع کردم به خواندن
شروع کرم همینطور ادامه می دادم دیدم دیگه زبانم باز نمیشه برا قرائت. زبان سنگین شد
اما من همچنان ادامه می دادم به هزار زحمت تونستم اذان و ادامه بدم. جالب بود هرچه به جلو می رفتم دوباره بر می گشتم سر جای اولم همون اذان !
تا چند بار اتفاق افتاد. یهو پرسیدم چرا اینطوری شده؟
دوباره ادامه می دادم. یهو دیدم نمازم شکلش عوض شده، به صورت نمایش در اومده
یعنی حرکات با معنا همراه با مفهوم هر کلمه
گفتم من نمی فهمم دارین بهم چی میگین؟
گفتند گوش کن اما با جانت. گفتم بگو آماده ام.
گفتند تو خیلی جرائت کردی که به پیش می تازی !
گفتم چه کنم؟
گفتند تو در الله اکبرش مانده ای چطور به اشهد ان لا اله الّا الله رسیدی؟
گفتم چه کنم؟
گفت بیاموز مفهوم الله اکبر را !
گفتم نمی دانم.
گفتند الله اکبر اول پیمان اول است
و همینطور دوم و سوم چهارم را برایم شرح دادن
دیدم یک ساعت و نیم گذشت همشو فورا می نوشتم
تمام وجودم می لرزید ناله هایم بلند شد
تا سوره حمد پیش رفتم قلبم از جا کنده می شد
گفتم دیگر طاقت ندارم
گفتم خدایا اول ظرفش رو آماده کن
آنچنان رعشه ای به جانم افتاد مثل حالا که می نویسم
گفتند آرام باش
آرام گفتم این نماز نه آن نماز بود، تمام ارکانش با سماع بود و شیدایی
گویا شرابی که به جانت می ریختن
ندا آمد که نمازی که می خواندی ترتیبش این گونه نیست
گفتم ترتیبش را بگو
گفتند هر قرائت یک رکن است
یعنی اذان تمام مراحلش یک رکن است و یک مقام
تا شما به مقامش نرسی نمی تونی رکن دیگرش را بجا آوری
ترتیبی که شما به جا می آورید باید بر اساس مقامی باشد که به آن رسیده باشی
به طور مثال وقتیکه به اشهد و ان لا اله الّا الله می رسی و می خواهی به زبان بیاوری باید اول از مرحله قلب بگذرد به مقامش برسی
به همه چیز شاهد باشی و شهادت بدهی
حال بگو آیا بدینجا رسیدی که همینطور به پیش می روی ؟!
از پا افتادم سر به سچده ناله زدم و لرزیدم
خدایا چه می شنوم ؟
پس سالها چه می خواندم ؟
این نماز آنقدر قطع وصل می شد و مرحله به مرحله آموزشم می دادند.
از آن روز به بعد دگر نتوانستم نماز قبلی را بخوانم
هر گاه به نماز می ایستم حالم دگرگون می شود
در هیچ جمعی نمی توانم نماز را به جا آورم
گفتند تا به مقام سوره حمد نرسی نمی توانی توحید را به جا آوری
نه اینکه نخوانی بلکه بدانی و بجا آوری
تمام واژه های نماز رو به جانم ریختن
تازه فهمیدم که می گفتند بزرگان هنگام نماز رعشه به جانشان می افتاد یعنی چه ؟
رعشه هایشان برای چه بوده ؟
وجدی غیر قابل توصیف
گریه ها اشکها همه از سر عشق است.
سرور همه عشق بازی با اوست
باید مدتها در این مورد گفت
اذان خیلی مهمه
اگه کسی به این مراتب دست پیدا کنه دنیا میشه بهشت
هرگاه می خواستم به پیش برم و ادامه بدم لبخند او رو می دیدم
گاهی اعمالمو به صورت شعر طنز گونه تذکر می دادن
اینا که برام اومده نه اینکه من قابلش بودم
خواستن استاد رو بهم معرفی کنن که چی تو سینه داره
و ...
با تشکر و طلب خیر برای همسفر محترم و گرامی سرکار خانم Ava Avaee
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر