۱۳۹۳-۱۰-۳۰

كمال منهاي ادراك

كمال منهاي ادراك
س: ........... ج: يعني شما مي‌خواهيد نقش ادراكات را در اين حركت بدانيد. همين ‌جا جواب را داريم، ....
كمال منهاي ادراك ....
كمال منهاي انگيزه؛ ....اگر انسان انگيزه نداشت، حالا البته نفس را كه شناختيم، آنجا يكي از بخش‌هاي ما ايجاد انگيزه مي‌كند، ....يكي از بخش‌هاي ما انگيزه حركت را ايجاد مي‌كند، عقلي است كه ايجاد انگيزه مي‌كند. ....يعني اطلاعات را مي‌گيرد، پردازش مي‌كند، براي ما ايجاد انگيزه مي‌كند، عقلي است كه ايجاد انگيزه مي‌كند.....
اما انگيزه حالا ايجاد شده، اشتياق نباشد چي مي‌شود؟
پشتش اشتياق نباشد چي مي‌شود؟ بلافاصله از اينجا گذر مي‌كنيم
به پله‌ عشق؛ .....
اشتياق مال كدام پله است؟ عشق است. ....
يعني يك روبوت نمي‌تواند اشتياق داشته باشد، انگيزه هم ...يك برنامه به او مي‌دهند و مي‌گويند تو به اين طرف برو، آن هم مي‌رود، اما خودش چيزي از خودش ندارد. ...
اين انسان است كه مي‌رود و با اشتياق مي‌رود و اينجا يك پلي زده مي‌شود، بين عقل و عشق. بعد مي‌گوييم
....اشتياق منهاي عشق بي‌معناست....
و چيزي نمي‌شود و بعد اينجا مي‌شود كمال منهاي عشق ...
يعني در يك رابطه پلي زده شد بين عقل و عشق. ....
اينجا متوجه مي‌شويم كه.... كمال منهاي عشق بي‌معني است.....
حالا در رابطه بعد .....كمال منهاي ضدكمال بي‌معني است؛ ....
اگر در مقابل كمال نيروي مقاومي نباشد آن حركت بي‌معني است....
يعني تا زماني كه يك متحرك نيروي مخالف نداشته باشد تا ابد به آن حركت ادامه مي‌دهد، آن حركت بي‌ارزش است چون اصلاً هستش ولي كمال ما ارزشمند است چرا؟
چون ما مي‌خواهيمش، ....
اگر ما آن را مي‌خواهيم بايد يك نيروي مقاوم داشته باشد، ....
كمال منهاي ضدكمال بي‌معني است...... لذا اين ضدكمال كي است؟ چي است؟
مجموعه‌ من‌هايي است كه ما به آن‌ها مي‌گوييم شيطان، سمبليك است.
ولي شناسايي‌اش مي‌كنيم؛ مجموعه‌ بخشي از وجود ماست بخشي از هوشمندي است، بخشي است كه در واقع دارد به كمال معني مي‌دهد. قبول است يا نه؟
يعني اگر شيطان نبود ما دنبال كمال بوديم؟
اگر شيطان نبود دنبال خدا بوديم؟ نه، .....
پس شيطان به اين حركت معني داده است و اين كه آنجا گفته شد «وَ اِذ قُلْنا لِلْمَلائكة اسْجُدُوا لِآدم فَسَجَدوا الّا اِبليس» (بقره 34) وقتي به ملائك گفته شد سجده كنيد، سجده كردند مگر ابليس، اگر سجده مي‌كرد چي مي‌شد؟
آن‌طور كه صحبت كرديم اگر سجده مي‌كرد ديگر تضادي ايجاد نمي‌شد، تضاد ايجاد نمي‌شد يعني اين عالم تضاد شكل نمي‌گرفت.
ترم دوم، جلسه ششم، زنگ اول
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر