۱۳۹۳-۰۳-۲۷

جايگاه شيطان از ديدگاه عرفان حلقه در كتاب انسان و معرفت

جايگاه شيطان از ديدگاه عرفان حلقه در كتاب انسان و معرفت

 مباحث مربوط به شيطان در كتاب انسان و معرفت:
صفحه 19:
لازم است كه هر آگاهي الهام شده، از نظر الهي و يا شيطاني بودن مورد بررسي قرار بگيرد.
گوش بر الهام خدايي كنيد
وز ره ابليس جدايي كنيد
«ملك الشعراي بهار »
براي اين منظور، علاوه بر ملاكهاي اوليه ای که عدم نقض ستاریت، عدم نقض عدالت، عدم نقض اختیار و عدم نقض کمال در آگاهی الهی است، ضرورت دارد که آگاهي هاي دريافت شده، از نظر عدم تناقض با يكديگر، با عقل و با تعالیم كتب آسماني (بسياري از آگاهي ها فراتر از شناسايي عقل هستند؛ اما خود تطبيق آگاهي ها با يكديگر ) براي اطمينان از عدم تناقض آنها با هم ( به کمک عقل انجام مي شود. همچنین، در صورتي كه يك آگاهي با آگاهی های پذیرفته شد های مانند آموز ه های ادیان الهی )كه به عنوان اصل پذيرفته شده اند ( هماهنگي نداشته باشد، الهي و مثبت تلقي نمي شود. ) مورد بررسي قرار گيرد و همچنين حجت قلبي )اطمینان درونی( بر آ نها وجود داشته باشد. علاوه بر اين، در عصر رويارويي انديشه، هر کسی دريافت خود را در معرض ارزیابی و تحلیل ديگران نيز قرار مي دهد تا از اين طريق، زمينه رشد بشر مساعدتر و با جهل و ناآگاهي مقابله شود.
به غير از الهاماتي كه محتواي آ نها به صورت نظري مطرح و بررسي مي شوند، دسته ديگري از دستاوردهاي عرفاني نیز هستند كه در عمل مورد تحقيق و تاييد قرار می گيرند. براي مثال، آثار كيفي عبادات قابل تجربه است و بر همين اساس امكان بررسي تحولات عرفاني مربوط به آنها وجود دارد. بنابراين، صحت بخشي از گزارشات عرفاني در عمل به اثبات مي رسد.
صفحه 22:
دانش كمال، اثر ماندگار آگاهی های مثبت بر وجود انسان است که پايه اطلاعات در زندگي بعد بوده، چيزي جز معرفت (گنجينه ادراكي) نيست.
به عبارت ديگر، هيچ يك از علومي كه انسان فرا مي گيرد و توانمند يها و مهار تهايي كه كسب مي كند، در زندگي بعدي او كارايي نخواهد داشت. تفکرات و اندیشه بشری محدود به همين زندگي فعلي است و فقط چند صباحی مفيد بوده، پس از آن به دست فراموشی سپرده می شود؛ در حالي كه الهامات و اثرات و نتايج دروني آنها تاریخ انقضاء ندارند و همواره در پيمودن مراحل كمال، مفيد هستند. بر همين اساس، لازم است كه هر انساني ضمن آشنايي با مشخصات الهامات مثبت (الهي) و منفي (شيطاني)، راه مناسبي براي ورود به دنياي عرفان پيدا كند و از الهامات و تجارب مثبت (كه مربوط به كمال است) بهر ه مند شود.
صفحه 76:
منشأ خودبینی یا تمايلات برتري جويانه، شبكه ي منفي و مبدأ آن در آفرینش، «خود برتر بيني » ابليس در برابر آدم است. يكي از دلايل بيان احساس برتري ابليس نسبت به آدم و توصيف غرور او در كتب مقدس، اين است كه انسان از آن درس بگيرد و فراموش نكند كه خودبيني، عامل تمرد از خواست خداوند است و همچنين، بداند كه كليه ي ترفندهاي شيطان نیز براي تقويت آن، طراحي و اجرا مي شود. با اين توضيح، معلوم است كه انواع قدرت جويي و قدرت نمايي نیز از همين سرچشمه مي جوشد و انسان را از وظيفه ي شورانگيز او كه كمال طلبي و خداجويي است، بسيار دور مي كند.
صفحه 119:
ترفند شيطان باعث مي شود كه خيلي از افراد تصور كنند به عنوان پدري دلسوز، مادري فداكار، دوستي وفادار و ... رسالت خود را در زمين به انجام رسانده اند. با همين تفكر، بسياري از ما عادت داريم از افرادي كه دزدي نمي كنند، رشوه نمي گيرند، به حق ديگران تجاوز نمي كنند و اهل ريا، غيبت و ... نيستند، تعريف و تمجيد كنيم.
اما آيا رعايت اين موارد، حداقل چيزي نيست كه از انسان انتظار مي رود؟ آيا آفرینش انسان براي رسیدن به همين مقام است يا قرار بر اين است كه او مسیر بی انتهای کمال و تعالي را طی کند؟! آيا مي توانيم تنها رفتار صحیح را ملاك تعالي انسان بدانيم؟!به طور مسلم، رشد و تعالي انسان چيزي نيست كه ظاهر پسنديده ي اعمال و رفتار او، آن را به ارمغان بياورد. انسان متعالي داراي نوعي ارتقاي كيفي و رشد دروني است كه هنر وي را نشان مي دهد و او را صاحب امتيازاتي مي كند كه بر اساس آن «اشرف مخلوقات » ناميده مي شود.
فلسفه ي خلقت انسان و دلیل حضور او در هستي اين نيست كه فقط تكاليفي را انجام دهد تا در ظاهر، حق انسانيت را ادا كند. آن چه موجب فخر خداوند به آفرينش انسان است، ارتقای یکفی و تعالي این مخلوق در حرکتی عرفانی است که او را از حد اکتفا به انجام وظايف ظاهري بالاتر می برد و به او صفای درون، وسعت اندیشه، وسعت وجودی و معرفتی می بخشد که باعث می شود بتوان او را «اشرف مخلوقات » نامید.
به عبارت ديگر، انسان متعالي انجام تكاليف را كافي نمي داند و بر خلاف كساني كه فقط با تکیه بر امکانات پله ی عقل، سعی در انجام کارهای خوب و شایسته دارند، انجام آ نها را با عشق و معرفت همراه مي كند؛ (خرد را خرقه از تكليف پوشند   وليكن عشق را تشريف پوشند
« عطار » )  نابساماني هاي درون خود را به کمک ارتباط با خدا سامان مي دهد و چشم دل خود را به حقایق بی انتهای هستی می گشاید تا به منزلت حقيقي اش نزديك شود و شرافت انساني را به ظهور برساند. همه ي اين تحولات، دروني و کيفی است و به همین دلیل، نمی توان آن را به رخ كشيد؛ اما نه تنها خود انسان از آن بهر همند مي شود؛ بلکه در اثر آن، تشعشعات شعوری مثبتي به کل هستي سپرده می شود.
صفحه 159-146:
آگاهي هاي منفي (‌شيطاني )‌ و نحوه تشخيص آنها – رجوع شود به كتاب مذكور
صفحه 182-180:
اجتناب از احساسهاي شيطاني: حالات دروني انسانها به دو دسته تقسيم ميشوند. يكي از اين دو، احساسهاي خوشايندي مانند اميدواري، شادماني، آرامش و ... هستند كه «لشكر الهي » ناميده مي شوند و دسته ي ديگر، احساسهای ناخوشایند و مخربي مانند نااميدي، غم و اندوه، ترس، اضطراب، احساس تنهايي، احساس گناه و ... هستند كه « لشكر شيطان » نام می گیرند. انس با خدا، موجب ایجاد حالات گروه اول و دوری از او موجب بروز حالات گروه دوم می شود. كسي كه در مسير عرفان قدم بر مي دارد، از لشكر شيطان دوري مي كند و به طور طبيعي، هر چه پيش مي رود، از اميد و شادي و آرامش بيشتري برخوردار مي شود. زيرا عرفان، دنیای حزن و اندوه، یأس و ناامیدی، اضطراب، احساس تنهایی و امثال اين احوال نیست.
در عرفان، نوعي خوف عارفانه و غم عاشقانه هست كه با ترس و غم و غصه اي كه مردم عادي دچار آن مي شوند، هيچ تشابهي ندارد. كساني كه از دوستان خدا و مقربان او هستند، ترس و غصه اي در دل خود ندارند؛ اما با درك عظمت خداوند؛ در حالت احترام بي مانندي به او قرار مي گيرند كه خوف از اوست. غم آنها نیز مانند غم هاي ديگران نيست. این غم که غم جدایی از خدا و دور افتادن از اصل خویش است، خود سرشار از شادی است؛ زیرا کسی به این غم می رسد که به شعف حس حضور خداوند و نزدیکی او دست یافته باشد:
چون تو را غم شادی افزودن گرفت
روضه جانت گل و سوسن گرفت
« مولانا »
به همين دليل، عارف اعتراف مي كند كه:
چون غمت را نتوان یافت بجز در دل شاد
ما به امید غمت، خاطر شادی طلبیم
«حافظ »
اين نشان مي دهد كه غم عارفانه، از نوع حزن و اندوه عاميانه نيست و چون ناشي از اشتياق و بي تابي عاشقانه است، همواره شادماني و شادكامي بر مي انگيزد.
مي خورم جام غمي هر دم به شادي رخت
خرم آن كس كو بدين غم شادماني مي كند
«سلمان ساوجي »
به بيان ديگر:
صبوحيان سحرخيز كنج خلوت عشق
چه غم خورند چو شادي خوران جام جمند
«خواجوي كرماني »
با درك اين حقيقت معلوم مي شود انس با خدا كه نشانه اي از وجود غم او در دل است، عامل شادي حقيقي خواهد بود.
جايي كه غمت نبود شادي نبود آن جا
انصاف غم عشقت نيكو هنري دارد
«سيف فرغاني »
بنابراين، كسي كه اين شور شيرين را چشيده باشد، خواهد گفت:
بر همگان گر ز فلك زهر ببارد همه شب
من شكر اندر شكر اندر شكر اندر شكرم
« مولانا »
بنابراین:
شاد از غم شو كه غم دام لقاست
اندر اين ره سوي دستي ارتقاست
«مولانا»
صفحه 252-244:
انسان و شيطان
در جهان هستی، هر یک از «ابليس»  ، « شيطان » و «طاغوت » در قبال انسان نقش مشخصي دارند كه در اين بخش به آ نها اشاره مي شود.
ابليس
در جهان تک قطبی كه شامل اجزای حلقه ي دو قطبي است، (‌وجود سوم )‌» آدم »، «ابليس » و همه ي مخلوقاتي كه در حلقه ي دوقطبي وارد می شوند، داراي خلقت خنثي ( بدون تضاد ) هستند. وجود سوم ( جهان تك قطبي سوم) جهان بدون تضاد است که جهان تضاد با مأموریت ابلیس از آن شکل می گیرد. طراحي خلقت، طراحي دقيق و حساب شده ي خداوند است كه به وسيله ي ملائك ( عوامل تحقق بخش هستي ) به اجرا در مي آيد. مأموريت هر یک از ملائك در یکی از مراحل سير صعودي آدم در چرخه ي جهان دوقطبي، پايان مي پذيرد که در اديان آسماني از آن با تمثیل سجده ی اين ملائك در برابر آدم یاد شده است.
اما براي به وجود آمدن چرخه ی جهان دوقطبي، وجود يك عامل تضاد (ملك جاري كننده ي قانون تضاد) ضرورت داشت که لازم بود تا پایان چرخه ی جهان دوقطبی این نقش را حفظ کند. براي این منظور، خداوند به ابليس مأموريت داد كه به فرمان سجده بر آدم اعتنا نكند و او نیز اين مأموريت را پذیرفت و تنها ملكي شد كه بر آدم سجده نکرد و تا پايان سير او، به سجده در برابر وی در نخواهد آمد.
به همين دليل از ابتدا تا پايان مسير حرکت آدم در چرخه ي جهان دوقطبي، تضاد حكمفرما است؛ يعني خداوند چنين خواسته است كه ابليس عامل برقراري تضاد در زمينه ي حركت آدم باشد تا در این چرخه، او همواره در معرض خير و شر بماند و به این وسیله بتواند با انتخاب هر یک، هدایت یا گمراهی خود را تعیین کند.
تنها در اين شرايط است كه اختيار آدم اهميت پيدا مي كند و حركت او به سمت كمال ارزش می یابد. زيرا هنر جلوه های متکثر آدم ( انسا نها ) غلبه بر نيروي مخالف كمال است و عامل نيروي مخالف كمال در سراسر چرخه ي دوقطبي، «ابليس » است.
به عبارت ديگر، سجده نكردن ابليس به آدم، خارج از طراحي دقيق خداوند نيست و این کارگزار، عامل دوقطبي بودن «جهان دوقطبي » و شكل گرفتن صحنه ي امتحان انسان است.
پس تبعيت نكردن از فرمان سجده، در ظاهر نافرماني است و اگر نافرماني نبود، تضادي هم نبود؛ اما در عين حال، فرمانبرداري است. چون خداوند آن را از پيش تعيين كرده است. (خداوند مأموریت اين نافرماني را به ابليس داده است ( با امر به این که جز بر او سجده نکند؛ ) اما اين به معناي آن نيست كه هركس فرمان الهي را اطاعت نكند، طرح از پيش تعيين شده اي را اجرا كرده است و يا مجبور به آن نافرماني است. (این موضوع در مورد انسان که موجودی مختار است، قابل قبول نیست.)
از طرف ديگر، ظاهر تكبرآميز اين نافرماني و نكوهش خداوند از آن، درسي است كه بايد آدم در طول مسير خود به آن توجه داشته باشد. يعني ابليس در اثر اين تكبر و نافرماني از جهان بدون تضاد به جهان تضاد فرود آمد وانسان باید بداند که هر نافرماني ديگري نیز عامل تنزل و فرود آمدن است. آدم نیز در ابتداي خلقت خود يك نافرماني كرد كه در اثر آن، به جهان تضاد فرود آمد و شروع به سير در چرخه ي جهان دوقطبي كرد. اما ابليس به عنوان اولين معلم ( انسان می تواند با درس گرفتن از هر حادثه و رفتار خوب یا بد، اندیشه و رفتار خود را اصلاح کند و ارتقا ببخشد. زیرا اگر وجود موجودات عالم را مانند یک سیستم در نظر بگیریم، انسان تنها موجودی است که سیستم وجود او فرایند متغیری دارد و می تواند انواع ورودی های مثبت و منفی را به خروجی مثبت تبدیل کند. به همین دلیل، وقتی به لقمان گفتند ادب از که آموختی، گفت از بی ادبان. ) این درس را پیش روی او می گذارد كه همچنان در هر مرحله از مسيري كه سير در آن را انتخاب كرده است، سرپيچي از فرمان خداوند، او را از وحدت دور مي كند.
شيطان
در جهان دوقطبی که عالم كثرت است، ابليس نیز دچار كثرت مي شود. جلوه هاي متعدد وجود ابليس، «من هاي ضدكمال » در وجود انسان هستند كه «شياطین » نام مي گيرند. در آفرينش هر انساني دو نوع كشش به سمت كمال و ضد كمال طراحي شده است كه در اثر وجود «من هاي كمال » و «من هاي ضدكمال » ايجاد مي شود. به بيان ديگر، شيطان در وجود هر انساني سهم مشخصي دارد و كسي نيست كه در درون خود، عامل تضاد نداشته باشد.
همچنین، هيچ كس نمي تواند عامل تضاد را از درون خود حذف كند؛ يعني نمي تواند من هاي ضد كمال را در خود از بين ببرد. بنابراین، هر فردی يا مغلوب این شیاطین درونی مي شود و يا آ نها را مهار مي كند و تحت كنترل در مي آورد.
هنرمندي انسان همين است كه بتواند با آگاهی کافی در صدد مديريت صحيح من هاي درون خود برآيد و شياطین درونش را به تسليم در آورد تا بتواند مسير كمال را طي كند. اين هنر بدون وجود «شیطان » نشان داده نمي شود. از اين منظر مي توان گفت كه «ابليس » يكي از اركان هستي است که در قالب كثرت يافته ي خود که من های ضد کمال هستند، به كمال انسان ارزش می بخشد و به همین لحاظ، وجود او اهمیت دارد.
تا وقتي كه انسان نياموخته است که در مسیر زندگی حرکت مستقيم داشته باشد و تنها معطوف به خدا باشد، در خطر گرايشهاي دروني به ضد كمال است؛ يعني شیاطین وجود او از هر جهت غير از جهت مستقيم، او را مورد حمله قرار مي دهند. اما از زماني كه او ديگر به جهتي جز جهت مستقيم نگاه نكند، بر اين شیاطین غلبه كرده است و نه تنها ديگر شيطان براي او نقش گمراه كننده نخواهد داشت، بلكه غلبه بر آن، عامل تعالي او مي شود. كسي كه در وضعیت دوم است، وجود شيطان را ارزشمند مي بيند؛ اما معمولا كسي كه در وضعیت اول قرار دارد، از وجود او گله مند است.
براي تفهيم اين مطلب مي توان از مثال ساده اي استفاده كرد. يك كودك، خطرات تماس با آتش را نمي شناسد و به همين دليل، لازم است كه براي دور ماندن او از آتش، آن را به او وسيله اي خطرناك معرفي كرد. اما وقتي به رشد لازم رسيد، بدون این که خود را در معرض خطرات آتش قرار دهد، بر آن تسلط می یابد و ديگر نگراني از آسيب ديدن از آن برای او وجود نخواهد داشت. پس در مرحله اي كه شناخت و توانايي لازم را ندارد، يك ديدگاه نسبت به آتش دارد و وقتي با ویژگی های آن آشنا شد، ديدگاه ديگري پیدا خواهد کرد.
به عبارتي، شيطان نیز مي تواند از دو منظر مورد ارزيابي قرار گيرد. در نگاه اول، او عامل گمراهي و به همين دليل منفور است و در نگاه موشکافانه تر، زمينه ساز امتحان و آزمايش انسان است كه بدون وجود آن، كمال معنا ندارد و هنر انسان در غلبه بر آن آشکار می شود. در چنين ديدگاهي شيطان، نعمت دانسته مي شود. بنابراين، دوري جستن از شيطان و لعن او به معناي پليد دانستن او نيست؛ بلكه به معناي مذمت راه او و روگرداني از تمايلاتي است كه ايجاد مي كند.
انسان به دنبال خطاهاي خود، در معرض القائات، ترفندها و آسيب هاي «شیاطین بيروني » نیز قرار دارد. شیاطین بيروني از نوع «جن » و «انس » هستند و وجود آ نها نيز براي او عامل آزمايش است. افرادی که تحت تأثیر شیاطین درون خود، موجب انحراف دیگران می شوند، شیطان انس محسوب می شوند و خواه نا خواه کسانی که با آ نها رو در رو می شوند، مورد آزمایش هستند. جنیان نیز از نظر شرح وظیفه، در گروه های مختلف قرار دارند و اگرچه همگی عامل آزمایش و پختگی انسان هستند و از این نظر از جنس آتش به شمار می روند، گروه هایی از آ نها در شرایط خاصی نقش به انحراف کشاندن انسان را به عهده دارند. (برای مثال، در شرایطی که فرد تمایل به شرک دارد، با گروهی از این شیاطین مواجه می شود که گمراهی او را تشدید می کنند و در شرایطی که کسی از کمال و ایمان به غرور و خود بزرگ بینی می رسد، با گروهی دیگر رو در رو می شود که قصد ایجاد انحراف بیشتر در او را دارند. )
بنابراین، مي توان گفت كه دليل خلق انواع شياطين جن، ضرورت وجود عواملي براي پختگي انسان است. اين كه انسان از جنس «خاك » و شيطان از جنس «آتش » معرفي مي شود، رمزي دارد كه با معرفي دو عنصر ديگر يعني «آب » و «باد » بهتر آشكار می گردد.
انسان موجود تحول پذيري است و به دليل همين شكل پذيري است كه به «خاك » تشبيه مي شود. «آب » كه به او قوام مي دهد و تعیین میکند خاک وجود او چگونه تغییر شکل دهد، آگاهي است و وجود عنصر «باد » پویایی و انگيزه پذيري وی را نشان مي دهد. اما بي ترديد، گل سرشته شده ي او در حالتي ارزشمند است كه به پختگي برسد. همانطور که اشاره شد، عامل پختگي براي او «آتش » است كه نقش آن را شياطين به عهده دارند. پس، همه ي شياطين دروني و بيروني عواملي هستند كه انسان با غلبه بر حملات آ نها عظمت وجود خود را در هستي به نمايش مي گذارد.
طاغوت
اگر هر طغیانگر و هر عامل طغياني را «طاغوت » بناميم، نه تنها همه ي شياطين دروني و همه ی اهل طغیان، بلکه هر عاملی كه وجود آن مانع كمال يا باعث طولاني شدن راه خدا مي شود نیز طاغوت محسوب می گردد. با اين تعريف، مال، مقام، فرزند و امثال آن نیز اگرچه به خودی خود طاغوت نیستند، با طغیان شیاطین درون مي توانند براي بسياري افراد «طاغوت » به شمار روند.
طاغوت همچون طوفاني كه آرامش دريا را بر هم مي زند و پيشروي كشتي را به تعويق مي اندازد، در سير كمالي اختلال ايجاد مي كند.
هرچه مشغولت كند از ياد دوست
از علي بشنو كه طاغوت تو اوست
«محمد اسيري لاهيجي »
« طاغو تهاي بيروني » واسطه هايي هستند كه زمينه ي فعاليت «طاغو تهاي دروني » ( من هاي ضدكمال ) را فراهم مي كنند. اين طاغوتهاي بيروني در میان انسا نها انواع مختلفي دارند كه مي توانيم براي معرفي آ نها از نام نمونه هاي شناخته شده در تاريخ استفاده كنيم:
1 - فرعونها:
اینها کسانی هستند که با زر و زور و امکانات خود، مسیر دیگران را در جهت منافع شخصی خویش ( اعم از مورد ستایش بودن یا هر اقدام ضد کمال دیگر که آ نها را راضی کند ) منحرف میکنند. نیازها و خواسته های افرادی که صفت فرعونی دارند، از حد تمایل به «ثروت » و «قدرت » نیز می گذرد و به آنجا می رسد که میل دارند مورد «پرستش » واقع شوند. (در اغلب افراد، به ترتیب، ابتدا میل به ثروت، منجر به گرایش به قدرت می شود و پس از آن، تمایل به مورد ستایش و پرستش بودن بروز می کند. )
 اما بر خلاف این که ادعای خدایی دارند، حتی از وجود نوزادی که احتمال دهند منافع یاد شده را به خطر می اندازد، می ترسند.
2 – ابن ملجم ها:
این افراد، به نام حق در مقابل حق می ایستند. آ نها مدعی فهم بهتر و دقیق تر حق و حقیقت ( نسبت به دیگران ) و خداپرستان نادانی هستند که در تشخیص حق اشتباه میكنند و تا سر حد جان بر عقیده ی نادرست خود پافشاری میکنند.
3 - عمرو عاصها:
اینها طالب حق نیستند؛ اما به آن تظاهر میکنند ( خود را مدافع حق جلوه می دهند ) و با سیاستهای مزورانه و عوام فریبی، مسیر دیگران را از جهت حق منحرف میکنند.
4 - يهوداها:
این اشخاص، با وجود نزدیک بودن به منبع حقیقت، در بزنگاه آزمایش، خائنانه حق را به منافع مادی خود می فروشند و حاضر می شوند با تأمین این منافع، چشم از حقیقت بپوشند.
5 - یزیدها:
این دسته کسانی هستند که برای حفظ منافع شخصی به طور عمدی و علنی همواره در برابر حق می ایستند و یا ابایی ندارند که آن را نادیده بگیرند.
6 - منافقین:
این گروه، با جریان حق همراه می شوند تا در فرصت مناسب، یا با حفظ نام «حق »، آن را به انحراف کشانند و یا در بین همراهان اختلاف و تفرقه ایجاد کنند تا حق را از بین ببرند. یعنی، در هر صورت، هدف آ نها ایجاد کثرت است.
7 - براندازان:
اینها فرص تطلبانی هستند که در فرصت مناسب، با براندازی نظام حق و قرار گرفتن در جایگاه تصمیم گیری برای جامعه، منافع خود را پیگیری میکنند.
8 - ملونها:
این اشخاص برای تأمین منافع خود، به رنگ های مختلف در می آیند و بر حسب شرایط، با هر گونه جریان فکری موافقت و همراهی ميكنند و اغلب، با چاپلوسی و فرومایگی به اهداف خود دست می‌يابند. آنها با این عملکرد خویش، مانع تفکیک جریان حق از باطل و باعث تزلزل جایگاه و موضع حق می شوند.
صفحه 254:
خداوند به او فرمان داد كه از ميوه ي اين درخت نخورد؛ زيرا اين كار، مستلزم دور شدن او از وحدت بود. اما شيطان وجود او، او را به اين دور شدن ترغيب مي كرد. به عبارت ديگر، گرچه دور شدن آدم از عالم وحدت، براي او مفيد بود، اما در عين حال، دور شدن و عصیان بود و با این که ماندن او در بهشت ناآگاهي نزديك ماندن به وحدت بود، اما هدف از خلقت او را كه آشكار كردن عظمت الهي اش بود، محقق نمي كرد. (خداوند در طراحی وجود انسان و سیر کمالی او، حضور او در بستر چرخه را لازم دانسته است و به همین دلیل فرموده است: "من در ارض خلیفه قرار می دهم". اما از این اشاره ی تمثیلی که به آدم فرمود به درخت نزدیک نشود، استفاده می کند تا به اختیار او تأکيد نماید. )‌

شیاطین:
جلوه‌های متعدد وجود ابلیس، «من‌های ضدكمال» در وجود انسان هستند كه «شیاطین» نام می‌گیرند.
ترفند شیطان برای دفع ظلم:
 - قهرمان جویی: بدین معنی که انسان را بدون آن که در جهت رسیدن به حق خود اقدامی کند، در انتظار قهرمانی می گذارد.
- مبنای قضاوت: قضاوتهای کمی باشد( که از منظر عدالت الهی، سنجش ها و قضاوت ها کیفی و بر اساس وسع هر فرد است- الله علیمٌ بذات الصّدور)
- برده داری مدرن: انسانها در حد یک ماشین تنزل پیدا خواهند کرد و رسالتی جز این نخواهند داشت که روزی به دنیا بیایند و به اموری روزمره مشغول بوده، رفتار و افکارشان تحت کنترل باشد و بعد از مدتی از رَده زندگی خارج شوند.
نتیجه جهالت: تفکر انتقام جویانه نسبت به ظالم - خدا - هستی و خودمان.

استاد محمد علی طاهری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر