۱۳۹۳-۰۱-۰۸

در پاسخ به سوال در خصوص حلقه هاي روح جمعي!

در پاسخ به سوال در خصوص حلقه هاي روح جمعي!


تشعشع مثبت، كنترل تشعشع منفي هم به آن اضافه مي شود براي طلسم و جادو و.... يعني روح خباثت و اعمال تشعشعات منفي را پس مي زنيد. چهار روز ديگر شما هر جا مي رويد مي بينيد آنها تشعشع منفي را مي شناسند، ديگر پيش دعانويس نمي روند، ديگر تمايل ندارند بدون اينكه كسي با آنها حرف زده باشد آگاه شدند كه اين كار مثبت نيست، اين را دنبال مي كنيم. وقتي بياييم در حلقه يكدفعه بعد از يك مدت مي بينيد اين را كاشتيد و از آن ور درو مي كنيد.


مطالب دوره هفت عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

اولويت با روح جمعي کل است!

اولويت با روح جمعي کل است!


شما وقتي در كل هستيد مثل اينكه در جزء هم هستيد ولي در جزء كه هستيد ديگر آن كل نيست و حلقه اش جداست، اما در آنجا اعلام كنيد مي آيد. حلقه هاي روح جمعي، حلقه هاي كلي براي كارهاي كلان استفاده كنيم بهتر است ولي ممانعتي هم ندارد يعني در روح جمعي براي كل نظر مي اندازيد براي جزء هم اشكال ندارد اما اولويت با كل است، اين مسئله را فراموش نكنيد جزء را عمده نكنيد. مثل اينكه در مسايل مذهبي هم داريم مي گويند اول براي همه دعا بعد آخر بيا براي خودت دعا كن، همين است يعني دقيقا تمام مسايلي كه داريم دقيقا منطبق است و يك مسئله است.


مطالب دوره هفت عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري

در پاسخ به سوال؛ در خصوص نظر در حلقه روح جمعي!

در پاسخ به سوال؛ در خصوص نظر در حلقه روح جمعي!


نظر شما، اتصالي نمي خواهد، حالا اگر در اتصال هم قرار بگيريد، گرفتيد، نظر شما اين است كه طالب خير براي بشر هستيد، يك نظر است منتها توجه كنيد من طالب خيرم براي بشر، خارج از حلقه، هيچي!

داخل حلقه آن را بشكن را بزنيد درست است، داخل حلقه بودن مهم است و نقش ما را داخل حلقه مي خواهند يعني مي خواهند ما در اين بازي شركت داشته باشيم!

بعضي ها مي گويند « خدا خودش چرا نمي كند؟! » مي خواهد ببيند ما در اين بازي چكار مي كنيم، اين فكر تمام شد؛ « چرا خدا خودش صلح را برقرار نمي كند؟ » خدا مي خواهد ببيند من، شما، ايشان چند نفر مي آيند داخل آن حلقه مي گويند خدايا صلح، چند نفر مي گويند جنگ، چند نفر مي گويند صلح؟

« اِن الله لايغُيرّمُا بقِوم حتّي يغُيّروا ما نَفُسهِمِ » (رعد 11 ) ما بايد تغيير كنيم بعد بدهيم، اين برود بالا، قانون است، دل بخواهي نيست؛ خدا غضب كرد يا خدا بركت داد يا خدا رحم كرد، اينجوري است دل بخواهي نيست كه به يك ملتي رحم كند، به يك ملتي غضب كند، قانونمند است. حتي روح جمعي ملت ما جداست، روح جمعي آن يكي جدا و در نهايت بشر هم جداست. بنابراين اين مسئله به عهده ما گذاشته شده است ولي قانونمند است يعني بازتاب قانونمند است.


مطالب دوره هفت عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

تشعشع مثبت

 تشعشع مثبت

در ادامه صحبت ها تشعشع مثبت جمعي را داشتيد در اين دوره كنترل تشعشع منفي جمعي هم به آن اضافه مي شود اما اجازه بدهيد تا آن موقع كه حفاظش را برقرار كنيم، الان فقط تشعشعات مثبت را مي توانيد اعمال كنيد يا مواردي را كه مي خواهد براي آن آگاهي بيايد. فرض كنيد يكي از مواردي را كه كار كرديم معرفت عاشوراست، راجع به معرفت حج بياوريم، معرفت هاي مختلف، بعد شما وقتي در جمع صحبت مي كنيد، مي بينيد همان مطلب را از زبان خودشان مي شنويد.

مثلا يكي ديگر از مسايل راجع به هوشمندي بوده است، فيدبكش حالا مي بينيد براي خودمان همه دارند راجع به هوشمندي صحبت مي كنند، عيب ندارد صحبت كنند يعني اين ماجراها و مسايل دارد فيدبك مي شود.

البته ارتباطات خاصي هم داريم مثل ارتباط ويژه شب هاي تعطيل كه امشب هم داريم اينها همه روي آنتن اينجاست و خيلي كارها هست كه در آينده با آن آشنا مي شويد و در سطح و سطوح مختلف و مي بينيد كه اينجا چقدر توانايي هست منتها تا كارهاي فردي را تجربه نكنيم و به ايمان و باور نرسيم كار كلان را نمي توانيم قبول كنيم يعني وقتي ذهن ما هنوز روي يك نفر متقاعد نباشد چه طور روي كل هستي مي خواهد فكر كند اثر مي گذارد. لذا پله پله لازم بوده ما برسيم، پله پله آمديم بالا و داريم به اين مسئله نزديك مي شويم و هي براي كارهاي بزرگتر و كلان تر آماده مي شويم.


مطالب دوره هفت عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

اهميت هم پيمان شدن در حلقه روح چمعي!

اهميت هم پيمان شدن در حلقه روح چمعي!


چون كه ما هر ساعتي مي توانيم وارد حلقه جمعي شويم ايجاد محدوديت نكرديم ولي به نظر مي آيد براي اينكه همه مقيد شوند، ساعت خاص مثلا ساعت ?? شب را بگذاريم. چون آنجا كه به اختيار است اگر يادتان باشد از دور يك مي گوييم نگوييد ?? ساعته، چون ?? ساعته بر اساس ذهن اشتراكي كه آن هم يك مكانيزمي دارد، چون شما در حلقه هستيد و هر لحظه با ذهن اشتراكي حلقه تان داير است. حالا در دوره يك نمي توانيم راجع به ذهن اشتراكي صحبت كنيم ولي معمولا وقتي مي گذاريم به عهده ذهن اشتراكي و هر موقع خواستي بيا، مي بينيد كه سه روز گذشته، چهار روز گذشته است نيامده به دليل اينكه مي گويد « حالا ناهارم را بخورم، حالا يك چرت بخوايم، حالا چايي ام را بخورم، حالا فيلم ببينم، حالا بعد از شام، حالا شب بخوابم صبح قبراق بلند مي شوم! » بعد يكدفعه مي بينيد سه روز گذشته است يك ارتباط برقرار نشده است. لذا ما يقه اش را مي گيريم مي گوييم بايد ساعت بدهيد، سه چهارتا، بايد با هم پيمان ببنديم، اينجوري نمي شود.

اما ما ساعت مي گيريم و ساعت مي خواهيم و يك مسئله اي كه هست پيمان خودش ارزشمند مي شود، مثلا در قرآن راجع به نماز، خوب ?? ساعته هم مي شود تعطيلي ندارد ولي آنجا هم فهميدند ما چه جوري هستيم، لذا زمان هاي مشخصي را بصورت پيمان پيشنهاد مي كند. شما تجربه كرديد، يكي مي گويد هر وقت وقت كردم زنگ مي زنم، يعني شما مي فهميد نبايد روي اين حساب كنيد ولي وقتي مي گويد من سر فلان ساعت تماس مي گيرم خوب شما حساب مي كنيد.

بنابراين در مسئله روح جمعي چون اهميت بسيار زيادي دارد، حالا در اين مدت هم تجربه كرديد سر هر زماني بياييد فرقي نمي كند، هيچ تفاوتي نمي كند، سر هر زماني بياييد به هم وصليم، آن ذهن اشتراكي و آن ماجرا ما را بهم وصل كرده است، ولي خوب نمي آييم. مگر اينكه بياييم اين را هم تجربه كنيم و ساعت بگذاريم، فرضا ساعت ? صبح و ?? شب، اين دو تا زمان را بگذاريم در آن وارد شويم، كار كنيم و نتيجه اش را هم ببينيم. بطور كلي مي توانيد هم براي مملكت مان، هم براي دنيا، فرقي نمي كند هرچه مد نظرتان بود!


مطالب دوره هفت عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

انعكاس شعوري و اهميت روح جمعي!

انعكاس شعوري و اهميت روح جمعي!


بنابراين در اينجا يك موضوعي كه خيلي اهميت پيدا مي كند، متوجه مي شويم كارهايي كه در روح جمعي صحبت كرديم و نقش دعا، نقش تشعشع مثبت و نقش آن چيزهايي كه ما از ديد خودمان ديديم؛ گفتيم پيام مثبتي را بدهيم دست روح جمعي، منظور چه جوري مي شد؟ پيام مثبت در واقع به اين شكل عمل مي كند و بازتاب جهاني دارد. شبكه منفي هم الان عكس اين قضيه را به نحو احسن انجام مي دهد و مكانيزمش به اين صورت است.

از اينجا ما اهميت ارتباطات روح جمعي را مي توانيم متوجه شويم و ارزش و اهميت دعا و مسائلي كه در اين قبيل مباحث بود را متوجه شويم كه چقدر مي تواند اهميت داشته باشد و در گذشته اهميت زيادي داشته و الان يواش يواش به دست فراموشي سپرده شده است. لذا تشعشعات منفي غلبه بيشتري دارد چون آنها دارند اتوماتيك وار كارشان را انجام مي دهند ولي از اين ور قضيه اين هي شل آمده است و به اينجا رسيده است.

البته ما از اين قضيه خودمان استفاده بسيار زيادي داريم مي كنيم و ما هم متقابلا روي آنتني كه هست، ما هم داريم كارهاي تشعشع مثبت و كارهايي كه مربوط به اين بخش (شبکه مثبت ) است را داريم انجام مي دهيم. اين هم يك تأكيدي بود كه در ارتباطات روح جمعي با جديت تمام براي مسايل كمال بشر و مسايلي كه سيستماتيك رفتيم جلو و باز هم ادامه مي دهيم را دنبال كنيد، اين قضيه با اين مباحث لازم است جديت خاص خودش را داشته باشد.


مطالب دوره هفت عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

حافظه شعوري و انعكاس شعوري!

حافظه شعوري و انعكاس شعوري!


بنابراين يك حافظه فيزيكي، يك حافظه شعوري؛ حافظه شعوري يك بحث جالب تري است در مورد حافظه شعوري و انعكاس شعوري. خاطرتان باشد گزارشي داشتيم كه جهان هستي را به اندازه يك ملكول ديدند، اگر كه بر فرض محال خيلي دور شويم همه جهان هستي برابر يك ملكول مي شود مثلا به اندازه يك ملكول آب مي شود. الان يك ملكول آب را وقتي در معرض شعور قرار مي دهيم عكس العمل نشان مي دهد؛ شعور مثبت و منفي، مي بينيد شكل دفرمه اي مي گيرد يا شكل منظمي مي گيرد. بعد از يك طرف شما مي دانيد كه شعور كميت ندارد، اينقدرش با كل هستي ميزان است، بنابراين شعوري كه يك ملكول آب را تحت تاثير قرار مي دهد كل هستي را هم تحت تاثير قرار مي دهد، كل ملكول هستي- چون هستي هم يك ملكول است- كل ملكول هستي را هم تحت تاثير قرار مي دهد و ما از آن طرف يك انعكاس شعوري داريم.

شما شنيديد غضب الهي و اينجور مسايلي كه هست، ما يك انعكاس شعوري داريم كه مي تواند منفي و مي تواند مثبت باشد، انعكاس شعوري مثبت، انعكاس شعوري منفي مي تواند بازتاب باشد يعني بشر از آنجا كه نگاه كني، يك ناظري كه از آنجا دارد نگاه مي كند مي بيند يك بازتاب شعوري دارد مي آيد، اگر بپرسند اين چيه؟ مي گويد « اين بازتاب شعوري بشر است » تاب شعوري بشر يعني چي؟ يعني هفت ميليارد نفر دارند بازتاب شعوري مي دهند، با هم يك معجوني را دارند درست مي كنند كه اين معجون بازتاب شعوري بشر است، بشر جمع انسان.

اين شعوري كه بشر دارد به هستي مي دهد، هستي را تحت الشعاع قرار مي دهد و يك بازتابي دارد، كه اين بازتاب يكدفعه مي گوييم « روح حيواني بر بشرحاكم شده است، روح خباثت بر بشر حاكم شد » يا بالعكس آن صلح يا جنگ بر بشر حاكم شد. اين از كجا برگشته است؟ از آنجا برمي گردد و مي تواند روح صلح، روح عشق، حالا اين كه مي گويند روح متوجه هستيم كه قضيه از چه قرار است، اينها حاكم است و دارد مي آيد.


مطالب دوره هفت عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

در پاسخ به سوال؛ در خصوص اينکه بعد از مدتي ما چيزي

در پاسخ به سوال؛ در خصوص اينکه بعد از مدتي ما چيزي كه دنبال مي كنيم رهايي است!


اسمش را گذاشتيم Interuniversal كه حالا هم اسم سايت مان است. يك توضيح كوتاه بدهم حالا كه شما سؤال فرموديد بحث اينجاست كه ما بايد با كل ارتباط برقرار كنيم، كل چيزي مي داند كه جزء نمي داند، اينها اصل است. مثلا يك سلول- قبلا هم اشاره داشتيم- نمي داند من چه آرزويي دارم، بدن ما صد تريليون سلول دارد، دانه دانه شان را بياوريم بگوييم مجموعه ي شما كجا مي خواهد برود، مي داند؟ ضمن اين كه سلول خودش هوشمند است، شعور دارد، اطلاعات صد تريليون سلول ديگر را هم دارد، اما نحوه ي استفاده و بهره مندي از اين هوشش تعريف دارد. لذا نمي داند من چه آرزويي دارم، من مي خواهم به كمال بروم يا به كثرت، من امشب مي خواهم چه غذايي بخورم، چي هوس كردم اما اين صد تريليون سلول دور هم جمع مي شود من آرزومند مي شوم، آمال دارم، هدف دارم، سليقه دارم و... و خيلي چيزهاي ديگر كه سلول از آن بي خبر است.

حالا ما يك مجموعه اي داريم كه شما بعدا مي آييد مي ببينيد اين مجموعه هم خودش زنده است جهان هستي؛ حافظه دارد، شعور دارد، هوشمندي دارد و... دوباره ما اجزاء سلول هاي يك مجموعه ي بزرگ تر هستيم، او مي داند چه خبر است من نمي دانم و مشاهده كرديم كه ما با شعورش ارتباط برقرار كرديم يك كارهايي انجام داديم، با همان شعور آن بود كه انجام داديم، درست است؟

حالا ما مي خواهيم با يك مجموعه عظيمي ارتباط برقرار كنيم و يك مجموعه عظيمي را بفهميم. عظمت اين مجموعه در ذهن هاي بسته و گرفتار و متعصب و دربند و درگير انسان معمولي جا نمي گيرد.
« فهم او در خور هر هوش نيست / حلقه او سخره هر گوش نيست »
( مولوي)

يك ذهني مي خواهد رها و آزاد، خوب اين ها را بايد در عمل بيابيم ببينيم منظورمان چيست، اين ها ديگر در عمل ذهني است كه بندهاي مختلفي از آن باز شده است، در يك آزادي خاصي، در يك گسترش خاصي است. و در واقع ما ذهن مان را در كل عالم هستي مي خواهيم معطوف كنيم، مي خواهيم اين را در حد آنجا و لذا از مسايل قومي و نژادي و مليتي و حتي جهاني مي گذرد مي آيد در حد كيهان معطوف مي شود. ديديد ما از دوره ي يك راجع به كيهان، شعور كيهان رفتيم معطوف شديم نه ديگر يك مسايل كوچك و جزئي، از همان جا اين تفكر را آغاز كرديم، تفكر در سطوح گسترده اي، اين خرده مشكل است فقط با رسيدن به موضوعش مي شود تعريفش كرد.


مطالب دوره سه عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري

در پاسخ به سوال در خصوص کنترل ذهن!

در پاسخ به سوال در خصوص کنترل ذهن!


كنترل ذهن چيزي نيست كه يك كسي فكر بكند دارد، اين ها چيزهايي نيست كه كسي فكر كند چون دقيقه نمي كشد كه خودش مي فهمد كه ندارد، اين يك چيزي نيست كه پنهان بماند. ببينيد مثلا من ممكن است فكر كنم آدم خوبي هستم و بر اين فكر خودم هم پا بر جا هم باشم و شما يك ساعت هم با من حرف بزني نتواني به من ثابت كني كه من آدم خوبي نيستم و من هم كماكان روي حرف بايستم، يا فكر كنم باهوشم بايستم روي حرفم طول بكشد تا شما يك تستي بياوريد اما در مورد تشت ذهني يك چيزي است كه به دقيقه نمي كشد كه شما متوجه مي شوي كه اينجا نبودي.

بنابراين در دنياي عرفان همانطور كه از ترم 3  صحبت كرديم يك چيزهايي دارد كه مشهود است و قابل به رخ كشيدن هم نيست، نمي شود گفت « خانم ها، آقايان ببينيد من كنترل ذهن دارم » خنده دار مي شود « خانم ها، آقايان ببينيد من تزكيه ي تشعشعي دارم » حالا در دور بعد با آن آشنا مي شويد يا حالا صحبت هايي كه كم وبيش پيش مي آيد كه مختص دنياي عرفان است.

بحث كيفيت، يكي بيايد بگويد « خانم ها آقايان من نمازم را با كيفيت خواندم » شما چه برداشتي مي كنيد؟ به حرفش ممكن است بخنديد براي اين كه كيفيتش را نمي تواند نشان بدهد، نمي تواند بگويد اين كيفيت كار من! اگر فيلم برداشته بوديم از حركت او با حركت يك نفر ديگر شما دو تا چيز يكسان مي ديديد. اين ها از خصوصيات و ويژگيهاي داشته هاي مخصوص دنياي عرفان است كه قابل به رخ كشيدن و اين صحبت ها نيست. يا يكي بيايد بگويد من اتصالم قوي تر است، به عنوان مثال حالا كه گفتيم اتصال بيايد بگويد من اتصالم قوي تر است!


مطالب دوره سه عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

لزوم داشتن كنترل ذهن!

لزوم داشتن كنترل ذهن!


ديگر در مورد لزوم داشتن كنترل ذهن هم پروند ه اش را ببنديم، مي دانيم چرا لازم است، انساني نيست كه به فراخور حال خودش و به فراخور در هر جايي كه هست در هر كاري كه هست لزوم اين داشته را نداند. كاملا براي همه ي ما محرز است كه چرا بايد اين قضيه را داشته باشيم منتها عرض كردم در عرفان اين خيلي تخصصي تر مي شود و جزو ملزومات، يعني جزو داشته هاي حتمي يك انساني است كه مي خواهد متعالي شود.

مثلا شما تصور كنيد يك انساني متعالي شده، مثلا بگوييم فلاني متعالي است بعد برويم ببينيم يك انساني است كه تشت ذهني دارد، شما رويش خط مي كشيد يا نمي كشيد؟ عرض مي كنم حساسيت هاي دنياي عرفان روي يك مسايلي هست اضافه بر آن مسايلي كه در جاهاي ديگر هم هست.

مثلا در جاهاي ديگر ما نمي گوييم بيا ببينيم اين آدم تشت ذهني دارد يا نه، درست است؟ همان كه يك شرايطي را دارد مورد تأييد است اما وقتي كه مي آيد در دنياي عرفان مي گويند خوب آن شرايط را دارد خيلي خوب، بيا ببينيم كنترل ذهن چي؟ تشت ذهن دارد يا نه؟ اگر تشت ذهن دارد در دم رويش خط مي خورد يعني مي ماند در لوِلِ هاي پايين، نه اين كه رويش خط بخورد منظور اين است كه در لوِلِ هاي پايين تر مي ماند، نمي دانم مي توانم منظورم را خدمتتان بگويم يا خير؟ يعني ما اينجا فرق دنياي عرفان با ساير جاها را داريم متوجه مي شويم.


مطالب دوره سه عرفان حلقه 

روش هاي كنترل ذهن!

روش هاي كنترل ذهن!


ترفندهاي مختلفي در طول تاريخ به كار برده شده، انسان به كار برده كه كنترل ذهن به دست بياورد؛ مثلا ابداع تسبيح در قرن دوم ميلادي توسط يك كشيش انجام شد و او نيتش اين بود كه با گفتن ذكر و اوراد بتواند خودش را اينجا ميخكوب كند. مديتيشن هاي (Meditation) مختلف، مسائل مختلفي كه در طول قرون متمادي انسان دنبال كرده تا بتواند اين اسب چموش را رام كند و يك افساري را بيندازد به گردنش و در اختيار بگيرد ولي خوب متأسفانه انسان موفق نبوده است.

يكي از دلايل عدم موفقيت انسان اين بوده است كه به توان هاي فردي خودش اتكا كرده است، يعني شما هر روشي را برويد جلو، مي بينيد طرف مي خواسته اين كار را پياده كند.

ما براي هر مسئله اي كه مي خواهيم دنبال كنيم ابتدا به ساكن در مورد آن به يك بينش مي رسيم- حالا البته موضوع بينش هايمان جدا از اين بحث بينش است- به يك بينش مي رسيم. مثلا الان مي گوييم چرا كنترل ذهن براي مان لازم است؟ چرا بايد كنترل ذهن داشته باشيم، با هم صحبت هايي مي كنيم، مجموع اين صحبت ها مي شود بينش ما در اين مورد و اين بينش يا به ما يك انگيزه اي مي دهد كه برويم دنبال اين بينش يا مي گويد « نه بابا چندان مهم نيست، ولش كنيم » درست است؟

بعد از اين كه ما به بينش اين قضيه رسيديم مي آيد سراغ اين كه ما اختيار كنيم، بعد از اين كه اختيار كرديم حالا موقع عمل است، موقع اجرا است، موقع اين است كه اين را پياده كنيم. دو تا راه پيش روي خودمان داريم؛ يك راه توان هاي فردي است مثل همين آقاي كشيش كه گفتيم آمده رفته تسبيح را ابداع كرده نشسته گفته. يكي با مديتيشين هاي مختلف كه بتواند اين تمركز را، حالا آن ها مي گويند تمركز، ما چون كارمان دقيقا خلاف تمركز است يعني از ابتدا تا انتهايش، همانطور كه خواهيد ديد و بعدا توضيح خواهيم داد بحث انتهايي مثلا در دوره ي ? بحث رهايي است، رهايي دقيقا نقطه ي مقابل تمركز است، گستردگي ذهن را مثلا ما در دوره ي ? داريم و افراد در ارتباطاتي كه در دوره ? در جلسه اول بود اين گستردگي را روي ذهن احساس مي كنند، حالا خودش يك حالتي است درست نقطه مقابل تمركز.

پس يكي اش راه توان فردي است كه فرد بيايد و يك كاري بكند، حالا اگر رسيد به آن مقصودش مي گويد چي؟ مي گويد «دمم گرم! خوب توانستم به اين موضوع برسم، آفرين به خودم! خوب توانستم بشينم پاي اين مديتيشن...» حالا هر روشي بوده، هر راهي بوده «خوب توانستم دنبال كنم» يعني خودش جلال پيدا مي كند درست است؟ اما يك راه ديگر داريم كه از دور يك با هم آزمايش كرديم آن هم اتصال است، متصل شدن است.

برگرديم به تئوري كه از دور يك صحبت كرديم، كه ما را اينجا تنها و بي كس رهايمان نكردند و در اختيار ما تسهيلاتي بوده، تسهيلاتي پيش بيني شده، حبل الله پيش بيني شده عروه الوثقي پيش بيني شده، يك ريسماني كه ما اگر ديديم خودمان نمي توانيم برويم بالا اين ريسمان را بگيريم برويم بالا. اما انسان اصرار داشته است كه به زور بازوي خودش بنازد و به هوش خودش بنازد، به استعداد خودش بنازد و خلاصه اين اصرار را داشته و همين هم آمده جلو و سرش هم به سنگ- حالا به اصطلاح، اگر اين را اصطلاح تلقي كنيم- خلاصه به بن بست خورده، چون هيچ كدام از اين زمينه هايي كه خواسته با توان فردي برسد نتوانسته است.

پس مي آيد در بحث اتصال متوجه مي شويم، طبق روالي كه تجربه كرديم مي توانيم از تسهيلات مقرر در مورد حركت انسان به سمت كمال استفاده كنيم و اين يكي از ضروري ترين داشته ها براي انسان است، برايش پيش بيني هم كردند در اتصال هم مي توانند به ما كمك كنند و در اتصال خودش در اين زمينه ما ياري شويم.
« به جايي نرسد كس به توانايي خويش / الا تو چراغ رحمتش داري پيش »
( سعدي)

دوباره بحث استفاده از تسهيلات است، دوباره اينها را تكرار مي كنم كه يادآوري شود، اين تسهيلات در اختيار همه ي انسان هاست چرا؟ چون رحمت عام الهي است شامل حال همه ي انسان هاست، ربطي به پاكي و ناپاكي و دين و مذهب و مليت و جنسيت و سواد و هيچ كدام از اين ها ندارد، ديگر اين بحث ها را قبلا كرديم ديگر براي مان جا افتاد كه ماجراي رحمت عام الهي تسهيلاتي است براي همه، در اختيار همه است.

ما الان مي خواهيم حركت كنيم بينش، اختيار؛ با توان فردي كه ما كاري نداريم، حالا در دنيا كار دارند و روي همين موضوع ده ها سال، ده ها سال مديتيشن هاي مختلف را ادامه مي دهند ولي اگر بگوييم اين چقدر خاموش است، ركورد جالبي ا ارائه نمي كنند. پس ما با توان فردي كاري نداريم يعني اگر مي خواستيم توان فردي حركت كنيم اينجا نبوديم، دنبال روش ها و تكنيك ها و متدها و مسايل مختلفي بوديم. لذا بينش، اختيار، اتصال تمام شد، اين راهي است كه مي رويم.


مطالب دوره سه عرفان حلقه / استاد محمد علي طاهري

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن

     زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
    گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

    هر که عشقش در تماشا نقش بست
    عینک بد بینی خود را شکسـت

    علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت
    عشق اسطرلاب اسرار خداست

    من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
    درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام

    دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
    می تپــد دل در شمیــــم یاسها

    زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
    زندگی باغ تماشـــای خداســت

    گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
    می تواند زشــت هم زیبا شــود

    حال من، در شهر احسـاسم گم است
    حال من، عشق تمام مردم است

     زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
    گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

    هر که عشقش در تماشا نقش بست
    عینک بد بینی خود را شکسـت

    علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت
    عشق اسطرلاب اسرار خداست

    من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
    درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام

    دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
    می تپــد دل در شمیــــم یاسها

    زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
    زندگی باغ تماشـــای خداســت

    گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
    می تواند زشــت هم زیبا شــود

    حال من، در شهر احسـاسم گم است
    حال من، عشق تمام مردم است

    زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
    صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

    ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
    ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

    با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
    مثنوی هایـم همــه نو می شـود

    حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
    واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد

    صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

    ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
    ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

    با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
    مثنوی هایـم همــه نو می شـود

    حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
    واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد

۱۳۹۳-۰۱-۰۶

ذهن و كنترل ذهن!

ذهن و كنترل ذهن!


بزرگ ترين مبارزه انسان در طول تاريخ بحث كنترل ذهن بوده است. انسان شايد چند هزار سال است پي برده است كه يك عاملي در درون او است كه عنان اختيار را از دست او خارج مي كند و به سمت دلخواه خود مي كشاند و مي برد.
« در اندرون من خسته دل ندانم چيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست »
( حافظ)

و يا اينكه:
« هرگز وجود حاضر غايب شنيده اي
من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است »
( سعدي)

يك عاملي در درون انسان قرار دارد، اين عامل ضدكمال عمل مي كند، اصطلاحا به آن مي گوييم ذهن، اما ذهن از بخش هاي متفاوتي تشكيل شده است. يك عاملي وجود دارد كه نمي خواهد بگذارد، هيچ كس در لحظه همان جايي باشد كه هست. توضيح داديم كه اين سمت كمال، يك عواملي ضدكمال عمل مي كنند، از جمله ي اين عامل ها، يك عامل عجيب غريبي است كه در درون هر كسي هست و كارش اين است كه در هر لحظه نگذارد ما آنجا باشيم، يا در حال انجام آن كار باشيم.

مثال بزنيم، الان اينجا هستيم، ما را مي برد خانه كه « الان نمي داني در خانه چه خبر است. بچه ها دارند از در و ديوار مي روند بالا » به فكرهاي مختلف. اگر خانه بوديم مي گفت « نمي داني الان در كلاس چه خبر است، الان چه كارها دارند مي كنند، چه ارتباط هايي دارند مي گيرند ». هر جايي كه هستيم ما را ارجاع مي كند به جاي ديگري و يا اين كه اصلا حاضريم، آنجا كه هستيم همان جاييم، مي بردمان به گذشته به آينده.

خلاصه كلام كارش اين است كه نگذارد ما در آنجا حاضر باشيم، نمي گذارد ما وجود حاضر داشته باشيم، و در واقع از ما يك وجود غايب مي سازد. حالا اگر وجود غايب شديم چي مي شود؟ معناي وجود غايب را متوجه شديم؛ كسي كه يا در گذشته است يا در آينده است يا اگر در زمان حال به سر مي برد، اينجا نيست، حال است در خانه است، حال است بالاخره خارج از اين جاست.


مطالب دوره سه عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

تأثيرات عدم داشتن كنترل ذهن!

تأثيرات عدم داشتن كنترل ذهن!


اين قضيه بر ما لطمه هاي زيادي را وارد مي كند، از جمله هر كاري را كه ما انجام مي دهيم، يك خط بطلاني رويش مي كشد، ارزش آن را از بين مي برد. مثلا فصل و ايام عبادي است، مي بينيد يك نمازي خوانده شده بعد از اتمام نماز ?? تا معامله شده، بيست جا رفتيم، چند تا چيز گم شده را پيدا كرديم و همين كه نماز تمام شد متوجه مي شويم اينجا هستيم، يعني با «اكبر» رفتيم با «برکاته» برگشتيم، اين كار هميشگي ماست.

لذا يك روز، دو روز، يك ماه، دو ماه، يك سال، دو سال، سه سال، چهل سال، پنجاه سال داريم يك كاري را انجام مي دهيم، آن كار را هيچ وقت آن جا حاضر نبوديم. آن وقت از آن كار چي مي ماند؟ يك ادا مي ماند، مي توانيم بگوييم يك ادايي از آن باقي مانده است، هيچ چيزي را به ما اضافه نكرد. حالا وقتي كه آن صحبت عبادت زنده و مرده را با هم داشتيم اينجا دوباره بياييم برويم سراغش، از اين زاويه نگاه كنيم مي بينيم كه اين هم از آن عواملي است كه همه ي كارهاي ما را تبديلش مي كند به كار مرده، كارها را در واقع از كيفيت مي اندازد.

يك مسئله ي مهمي كه اينجا در اين رابطه مي توانيم از مضرات اين قضيه با هم صحبت كنيم كه در دنياي عرفان خيلي اهميت دارد، دنياي عرفان چون دنياي دريافت آگاهي است، داريم آماده مي شويم براي يك ارتباطي كه در آن تبادل آگاهي در جريان است، فرق دنياي عرفان با ساير بخش ها در اين است. در دنياي عرفان صحبت اين است كه بايد دريافت كني، بايد دريافت شود لذا بعضي از مطالب اهميت خاصي پيدا مي كنند بيشتر از ساير جاها.

حالا اين مطلبي كه داريم صحبت مي كنيم همه جا اهميت دارد، يك معلم دارد درس مي دهد اگر حضور نداشته باشد يك مسئله است، يك مهندس طراحي مي كند اگر حاضر نباشد يك مسئله است، هر كسي همين قضايا هست. يك كارگر دارد كار مي كند اگر حاضر نباشد يك مسئله ديگر است و سوانح و حوادث و... چند روز پيش داشتيم كه دست رفته بود زير حالا ... تمام اينها مسايلي است كه يك لحظه رفتن جايي ديگر، حالا معمولا از يك لحظه بيشتر است.

اما اينجا كه مي آييم يكسري مسايل ديگر هم اضافه مي شود، به عنوان مثال آگاهي را به كسي مي دهند كه، اولا مي دانيد قانون بازتاب و مي رود بالا و حواله اي صادر مي شود به نام من، به نام ايشان، به نام ايشان، يك حواله صادر مي شود، اين حواله را نمي گويند چه وقت مي آوريم به دلايلي، معلوم نيست، صادر شده كي به دست ما مي رسد معلوم نيست به دلايلي...


مطالب دوره سه عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

کنترل ذهن و دريافت آگاهي!

کنترل ذهن و دريافت آگاهي!


طبق قانون بازتاب ما يك اشتياقي به خرج داديم، اين اشتياق پاسخ دارد، پاسخ حواله صادر مي شود- حالا ما اينطوري صحبت مي كنيم- اين حواله معلوم نيست كي به دست ما مي رسد كه ما بگوييم خوب اين يك ساعت ديگر است يا الان است خيلي خوب من منتظرم بدهيد، معلوم نيست.

امتحان كوييز را دوستان مي دانند چه جوري است؟ يكدفعه در را باز مي كنند ممتحن مي آيد داخل، سؤال ها را پخش مي كند امتحاني است كه معلوم نبوده، كه قرار است اصلا امتحاني گرفته شود، اين حالتي را بوجود مي آورد كه دانشجو بايد هميشه آماده باشد. اينجا هم حواله اينطوري است، هر آن ممكن است حواله را بياورند دم در زنگ بزنند بگويند «آقا بسته تان رسيده» بعد حواله را زماني كه مي آورند تحويل دهند به خودمان تحويل مي دهند و اگر بيايند آنجا در بزنند ما حاضر نباشيم مي نويسند كه «نبودند، برگشت» لذا مي آيند در مي زنند مي بينند كه بنده مثلا در ?? سال گذشته ام، ? سال گذشته ام، ديروزم، يك ساعت پيشم، غايب به حساب مي آيد. تعريف وجود حاضر اين است كه اين لحظه و در اين جا حضور كامل داشته باشد، اين تعريف حضور كامل است. اگر در خانه باشي غايب محسوب مي شوي اگر هر جاي ديگري غير از اينجا و اين لحظه غايب به حساب مي آيي. لذا آن آگاهي كه حواله براي ما صادر شده است، ما از آن محروم مي شويم.

دوستاني كه از ترم هابه بعد ممكن است شاكي شوند كه ما دريافت مان خوب نيست، يا زياد نيست، اينها را به دقت توجه كنيد. هيچ فرقي بين هيچ دو انساني نيست و نخواهد بود اگر فرق هايي بوجود آمد بدانيم از كجاست، دو سه تا مسئله را در همين دوباره با هم بررسي مي كنيم. اين يكي اش است، كه حواله را مي دهند تحويل وجود حاضر، وجودي كه غايب است برگشت مي خورد مي رود، از دست رفت.

بنابراين در دنياي عرفان، كه متكي است بر ادراك ، اشراق، روشن شدن و ما هم اگر بخواهيم به ادراك برسيم، به اشراق برسيم، روشن شويم، تبادل آگاهي و اطلاعات داشته باشيم، اينها ديگر داريم صحبت ها را مي كنيم كه چه چيزي بايد از جانب ما صورت بگيرد تا حواله هاي مان سوخت نشود، كوپن هاي مان سوخت نشود درست شد يا نه؟ تا اينجا مفهوم است؟
بنابراين اين مطلب اينقدر اهميت دارد و در طول تاريخ اين موضوع را همه ي آن هايي كه به نحوي با مسئله كمال برخورد كردند، متوجه شدند كه بايستي باشد.


مطالب دوره سه عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

داستانک ها بخش اول

داستانک ها بخش اول

اینها تعدادی از داستانک هایی است که در جواب محبت های دوستان و به برکت وجود پر خیرشان در کامنت های پست صفحه ی ف.ی.س.ب.و.کم به صورت بداهه نوشته شد ...

داستانک 1 :
صبح است و من چشم گشوده ام و هستی هنوز در آغوشم کش و قوس می آید . به چشم هایش نگاه می کنم و میگویم سلام . هستی به من خیره مینگرد . سبزه ای آرام از کنج شهر عشاق مرا سلام می گوید . و این نغمه در کل هستی جریان دارد . انعکاس صدا چنان هیبتیست که هستی در آغوش من همه سلام است .
من عشق را در آغوش دارم چرا که سلام اولین وازه ی عشق بود .

داستانک 2 :
به نور نگاه کردم . به من خندید . به او خندیدم . و شکر حاصل شد . گویی شکر در همین لبخند بود . که جان نور را به من مست کرد و جان مرا به نور . و من اینک خورشید بودم و نور از من . و بر زمین تابیدم . . .
و شکر حاصل شد که من بخشنده ترین شدم که خورشید شدم به عشق.

داستانک 3 :
باد وزید و بادبادک را برد .
بادبادک مدت ها بود که میخواست بپرد . اما می ترسید . می ترسید بر پشت باد سوار شود . و از همین رو رقص را فراموش کرده بود .
اما باد که عاشق بود ، این حرف ها را نمی فهمید . باد رقص را می دانست و عشق را . بادبادک را برداشت و برد . و سال هاست که هرکه سخن از رقص می گوید خاطرات باد و بادک را زمزمه میکند که کودکان شهر عشق را مستانه ساخته .
سال هاست کودکان با کاغذ های رنگی نمادی می سازند از بادبادک عاشق و طرح لبش را همیشه خندان می کشند . به نماد کسی که به شوق رفت و نه به ترس . که خوب میرقصید . خوووب ...

داستانک 4 :
عاشق را دیدم . در کوچه ها قدم میزد و میخندید . پرسیدم از چه می خندی . بر چشم هایم خیره نگریست و گریست . گفتم از چه گریانی؟ در چشمانم مات نگریست و جان داد . گفتم از چه جان دادی ؟ تن بی جانش به رقص آمد و نسیمی جاری شد و برگی به بوسه گاه لبش آمد و آسمان می خندید . زمین میگریست و درختان پاییزی بودند . و عاشق در همه بود و هیچکدام نبود ...

داستانک 5 :
صدایی از دور به گوش می رسید . دیدم چوپانی را که نی میزد و گرگها در رقص بودند . گوسفندان بال داشتند و بر بلندای درختی تنومند ایستاده بودند و با هم یک صدا سرود می خواندند . و باد آرام در میان شاخه ها جریان داشت . و حس لطیفی بود از آرامش . عجب صدای لطیفی بود این نی ...

__ حسن . ش - فروردین 93 __

۱۳۹۳-۰۱-۰۵

عدل خداوند!

عدل خداوند!


عدل خدا يكسان است و جالب اينجاست كه نه تنها در مقابل انسانها در مقابل ذرات هم همين طوري است و جالب اينجاست، يكي از جالب ترين بحث هاي هوا فضاست، كه هر ذره مركز عالم هستي است و هر ذره همان طور كه اشاره داشتيم، هر ذره را بگيريد در محاصره گذشته قرار مي گيرد، در مقابل گذشته خودش، اما اين گذشته از كجا شروع شده؟ از اينجا، از اينجا، ... از كجا شروع شده؟ الان مركز عالم هستي كجاست؟ آن مركز بيگ بنگي كه مي گويند، كجاست؟ همه جا و هيچ جا. هر ذره در محاصره گذشته خودش قرار مي گيرد كه از هر طرف رصد كنيم يك چيز را مي بينيم. يعني چگالي نور، چگالي جرم هر جوري كه امتحان كنيم يكسان است، كمااينكه الان هنوز نمي توانند مركزي قايل شوند.

اينها را ادامه بدهيم به يك نكات عجيب غريبي برمي خوريم كه آنقدر متافيزيكي است- ولي خوب خود دنياي علم نه اينكه ملموس با اين مطالب دست به گريبان است، توضيح و توجيه هم برايش ندارد و حالا حالا بايد در ماجراي هوا فضا بايد بدوند، آخر هم جواب ندارند كه چرا جهان هستي مركز ندارد، ولي از روي شواهد، از روي تئوري انبساط جهان، اندازه گيري ها و ابعاد مي دانند كه بايد يك چيزي باشد، ما از يك بيگ بنگ آمده باشيم ولي از كجا؟ چطور شروع شده؟ هيچي در دست نيست.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علی طاهری 

كنترل تشعشع منفي دو !

كنترل تشعشع منفي دو !


تعريف جامع: پارازيت شعوري، كنترل تشعشع منفي دو، يعني كنترل پارازيت شعوري كه روي وجود ما مي تواند صورت بگيرد، كنترل پارازيت شعوري. پارازيت شعوري گفتيم كه مثل جنگ الكترونيك مي ماند و بعضي ها ديگران را، البته همه قادرند كه ديگران را در معرض پارازيت شعوري قرار بدهند.

اين همان چيزي است كه در طول تاريخ به آن چشم زخم گفته شده است و تاريخ گواه است، تجربه كرده است كه همچين چيزي وجود دارد. هر چي زور زده است كه تعريف كند، شايد نتوانسته، شايد چيزي نداشتند، بنابراين يك كلمه گفتند چشم زخم و در تاريخ در همه فرهنگ ها اين مسئله ذكر شده است و براي جلوگيري از آن هم همه ملتّها، همه اقوام راه هايي را چاره انديشي كرده اند.

از جمله اين كارها، اين مسايل اين بوده كه پي برده اند كه ما درونا،ً ناخودآگاه مي توانيم جلوي اين مسئله را بگيريم ولي ناخودآگاه است. هم مي توانيم استفاده كنيم، هم مي توانيم جلويش را بگيريم و دسترسي آگاهانه به اين مسئله نبوده است. لذا آن ها آمده اند، آن هايي كه بصيرتي داشتند، آگاهي داشتند، چيزي دريافت كردند، آمده اند يك كاري كرده اند؛ با شرطي كردن افراد كاري كرده اند كه آن ناخودآگاهي اتوماتيك وار به كار بيفتد. لذا چيزهايي را مطرح كردند و رايج كردند مثل دود كردن اسفند، مثلاً. ما الان شرطي شديم به محض اينكه برويم يك جايي ببينيم اسفند دارند دود مي كنند، بلافاصله، ناخودآگاه جلوي آن بخش گرفته مي شود. آن بخش ناخودآگاهي ما اتوماتيك وار تشعشع ضد تشعشع را ساتع مي كند و جلوي تشعشع منفي گرفته مي شود.

اما اگر ما شرطي نشده باشيم، يعني يك ملتّي بياوريم، مثلا يك كره اي، يك تبتي، چيني، اينها ندانند اسفند چيست، جلويشان اسفند هم دود بدهيم، آنها چون نمي دانند اسفند چيه خاصيتي هم ندارد، فايده اي هم ندارد. حالا يك جايي مي رويم نعل است آويزان كرده اند، حالا يا جلوي در، يا بالاي سر، ما تا چشم مان به نعل اسب مي خورد آن سيستم در ناخودآگاهي فعال مي شود اما اگر ما ندانيم نعل چيه، هيچ اثري روي ما ندارد. بنابراين همه ملت ها پي به اين مسئله بردند و در عمل هم اين قضيه را پياده كردند و از آن استفاده كردند.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علی طاهری

در پاسخ به سوال؛ در خصوص چشم زخم مادر به بچه ی خودش !

در پاسخ به سوال؛ در خصوص چشم زخم مادر به بچه ی خودش !


الان توضيح مي دهم خدمتتان. منتها اين خيلي مفصل است و نياز به يك سري بحث هاي پيچيده اي دارد كه اين بحث هاي پيچيده مان مال بعد است. شما اين مسئله «الحمدلله » را داريد ديگر و در اين بحث هرگونه حمدي، ستايشي، هر چي كه جنبه خاصي داشته باشد براي خداست، مخصوص اوست يعني انحصارا،ً اختصاصا مخصوص اوست. هر چيزي را مورد ستايش قرار بدهيم كه او را درش نبينيم، چي مي شود؟ نقض الحمدلله است، يعني هر چي را كه ستايش كني بايد او را درش ببيني. هر كس نمي تواند ستايش كند مگر اينكه به « فاَيَنما توُلَوّا فثَمَ وَجه الله » (بقره 115) يده باشد، ببينيد اين ستون، اين ديوار، اين گچ، اين زمين، اين همه اوست؛ وجه الله است، حالا ستايش كند، حالا تعريف كند، حالا ...

اگر نرسيده باشد، نقض چيه؟ نقص الحمدلله است يعني انحصارا حمد براي خداست، غير از خدا چي مي شود؟ و گفتيم بحث ظاهر، ظاهر يعني شرك مادام كه چشم ما ظاهربين است، مادام در شرك هستيم، در شرك متولد مي شويم قرار است به آن وحدت و توحيد و اينها برسيم و مشرك نرويم ولي از اين طرف مشرك به دنيا مي آييم، در شرك به دنيا مي آييم چون آن چه را كه مي بينيم آيا در آن نشان خدا را مي بينيم؟ نه، اما روزي كه ديديم، لحظه اي كه رسيديم و ديديم از شرك نجات پيدا كرديم.

اين ماجراي الحمدلله در اين ماجراي موسيقي هم هست، هرجا شعري مي گوييم كه در اين شعر منظورمان ستايش و توصيف غير از خداست، شعور منفي حاكم مي شود و پشتش مفاهيم ديگر پيدا مي كند اين يكي از مرزهاي اين مسئله است، يكي از اين رمزها اين است كه انحصارا تعريف و حمد مخصوص اوست و ما هرچي را كه تعريف كنيم بايد مظهر او را ببينيم كه تعريف كنيم، وجه الله را ببينيم كه تعريف كنيم، وجه الله را ببينيم كه حمد بگوييم. آيا ما وجه الله را مي بينيم تعريف مي كنيم؟ هرچيزي را كه ديديم « فتَبَارَك الله اَحسَن الخالقِين » (مومنون 14) اين ماجراي پشتش و اين حرف ها، پشتش قرار مي گيرد، پشتش را ببينيم اشكال ندارد، وقتي پشتش نيست اين قضيه است، وقتي اين قضيه بود حمله دارد، موجود غيرارگانيك دارد حالا دلايل آلودگي ما خيلي مفصل تر از اين حرف ها بوده است ما فعلا يك مختصري گفتيم فقط با كاربرد آشنا شويم ولي بعدا مي آييد مي بينيد چقدر طراحي موجودات غيرارگانيك هوشمندانه است. خودمان عليه خودمان و آنها هم همچنين و دو دسته خودمان خودمان را مجازات مي كنيم يعني آن كالبدهاي ذهني هم خودشان اذيت مي شوند و هم ما را اذيت مي كنند و بخش هاي ديگر هم كه اصلا فلسفه خلقت شان همين است.

به هر حال اين ماجرا اين است كه حالا چرا بعضي مواقع مادرها تا يك چيزي مي گويند فرزندانشان در مقابل پارازيت شعوري قرار مي گيرند؟ اينها در اين بخش قرار مي گيرد، در اين مسئله قرار مي گيرد كه بعدها شناخت دقيق تري نسبت به آن بدست مي آوريم. و خلاصه كلام زندگي يك بهداشت تشعشعاتي مي خواهد. يك بهداشتي داريم كه اين بهداشت را صرفا با شناخت كيفيت ها مي توانيم تعريف كنيم نه با كميت ها، كميت ها نمي توانند اين بخش ها را توضيح بدهند فقط مي توانند بگویند « نكن، بكن! نرو، برو...» ولي نمي توانند پشت پرده را در واقع بيان بكنند.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علی طاهری 

در پاسخ به سوال؛ در خصوص آدم و حوا !

در پاسخ به سوال؛ در خصوص آدم و حوا !


خيلي ها از مسايل دين و مذهب جدا شدند به همين علتي كه شما فرموديد، براي اينكه مي روند سمت علم
مي بينند علم يك چيز ديگر مي گويد مي آيند سمت مذهب مي بينند يك چيز ديگر مي گويد و اين تضاد همه را چكار كرده؟ حتي آن كسي هم كه قبول دارد يك موقع هايي قاطي مي كند كه آخه چطوري است؟ اين آدم و حوا هيچ سوادي، دانشي، آگاهي هيچي نداشتند، روزي كه شروع شده نشان مي دهد كه چقدر زمان گذشته تازه ما آتش را كشف كرديم پس در واقع آن موجود اين موجود نيست.

لذا بايد تاريخچه خودش را با مسايل خودش مطابقت بدهيم و با مسايل خودش ببينيم و با قوانين الهي بايد انطباق بدهيم، اينها قوانين الهي است، يعني ما نمي توانيم بگوييم انسان هاي اوليه نبودند، انسان هاي نخستين را نمي توانيم بگوييم نبودند.
بنابراين بودند، قانونمند است، شعور الهي است هوشمند الهي است، قوانين الهي است و مطابق اين قوانين ما يك مسيري را طي كرديم. مسلما ما يك روزي ابزار را نمي شناختيم بعدا ابزار شناختيم يك چوبي را گرفتيم بعد يك سنگي هم بستيم سرش، بعد يك كار ديگر كرديم، بعد يك كار ديگر كرديم و الان تا بياييم اين حرف را بزنيم فورا يكي مي گويد كه خوب اين صحبت ها نكند فرض كنيد اينجوري است در حالي كه اينجوري نيست ما قويا و موكدا خدا را قبول داريم، شعور الهي را قبول داريم و بقيه مسايل، قوانينش را قبول داريم، همه چي را قبول داريم.

لذا اينجا بحث زبان است كه چه جوري صحبت كنيم دافعه ايجاد كنيم، چه جوري صحبت كنيم كه جاذبه داشته باشد. انسان در قرن ۲۱ است. امير المومنين ( ع) فرمودند با زمان حركت كنيد اگر با زمان حركت نكنيم نسل جديد نمي تواند بپذيرد حرف هاي ما را- از يك نسل قديم تر- نمي تواند بپذيرد. لذا اين تضادها بايد حل شود، هيچ مغايرتي ندارد، آدم و حوا درست است، حضرت آدم درست است، همه اش درست است.

اما منظور از حوا چيه؟ حوا را از دنده چپ آدم آفريد منظور چيست؟ منظور زن نيست، منظور بخشي از نفس است، يك بخش خاص داريم كه از خودش داده است يك بخش داريم كه آماده كرده است، يك بخش است كه پايين تر است نفس سطح پايين تر را از عالم پايين تر داده است، از عالم خودمان گرفت به ما داده. و اينها كشف رمز است وگرنه زن موجود دست دو نيست، موجود درجه دو نيست. آدم كه مي گويند، موجودي است كه قرار بوده اين مسير را طي كند، خليفه الله، جانشين باشد در ارض، در اين مسير. لذا جور ديگر بايد ديد «چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد» و این مسائل هست، اگر غير از اين بخواهيم نگاه كنيم جز تضاد، جز راهي كه رفتند و به نتيجه رسيدند چيزي ديگري نخواهد بود.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علی طاهری 

اشک !

اشک !


اشك شوق، اشك ذوق، اين اشكي است كه بين عاشق و معشوق معنا دارد. اين اشك فراقي است كه همان اليه راجعون را مي خواهد بيان كند. اين اشك حزن نيست، اين اشكي است كه ما پي به حقانيت ببريم و در يك تبادل آگاهي به يك باره ما ارتباط خودمان را، يعني ارتباط بين عاشق و معشوق است ديگر، ما معشوقه ايم در اصل. معمولا معشوقه زياد حال عاشق را ممكن است خيلي هم نفهمد چون مورد عشق است ولي ممكن است خودش عاشق نباشد. اين يك مشكلي است كه بين عاشق و معشوق است اين كه، عاشق است كه دارد مي دود ولي معشوق ممكن است اين عشق را بفهمد، ممكن است عشق را نفهمد. در يك جايي مي بينيد كه يكدفعه ما دو هزاريمان مي افتد روي مطالبي كه، بابا اصل ماجرا را ما كوچك نگاه كرديم.

با زبان هاي مختلف از زواياي مختلف ممكن است با اين مسئله برويم برخورد كنيم. يك اشكي داريم اشك بيداري است، يعني اگر قرار باشد راجع به اشك صحبت كنيم، درست است كه مي گويد «اشک من خودت و نگه دار، نيا پايين، آخه تو تو ميون جمعي، منو رسوا مي كني...».

ولي اين مسئله است كه اشك هاي مختلفي داريم، آزمايشاتي هم كه انجام شده، بين اشك حزن و اشك ديگر فرق مي كند، بله تركيبات شيمياي اش فرق مي كند و يك اشكي است، اشك بيداري است، اشك فهم است، اشك اين است كه يك موضوعي را بفهمي و اين كه گنجايش نباشد، بيرون زدن از آن حد و حدود مي تواند همراه با همچين تظاهراتي باشد.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

در پاسخ به سوال: در خصوص ماندگاري اثر کنترل تشعشع منفي يک!

در پاسخ به سوال: در خصوص ماندگاري اثر کنترل تشعشع منفي يک!


اصولا شما وقتي كه كنترل تشعشع منفي ? را كار مي كنيد، تا اين لحظه، اين لحظه يك قطع شدگي پيش مي آيد حالا اگر فردا، سه روز ديگر، يك ماه ديگر دوباره يك كار جديد انجام بدهند، اين ديگر يك مسئله جديدي است ولي شما الان مي زنيد اين را قطع مي كنيد.

بهتر است براي افرادي كه كار مي كنيد تا مدتي آن ها را برايشان كار كنيد چون بعضي ها هستند كه مدام در يك درگيري هاي مداوم هستند، يعني اين را كار مي كني، آن را مي بندد و همين طور ... تا يكي دو سه هفته اي مدام كار كنيد، اين كار را داشته باشيد تا به يك سرانجام مشخصي برسد. به هر حال بهتر است ما ادامه بدهيم تا زماني كه به يك گزارش مطلوبي برسيم.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

در پاسخ به سوال: در خصوص تفاوت نظر به ليست و نظر به روح جمعي!

در پاسخ به سوال: در خصوص تفاوت نظر به ليست و نظر به روح جمعي!


نظر شما آنجا كه هست روي تك تك است، يعني تك تك است. اصولا ليست را هم نظر كنيد باز ليست شما محدود است، اسامي مشخص است، ولي براي يك عده ي نامشخصي، مثلآ براي مردم تهران، اسم شان كو؟! شما اسمي نداريد لذا آن مي شود جمع! جمع كليّ كه در حلقه هاي روح جمعي اين كارها را انجام مي دهيد. اما الان افرادي را كه انجام مي دهيد، اگر هزار نفر هم هستند، اسم شان مشخص است.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري

کنترل تشعشع منفي دو !


کنترل تشعشع منفي دو !


مثلا راجع به « دو » ما مي توانيم شعور منفي روي افراد ساطع كنيم و پارايزيت شعوري بدهيم، آنها مختل شوند.- خوب است موافقيد؟ وقتي راجع به درمان صحبت مي كنيم اينقدر مشتاق ...!!!- يكي از حالت هايي كه همگاني است، همه دارند، همه مي توانند و كم وبيش در معرضش هستيم، اين است كه مي توانيم همديگر را در معرض پارازيت شعوري قرار دهيم.

جنگ الكترونيك را برايتان مثال زدم، گفتم مثلا هواپيما و كشتي هاي دشمن يا كلا عدوات دشمن، ذرهي، ... يك پارازيتي را روي امواج راداري و مكالماتي دشمن مي فرستند، لذا اين پارازيت ها سيستم راداري، مكالماتي و ارتباطي آنها را مختل مي كند. اين مي شود، جنگ الكترونيك، اساس جنگ الكترونيك.

در مورد ما به اين صورت است كه ما همديگر را در معرض پارازيت شعوري قرار مي دهيم و اين پارازيت شعوري مي آيد و اختلالاتي ايجاد مي كند. يك چيزي كه در اصطلاح عامه به آن « چشم زخم » مي گويند. جاهاي مختلف اسامي مختلف، ممكن است به اين صورت چشم زخم شنيده باشيد و اثراتش را به صورت تجربي لمس كرده باشيد.

چند نفر اين را تجربي احساس كردند كه همچنين چيزي هست؟ كاري نداريم با آن بخشش، اسمش را هم برداريم چون اسمش كه در ذهن مان مي آيد، من خودم احساس خرافي بودن مطلب را مي كنم.

اما وقتي كه مي آييم در بحث كارشناسي قضيه مي بينيم واقعيت اينطور است كه افراد همديگر را در معرض يك جنگ شعوري يا جنگي مثل جنگ الكترونيك قرار مي دهند و مي توانند اين تشعشع را ساطع كنند و ناخودآگاه است، خيلي ها ناخودآگاهي است، خيلي ها هم خودآگاه مي دانند كه اين كار را كردند، حالا به اصطلاح قديمي ها چشم شان شور است و اين پارازيت را دارد.

كافي است فرد از فاز منفي به يك چيزي نگاه كند، يعني برود در فاز منفي، به يك مطلبي از فاز منفي نگاه كند؛ يعني چيزي باشد كه تحسين مي خواهد، نظرش را جلب كرده ولي او به جاي اين كه- اين مثبت است ديگر نظرش جلب كرده- ولي او به جاي اينكه از فاز مثبت ببيند از فاز منفي نگاهش مي كند. اين فاز منفي فورا تشعشع منفي را سوار مي كند؛ اين پارازيت شعوري است، حتي اين قضيه روي شعور ماده هم مي تواند اثر بگذارد.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

در پاسخ به سوال: در خصوص خروج موجودات غير ارگانيک در تشعشع دفاعي!

در پاسخ به سوال: در خصوص خروج موجودات غير ارگانيک در تشعشع دفاعي!


يعني چيزهايي را مشاهده مي كند، چيزهايي را متوجه مي شود. ببينيد هستند، معمولا وقتي ما تشعشع دفاعي مي دهيم يا اوج مي گيرد، همان روال ثابت نمي شود. يا بودند يكدفعه اوج مي گيرند، افراد در تلاطم هستند، يا شروع مي كند به كاهش يافتن ولي همان روال خط صاف نمي شود. اوج گرفته يعني خودش را نشان داده يعني در مرحله تظاهر است، مرحله اي است كه ظاهر شده است.

حالا اگر قبلا اينقدر خودشان را نشان مي دادند، حالا مي شود اينقدر و يك درگيري علني رخ مي دهد كه بروند، ديگر علني است و اين مسئله علني و آشكار اين رويارويي صورت مي گيرد. اگر قرار باشد نروند،پس براي چه بايد اين كار را بكنيم! اگر بدانيم نمي روند خوب مي گوييم « آقا ما كه نمي توانيم اينها را بيرون كنيم، بگذار باشند، چرا تحريك شان كنيم، چرا بياوريم شان رو ؟! »

موضوع اينجاست كه آنها در معرض تشعشع دفاعي قرار گرفتند، خود فرد بايد مصمم باشد، چراغ سبز به آنها نشان ندهد، فاز منفي نرود، يكسري مراعات ها را بكند تا اينها بروند بيرون، پاكسازي بشود تا بعدا بداند كه چكار بايد بكند.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

در پاسخ به سوال؛ در خصوص کنترل تشعش منفي يک!

در پاسخ به سوال؛ در خصوص کنترل تشعش منفي يک!


گفتيم كه اين كنترل تشعشع منفي يك را يا حالا اصطلاحا ما از اين اصطلاحات فرار مي كنيم، (من خودم خوشم نمي آيد از اين اصطلاحات) طلسم و از اين جور چيزها جاري مي شود، بعضي ها مستقيما شبكه منفي را مي برند در كار فرد و او را در معرض تشعشعات قرار مي دهند، بعضي ها نه، درصد بيشتري از موجودات غيرارگانيك استفاده مي كنند. كاري ندارد يك كتاب مي خرند، در اين كتاب نوشته «آره اينجوري كن، آره اونجوري کن...» الا يك عده اي كه سابقه دارترند و فوت و فن هاي مختلفي را در اين قضيه دارند كه خوب مفصل تر است.

عمدتا اين راه دوم براي آنها آسان تر است و راحت مي روند در كار و بارش، دو تا فرمول و اينها را گير مي آورند، دستورالعمل ها، اين دستورالعمل ها را به كار مي برند و ماجرا جاري مي شود و آنها از جاري شدن ماجرا لذت مي برند كه «اِ جاري شد! » هي تشويق مي شوند، تشويق مي شوند و خلاصه اين كار هي ادامه پيدا مي كند.

بنابراين يك دسته از موجودات غيرارگانيك استفاده مي كنند و شما وقتي كه مي آييد كنترل تشعشع منفي يك را مي دهيد، تا اينها قطع مي شوند تظاهراتي را مشاهده مي كنيد كه حضور موجودات غيرارگانيك را در اطراف شما، در واقع نشان مي دهد. مثل همين كه فرموديد تا چند وقتي لوازم گم مي شده و ... حالا ديگر نمي دانيم چون شما ممكن است در معرض تشعشع دفاعي هم بوديد، اين به اينجا مربوط مي شود يا به آنجا مربوط مي شود ولي اينها را داريم، اين تظاهرات را داريم در اين قضيه.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

زندگي ميدان جنگ است!

زندگي ميدان جنگ است!


زندگي ميدان جنگ است در ميدان جنگ شما مي توانيد بگوييد خوب، حمله نيست؟ هرگز، لحظه اي فرا نمي رسد كه ما بتوانيم بگوييم « خوب ديگر حالا دست و پاي مان را دراز كنيم، حمله نيست» اصلا اينطور نيست، به هيچ عنوان.

لذا در ميدان جنگ يك سرباز كارآزموده هيچ وقت خيالش راحت نمي شود كه حمله نيست. هميشه مراقب است، در هر حالتي مراقب است كه آن اصول ايمني را تا آنجا كه مي تواند رعايت كند، ممكن است كه هر آن يك خمپاره بيايد بخورد توي زمين. ممكن است هر آن يكدفعه هواپيماها ظاهر شوند، ممكن است هر آن گلوله اي، خمپاره اي، چيزي، ...

اولا اگر قبول كرديد كه زندگي همان ميدان جنگ است، اين يك مقداري لزوم آمادگي را براي ما باز مي كند كه اين آمادگي بايد باشد. اما از نقطه نظرهاي ديگري يك امكانات و تسهيلاتي را كه ما صاحب شديم به ما خيال راحت مي دهد، ديدگاه هايي را صاحب شديم، ديدي را صاحب شديم اينها خيال راحت مي دهد.

اينكه فاز منفي نمي رويم، كنترل دشارژ، آن ضدضربه شدن ها، آن چيزهايي را كه پي گيري مي كنيم در واقع به سرباز ايمني مي دهد، تجهيزات مي دهد و باعث مي شود خيال هي مرتب راحت و راحت و راحت تر شود. اما اگر ما فكر كنيم كه لحظه اي است كه مبارزه لزومي ندارد و مي توانيم دست و پاي مان را دراز كنيم، اين تقريبا يك خرده اي غيرممكن است و هميشه هست.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

در پاسخ به سوال؛ در خصوص اينکه اگر افرادي بخواهند

در پاسخ به سوال؛ در خصوص اينکه اگر افرادي بخواهند فردي حرکت بکنند و به اين اتصالها به صورت فردي برسند!


تنهايي برسد، خوب برود برسد! كسي كه نه دستش را گرفته، نه ... . ما روز اول خودمان گفتيم دو جور اتصال داريم، يك اتصال انفرادي داريم، نه بيايد در اتصال جمعي قرار بگيرد بعد بگويد من خودم مي خواهم برسم، براي اينكه اتصالت برقرار است، بايد بروي خودت پيدا كني، نه بيايي در اتصال جمعي قرار بگيري بعد بگويي من خودم مي خواهم پيدا كنم. كسي وارد آنها نمي شود. تازه چيزهايي هم كه داخل شان است دارد مي آيد بيرون.

به هر حال هر كسي مختار است در مورد وضعيت خودش بررسي كند، ببينيد كه هر روز چي دريافت كرده؟ به دردش مي خورد؟ به دردش نمي خورد؟ اين مجموعه مجموعه كاملا آزاد است و تمام مجموعه هاي عرفاني بدون سرسپردگي در طول تاريخ نبوده. يعني حتي يكدانه هم نمي توانيد بياريد بگوييد «اينها اين جريان بوده بدون سرسپردگي ».

عمدتا بايد يك فاز صفر آشنايي، بعد از آن فرد بايد سرسپرده شود تا يك چيزي بگذارند كف دستش. به هر حال ما تا آن حدي كه مي توانيم معرف شعور الهي هستيم، اين رسالت را براي خودمان قايل شديم كه هر چند ما ناقص هستيم!
« ما همه ناقصيم و او راست كمال
او باقي و سرمدي و ما راست زوال»

بنابراين ما يك چيزي هستيم كه در حد همه نقايصي كه داريم، كه همه عرفا هم به نقايص خودشان معترف شدند، و هيچ عارفي هم نيامده بگويد كه ما آخرش هستيم. حافظ مي گويد:
« هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت
تا آشناي عشق شدم زاهل رحمتم »

حالا كه با اين موضوع آشنا شدم يك اميدي براي خودم قايلم وگرنه غرق بحر گناهم. مولانا مي گويد: «من اگر خراب و مستم / سخن صواب گويم»

و يا اينكه «پرواز را به خاطر داشته باش، پرنده مردني است! »...


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

ديدگاه کي ميگه! ديدگاه چي ميگه!

ديدگاه کي ميگه! ديدگاه چي ميگه!


بحث اين قضيه است كه دو تا ديدگاه داريم، يك ديدگاهي كه مي گويد «کي ميگه؟ » يك ديدگاه داريم مي گويد «چي ميگه؟ » ما بايد از اينجا شروع كنيم. اين مطلبي را كه شما فرموديد يك بحث اساسي دارد كه بايد از اينجا شروع كنيم.

در شرق مي گويند «کي ميگه؟ » يعني مي آيند دنبال ... خوب اين كيه؟ مي گويند پسر اين آن ... فلان بن فلان ... مي گويند «تمام است، خود خودش است» هر چي گفت ديگر تمام است. درست شد يا نه؟ بنابراين كافي است كه فرد بتواند براي خودش شاخ و برگ هايي درست كند، يك موقعيتي داشته باشد. اگر موقعيت داشته باشد آن موقعيت باعث مي شود كه حرفش جلو برود. حالا حرف، غلط است؟ درست است؟ درست گفته؟ غلط گفته؟

الان ما يكسري از اشكالاتي كه در همين علوم غريبه و طلسم و اينها داريم، كه مداركش را خدمتتان ارائه مي دهيم، مطالبي است كه منسوب است به بزرگان. يكي از دلايل پيش بردش هم اين است كه، نيست منسوب به بزرگان است، كسي نطُقُ نمي كشد، كسي نمي گويد «آخه چرا؟ » درست است يا نه؟ ولي در غرب مي گويند « چي ميگه؟ » كاري ندارند كيه. يك جاني بلافطره الان از زندان در بيايد بيرون بروند باهاش مصاحبه كنند، ببينند دو كلمه حرف درست مي زند، حرف حسابي مي زند دورش جمع مي شوند. سواد داشته باشد، بي سواد باشد، حرفي بزند به دردبخور باشد، دورش جمع مي شوند. كاري كه چيه كيه ... به هيچ عنوان نيست.

لذا ما اين در تفكر ناخودآگاهي مان هست كه «کي ميگه؟ » اين كسي كه دارد اين مطالب را به ما مي گويد «اين کيست؟ » در حالي كه اصلا چه اهميتي دارد «پرواز را بخاطر داشته باش پرنده مردني است! » مولانا كجاست؟ حافظ كجاست؟ اميرالمؤمنين( ع) كجاست؟ عيسي( ع) كجاست؟ اينها كجا هستند؟ اما درس پرواز هيچ وقت كهنه شده است؟ الان هم داريم راجع پرواز صحبت مي كنيم، راجع به پرنده كسي ...

البته غير از شرق، در شرق همه اش راجع به پرنده صحبت مي كنند « آخ آخ چي مي پريد!! چه جور مي پريد، اين جوري بود، چه پشتك معلقّ هايي مي زد! تو هوا اينجوري مي كرد، آن جوري مي كرد » بعد مي گويي «خوب چي مي گفت؟ » الان يك آمار بگيرند، بگويند « اميرالمؤمنين( ع) چي گفت؟» يك آمار بگيرند از ده هزار نفر، يك كار آماري بكنند، بپرسند «آقا چي گفت؟ شما اصلا از اميرالمومنين( ع) چي مي داني؟ » فورا مي گويد « بله علي بن ابيطالب، اين آن فلان ... بعد ابن ملجم، بعد بعد بعد ... ذوالفقار!! لاسيف الا ذوالفقار » بله لاسيف الا ذوالفقار، ذوالفقارش را همه مي شناسند، اما چهار كلمه از آن تعاليمش را آمار بگيريم، به دست فراموشي سپرده شده است. نهج البلاغه گوشه كتابخانه ها و خانه ها دارد خاك مي خورد اما شمشيرش را همه مي شناسند، زور بازويش را، شكستن در خيبر را، همه مي شناسند و همه مي دانند.

بنابراين ما توصيف پرنده را خوب بلديم؛ امام حسين( ع) ... همه اين قضايا ولي خوب بگوييم چه درسي داد؟ چي گفت، معرفت حركتش چي بود؟ چي ما ياد گرفتيم از ماجراش؟ آن وقت چي؟ مي بينيم نه. به ما ياد دادند راجع به پرنده صحبت كنيم، نه راجع به پرواز. بنابراين به طور كلي من صحبت مي كنم، اينجا، هر جايي كه ما بدانيم كه دو تا كلمه حرف داشته باشيم، اين دو تا كلمه حرف به دردمان بخورد «يَستمَعِون القوَْل فيَتَبَّعِون اَحسنَهَُ » (زمر 18) بكنيم آنجا جايش است. آنجا بايد برويم دنبالش، بايد پي گيري كنيم، بايد تحقق كنيم، مسئوليت هم گردن خود خودتان است يعني هر كسي مسئوليتش با خودش است، يعني ما بايد اين فرهنگ را راه بيندازيم.

اما معمولا اينطوري نيست، مي گويند «کي ميگه؟ » گفت، تمام شد مي آيد تو. همه مسايل را پيشاپيش قبول كرده، قبول مي كند، مي رود جلو و معلوم نيست بعد هم درست باشد اشتباه بكند. اما ما بايد ياد بگيريم كه هر قدم مان مسئوليت مان با خودمان است. ما مي رويم يك جايي، مي گوييم چيه؟ مي گويند «اين است» وظيفه داريم سؤال كنيم، وظيفه داريم تحقيق كنيم، آزمايش كنيم و آخر قياس كنيم «يَستمَعِون القوَْل فيَتَبَّعِون اَحسنَهَُ » اينها را خلاصه ببينيم آخر چه كار مي خواهيم بكنيم...


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

۱۳۹۳-۰۱-۰۴

مرجع کامل صوتی و تصویری و نوشتاری عرفان حلقه افتتاح گردید

به نام بی نام او

با سلام خدمت همراهان گرامی عرفان  حلقه
مرجع کامل صوتی و تصویری و نوشتاری عرفان حلقه افتتاح گردید
فهرست
صوتی و تصویری دوره ها
جزوه های  درسی  ترم ها
کتابهای استاد و مجلات دانش پزشکی
نرم افزار برگردان و اموزش
سخنان و شعرهای استاد عزیز  بصورت صوتی و تصویری
عکسهای از استاد و طراحی شده از همراهان
نرم افزارهایی برای سیستم اندروید
و بسیاری دیگر در خدمت شما همراهان حقیقت جو
لطفا  در امانتداری  مطالب و تمامی  موارد درج شده استاد عزیزمان  و استفاده  درست از این مرجع کوشا باشید و لطفا  این مطلب را به اشترک بگذارید تا تمامی همراهان استفاده نمایند و بهرمند شوند
توجه
در حال حاظر  دوستان  در حال بارگذاری این  سایت هستند و اگر دیدید که فایلی خالی هست دوستان  زحمت میکشند تا هرچی زودتر فایلها را تمام کنند
با  آرزو طلب خیر برای شما همراهان و  دوستان زحمت کش ما
به امید سلامتی و آزادی استاد عشق  و تمامی همراهان گرامی
با تشکر مدیریت پشتیبانی  سایت




https://www.mediafire.com/folder/yobk176c705d7/erfanekeihani

۱۳۹۳-۰۱-۰۳

فاز اول اصولا شناخت است

فاز اول اصولا شناخت است، يعني آسيب پذيري ما كجاست؟ شيطان، البته مي دانيد شيطاني نيست اين را اينجا بگويم، بحث شعور و ضد شعور است و شيطاني با نيزه و ... نيست، بحث شعور و ضد شعور است. حالا راه هاي نفوذ ما چيست؟ نقاط ضعف ما چيست؟ راه هايي كه مي شود وارد شد چيست؟

مثل اين مي ماند كه شما فرمانده نظامي هستيد، يك قلعه اي را، يا يك شهري را قرار است در مقابل تهاجمات بياييد مصونش كنيد، چكار مي كنيد؟ در هر زماني مثلا الان يك جوري، ۱۰۰ سال پيش يك جوري بود، اگر ۱۰۰۰ سال قبل بود يك جوري، شما راه هاي نفوذ و راه هاي آسيب پذيري اين شهر و اين قلعه را چكار مي كرديد؟ مورد شناسايي قرار مي داديد و بعد مي آمديد و رفع اشكال مي كرديد. پس الان قلعه وجودي ما در معرض خطر است، در معرض تهاجم است. لذا مرحله اول شناخت است مثلا اگر مي گوييم فيلم، چه جوري است؟ اگر مي گوييم شعر، چه جوري است، حالا ساير قضاياي ديگر چطوري است، همه اينها را مورد بررسي قرار مي دهيم.

مثلا راجع به طلسم گفتيم، راجع به چي گفتيم، راجع به تشعشعات منفي كه حالا الان هم ادامه مي دهيم، گفتيم، همه اينها مي خواهد شهر وجودي ما را، قلعه وجودي ما را مصون بكند. منتها ما يك فريب هايي هم داريم بعضي موقع ها خودمان مي رويم اسب تروا را هم مي آوريم، بعضي موقع ها نه، هر روز. اينها را هم بايد مورد شناسايي قرار بدهيم. يكي پيدا شود بگوید «آقا صبر كنيد اين اسب چوبي را براي چي مي بريد تو؟ صبر كنيد ببينيم كه » اين هم مي تواند باشد.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه / استاد محمد علی طاهری

شعور در هنر!

ماجراهاي مفصلي وجود دارد كه بعد از آن شايد ما شناخت پيدا كنيم كه تعريف هنر چيه؟ چه تعريفي از هنر بايد داشته باشيم؟ وقتي كه آمديم شعور در هنر را مثلا تعريف كرديم. شعور در نقاشي، يك رنگ هايي را شما مورد استفاده
قرار مي دهيد. اين رنگ را كه ما انتخاب مي كنيم، خودش، هر ذره اش شعوري دارد وقتي كه مي آييم اين را روي زمينه پياده مي كنيم شعور ما با شعور اين رنگ، شعور ما سوار اين مي شود، اين را مي آوريم پايين، مي كشيم مي كشيم مي كشيم. ظاهرش اين است كه يك منظره كشيديم اما اين منظره در واقع خلق شعوري است كه پشت اين خوابيده يعني شعورش من سوار بر
اين شده است.

حالا يكي مي آيد نگاه مي كند، تحت تأثير شعور دو دلي قرار مي گيرد چون من دو دل بودم اين درخت را اينجا بگذارم يا اينجا بگذاريم. يا تحت تأثير شعور شجاعت قرار مي گيرد، تحت شعور ايمان، شعور عشقي قرار مي گيرد يا يك موقعي تحت شعور غمي قرار مي گيرد كه يك نقاشي از غم و تنهايي و عزلت برداشته اين را كشيده، اينها را دريافت مي كند. حالا بعضي ها حساسند متوجه مي شوند، بعضي ها نه، چون القاء شده به آن ها و خودشان نمي دانند ولي تحت تأثير قرار مي گيرند.

وقتي يك قطعه اي زده مي شود، يك سازي نواخته مي شود، اين ساز ظاهرا يك نتُي اجرا مي شود اما شعوري است كه سوار اين ماجرا مي شود و اين ساز در واقع خود شعور ساز هم اين جا هست. يك نوازنده حرفه اي سازش را به دست كسي نمي دهد، نمي داند چرا؟ شايد خودش نداد چرا؟ ولي سازش را هر جايي نبايد بگذارد يعني اين ساز هم شعور محيطي را دارد جذب مي كند پس دست هر كسي نمي دهد. و در لحظه اي كه اثري را خلق مي كند شعوري سوار اين ماجرا مي شود شما مي گوييد بعضي ها دست و پنجه دارند، اما آيا واقعا دست و پنجه است؟ آيا واقعا تكنيك نواختن است؟ كساني كه تحصيلات موسيقي دارند، در تمام دنيا، هر قطعه اي را بدهي با اطمينان مي شود گفت- حالا دوستاني كه موسيقي مي دانند و در جمع هستند- با دقت نزديك به صددرصد نُت را اجرا مي كنند اما مي گوييم اين نه، موسيقي او، نواختن او حال دارد.

نمي دانيم چي داريم مي گوييم، بله مي گويند فلاني پنجه دارد. لذا اين موضوع موضوع تكنيك نيست موضوع شعوري است كه اينجا سوار بر اين مي شود يك مجسمه اي وقتي كه ساخته مي شود، اين دارد از شعور باردار مي شود. نقاشي كه كشيده مي شود دارد از شعور باردار مي شود، قطعه اي كه نواخته مي شود از شعوري باردار مي شود؛ شارژ شعوري است. شارژ شعوري يك موقع اين طوري طبيعي است يك موقع ما شارژ مي كنيم كه حالا در دوره ۷ با شارژ شعوري آشنا مي شويد و مي بينيد كه مي شود يك تكه نان را شارژ شعوري كرد، هر كسي اين را بخورد اسكن شود.

بنابراين هنر يك جور شارژ شعوري است؛ شعرش، موسيقي اش و هر چي را كه صحبت كنيم بنابراين وقتي كه مي آييم در اين مباحث يك دفعه مي بينيم كه فاكتورهايي مي آيد، حتي آن ساز را چه كسي ساخته؟ يعني سازي كه مي آيد، در يك مغازه سازهاي مختلفي را كه چيدند، هر كدام از اين سازها في البداهه، هنوز نواخته نشدند ولي هر كدام يك شارژ شعوري خاصي دارد. يعني اين هم مثل يك اثر هنري است، مثل يك مجسمه است، زماني كه اين را مي تراشيدند و اين تار، اين سه تار حالا هر چي، زماني كه اين را شكل مي دادند، چه جوري شكل گرفته.

صداي يك ساز دست ساز با صداي يك ساز ماشيني فرق دارد؟ بله تاييد مي كنيد؟ صداي سازهايي كه مثلا در غرب عمدتا سازها كارخانه اي است. اساتيد موسيقي در شرق با يك ساز ماشيني زياد نمي توانند مأنوس باشند ولي با ساز دست بايد كار كنند چون موسيقي شرق متكي به حال است موسيقي غرب متكي به تكنيك است. مي گويد «نُت را درست زد، خارج نبود، چي نبود...» مهم درست بودن اين نواختن است در حالي كه موسيقي شرق متكي به حال است. حتي بعضي از اساتيد موسيقي ايران، خواندن را سينه به سينه ترجيح مي دهند؛ مي گويند اصلا غير از سينه به سينه نمي شود و اعتقادي به نُت ندارند و معتقدند كه بايد سينه به سينه، تازه بعضي از آن ها هم ممكن است اين اعتقاد را داشته باشند كه اين بايد اصلا يك چيزي باشد با فرد هم همراه باشد، يعني ارثي يك چيزي داشته باشد.

همه اين ماجراها در واقع صحبت از يك مسئله مي كند؛ صبحت از مسئله شعور، اين طور نيست؟ روح حاكم بر هنر، به عبارتي داريم مي رسيم كه هنر هم مثل اينكه يك موجود زنده است، كالبدي دارد، روحي دارد، يك همچنين چيزي است، يك همچنين مسئله اي پشت اين قضيه خوابيده است. بنابراين شايد در يك روزي نوازنده با يك احترامي سازش را ببرد بگذارد يك جايي، به احترام از آن دور شود، به احترام آن را بردارد، هر جايي نگذاردش.

اصلا شايد در يك روزي يك مسايلي شناخته شود به طور كلي يك نقاش هم تمام آن آلات رنگ و قلم و... آن هم همينطور؛ او هم با يك تقدسي بردارد بگذارد يك جايي، با يك تقدسي بردارد و اين قلمش را هم كه برمي دارد، قلمش را ماچ كند يك دستي به سرو گوشش بكشد! شايد باور نكنيد؟ البته باور مي كنيد الان با اين حساب، آن كسي هم كه مجسمه تراش است دوباره همين طور و متوجه بشويم كه عناصر هستي يعني احترام، يعني به هر عنصري كه نزديك مي شوي بايد با احترام به آن نزديك شويم، يعني هيچ چيزي .... همه چيز در هستي تجلي الهي است، شعور و اين هم در واقع از يك زاويه ديگري و از يك ديد ديگري بيايد به ما بگويد كه هيچ عنصري چه مادي چه غير مادي هر چيزي در هستي بر مبناي احترام و بر مبناي تقدس است. هر ذره اي در عالم هستي، همان اصلي كه در تشعشع دفاعي به آن رسيديم، هر جزيي از عالم وجود را بايد مقدس بدانيم.

صداي يك سازي كه درختش را رفتند شبانه، قاچاقي بريدند، دزديدند، ممكن است ... اين لوازمي هم كه گرفتيم، اگر دزدي هست يا دزدي نيست يا اگر پولش حلال است يا اگر پولش حرام است يا يكسري چيزهاي ديگري پيش مي آيد مي آيد مي آيد مي آيد مي بينيم «اِ اِ اِ اينها همه به هم ارتباط پيدا مي كند» در واقع به يك مسايلي مي رسيم كه شايد در وهله اول ما آنها بي ارتباط بدانيم، چه ربطي دارد لقمه به صداي ساز ما؟ ظاهرا در وهله اول، در اين اكوسيستم، در اين كيهان هم فاز كه وقتي رفتيم داخلش هم فازي كيهاني، رفتيم كه درك بكنيم كه اين لقمه به آن ساز به آن نقاشي، به اين به آن همه اينها به هم ارتباط دارد.

براي اين رفتيم داخلش كه حالا اينجا لزومش را پيدا بكنيم، آنجا استارت خورد، پيگيري كنيم يعني تازه برگرديم به هم فازي كيهاني، برويم داخل ارتباطاتش تا اين ادراكات را به ما هديه بكنند و ما از هستي اين ادراكات كادو دريافت بكنيم و تازه بفهميم كه هستي چي دارد؟ و از چه تقدسي جزء به جزءش برخوردار است؟

وقتي تقدس تجلي الهي را پيدا كرديم ديگر آن وقت تقدس خودش محرز مي شود. اما الان هر چي زور مي زنيم او را مقدس بدانيم، مي بينيم كه زور زدن ما بي فايده است. به چه علت؟ به علت اين كه هنوز به تقدس تجلي اش پي نبرديم. اينجا دوباره برمي گرديم به «شمس من و خدای من» كه مولانا اشاره كرد نه اينكه شمس خداست، بلكه به اهميت تجلي الهي مولانا آنجا پي برد كه تجلي الهي چقدر اهميت دارد. ما به خودش دسترسي نداريم، تجلي اش را بايد دريابيم و دنبال بكنيم.

==================
مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علی طاهری

تشعشع مثبت دو !

تشعشع مثبت دو را مي شود بدون تشعشع دفاعي هم كار كرد؛ مثلا يك مجلس ترحيم مي رويم، در كنار همه مراسمي كه داريم، در ايران، در هر جايي، در آمريكا هستيم مي رويم تشييع جنازه مسيحي، تشييع جنازه زرتشتي، كليمي هر جا، ما كاري نداريم با تشريفات خودش كه جداگانه دارد جلو مي رود، ما تشعشع مثبت دو را اعلام مي كنيم براي فرد درگذشته، حالا مزار مي رويم، مجالس ترحيم مي رويم.

يا بعضي مي گويند در پيرامون ما روح هايي را متوجه مي شويم، كه حالا معمولا هم بستگانشان هست، در اين صورت بدون تشعشع دفاعي هم مي شود، تشعشع مثبت دو را اعلام كرد.

اگر تسخير نكرده باشد با همان پيام مي رود، اما اگر تسخير كرده باشد، نه ديگر حتما تشعشع دفاعي را مي خواهد. يعني تشعشع مثبت دو رفع تسخير نمي كند، اما اگر پيرامون ما باشند، ما خودمان خيلي تجربه داريم، مواردي كه گفتند « آره من... ».

ما براي مكان مي توانيم بدهيم براي همه چي مي توانيم اعلام بكنيم، مي توانيم اين كارها را داشته باشيم، اين بطور قاعده كلي. اين در مورد تشعشع مثبت دو. اجازه نمي خواهد.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علی طاهری

كنترل تشعشع منفي يك!


كنترل تشعشع منفي يك براي رفع طلسم و جادو و ... اين مقوله است. كه در واقع اين مسئله كه فردي را درگير كرده بتواند ارتباط را قطع كند چون معمولا وقتي اين موضوع اتفاق مي افتد به آن مبداء هميشه يك ارتباطي هست؛ فرد مثل يك چيزي مي ماند كه از دور يك كمند را بستند. معمولا اين قضيه دو جور صورت مي گيرد، يك رقمش با استفاده از خود شبكه منفي است. به دو صورت اين كار را معمولا انجام مي دهند:
۱- با كمك شبكه منفي فرد را مي بندند:

دقيقا همين واژه بستن به كمك شبكه منفي. فرضا شما مي آييد با تشعشع مثبت باز مي كنيد، قيچي مي گيريد باز مي كنيد، او مي آيد عكس اين را كار را ايجاد مي كند، مي بندد. در واقع بستن با تشعشع منفي است، مي بندند، فرد را مي بندند و فرد هر كاري مي كند، مي بيند يك جورهايي احساس بستگي مي كند. هر كاري مي كند ايجاد يك بستگي مي كند يك كمربند و يك طناب نامريي است ولي احساس مي كند غير عادي است، غير عادي بودنش را احساس مي كند ولي طنابي در كار نيست، چيز فيزيكالي در كار نيست ولي بسته شده و از دور يك جورهايي پيچيدگي برايش ايجاد شده است. هر كاري مي خواهد بكند، مي بيند بسته شده است، خلاصه دستش باز نيست. احساس آزادي، راحتي و فراغ بال نمي كند.
۲- يا اين كه با كمك موجودات غيرارگانيك است:

با كمك موجودات غيرارگانيك عمدتا با جن اين كار را مي كنند. يك كار و يك مسئله در رابطه شما اگر كتب علوم غريبه را نگاه بكنيد- كه حالا ما هم بعدا بتوانيم آن نمايشگاه كذايي خودمان را هم راه بيندازيم كه با اين مسايل پيش آمده همان يك ذره را هم جمعش كرديم، كه يك برچسبي به ما نچسابانند- اگر آن را جا انداختيم اين منابع را مي آوريم خدمتتان و برخورد مي كنيد با اين منابع.

دستور احضار و تسخير روح و جن وجود دارد. تسخير يعني اينكه يك روحي را ما تسخير كنيم، در اختيار بگيريم. حالا موجود غيرارگانيك است يا روح است يا جن است هر چي كه هست. دستورات بسيار زياد و مفصلي است كه با آن دستورات شكار روح و جن بكنند. حالا اينها را شكار كرده در اختيار دارد، خوب با آن ها چكار بكند؟ انجام مقاصدي كه دارد از آنها استفاده مي كند. روح هاي سرگردان و جن ها را با كمك اين قضيه تسخير مي كند. حالات تسخير كرده، يك لشگري از اينها را در اختيار دارد. خوب چكار كند؟ يك همچنين آدمي با يك همچنين قضيه و توانمندي چكار مي كند؟

می آيد از اين اين جوري بهره برداري مي كند؛ مي نشنيد يك جايي و يكي مي آيد پيشش مي گويد «من كارگشايي ... من كارم بسته است و فلان...» الا مي آيد به طلسم مربوطه اي مراجعه مي كند كه با كمك آن طلسم اين موجود غيرارگانيك آيد و كار خاصي را انجام مي دهد. او مي آيد مي گويد «من تسخير قبلي مي خواهم بكنم، يكي را مي خواهم به من نمي دهند من را دوست ندارد » می گوید «خوب كاري ندارد، من قلبش را برايت تسخير مي كنم» حالا مي آوريم اين نمونه ها را نشانتان مي دهيم. كه «بله اين را بي قرارش كردم، اينجوريش كردم، آن جوريش كردم و...» خلاصه در ماجراي طلسم و اينها اين تسخير قلب را انجام مي دهد. مي آيد احضار آدم زنده را مي خواهد، فلان دختر بيايد، فلان مرد بيايد، و مي نويسد حالا روي صفحه فلزي، مي گذارد روي آتش، آتش كه چيز مي كند و اين حرف ها، مثلا اين انجام مي شود. بعضي هاش نه، كاغذ است، بعضي هاش ...

خلاصه كلام با كمك اين لشگريان مقاصد خودش را به اجرا مي گذارد. اينها همه مستند است. همه اش را از داخل كتب معتبر خدمتتان ارائه مي كنيم با مدارك عملي انجام شده با استنادات با همه اين چيزهايي كه هست.

حالا فردي كه رفته است دنبال اين قضايا، فكر مي كند كه ديمي است. مي گويد «دعا نویسی» اسم دعا، همان اسب ترواست! خوب يك پوششي، يك لفافه است. فكر مي كني يك دعايي است مي خواني، خدا هم مي گويد خوب بيا اين مال تو، اين اينجوري، ديگر نمي داند مكانيزمش شر است و مكانيزمش؛ ما رفتيم با يك شري درگير شديم كه ما هم به مقاصدمان برسيم. حالا اينها راه مي افتد مي روند سراغ آن فرد، مي روند آنجا و او هم، معمولا ما همه مان در فاز منفي تشريف داريم ديگر، او هم مورد تسخير قرار مي گيرد. انجام دهنده و سفارش دهنده و سوژه همه از دم درگير مي شوند. نه اين خير مي بيند، نه او خير مي بيند، نه او خير مي بيند! آن كسي كه كننده است، يك همچنين تواني دارد وقتي مي روي به زندگي اش نگاه مي كني مي بيني در بدبختي و فلاكت به سر مي برد. آن كه سفارش داده مي بيني گرفتار و در بدبختي و فلاكت، آن كه اسير شده كه او هم بيچاره هيچي!!


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علی طاهری

کنترل تشعشع منفی یک

کنترل تشعشع منفی یک !


در مورد كنترل تشعشع منفي یک اجازه نمي خواهد. براي كسي كه انجام داده، كسي كه سفارش داده، كسي كه مورد سوژه است مي توانيد استفاده بكنيد، مي توانيد براي همه استفاده بكنيد. منتها به فرد فرد فرد، يعني تك تيراندازي است، جمع را يكدفعه مورد چيز قرار ندهيد تا دوره ۷، يك نفر، نفر نفر تك تيراندازي است. جمعي حمله مي آورد، بگذاريد در دوره ۷ حفاظ هايشان را بگيريد تا در روح جمعي كارهاي جمعي را بدهيم. اين كار را مي كنيم منتها در ارتباط روح جمعي و با حفاظش.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علی طاهری

اينهايي كه گفتيم، تشعشع مثبت يك، كنترل تشعشع منفي يك را ..

اينهايي كه گفتيم، تشعشع مثبت يك، كنترل تشعشع منفي يك را براي خودمان هم مي توانيم اعلام بكنيم. فقط تشعشع مثبت دو بود كه بعدا براي مان اعلام مي كنند! زماني كه فكر مي كنيم براي ما بستگي، طلسمي، چيزي هست، كنترل تشعشع منفي يك، تشعشع مثبت يك هم كه هميشه مي توانيم براي خودمان بدهيم، در هر موردي.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علی طاهری

۱۳۹۲-۱۲-۲۹

جان جانان!

جان جانان!

پس :
مرکب + نيروي حيات و نفس + جان

حالا مي توانيم بگوئيم که چرا مي گويند جان جانان؟
جان جانان چيست؟
جان همه جانان چيست؟
بحث انا لله با جان جانان چه ارتباطي پيدا مي کند؟
ما چه فصل مشترکي با هم داريم؟

فصل مشترک يعني سر نخ تمام جانها يک جاست.
يعني يک نيرو محرکه عمومي بين ما اشتراک دارد، همانطور که نيروي حيات هم اشتراکي است.
اما يک بخش هم هست که اشتراکي است، اما آن اشتراک از خود هستي و خود هوشمندي و شعور نيست و مافوق اينهاست
و آن اسمش جان جانان است!

پس در اشعار عرفا آنجا که بر مي خوريم به جان جانان، يعني ما بخش هايي داريم که جاودانه است و دراين چرخه از اول تا آخر جاودان هست.

فقط در جنتي است که جان جانان کاربرد ندارد، وقتي از رضوان برويم جنتي، ديگر کاربردشان تمام مي شود.
همان جا که مي گويد راضيه مرضيه، مأموريت جان جانان تمام مي شود!

پس بخش هاي جاويدان از ابتدا تا انتها در اين چرخه همراه ما خواهند بود.
با اين توصيفات آدم مي شود مجموعه!

دوره 7
استاد محمد علي طاهري

نفس واحد ... مجموعه انفاس!

نفس واحد ... مجموعه انفاس!

آدم بار اول نتوانسته آن جواب درست را بدهد، اما قابليت داشته.
پس مجموعه انفاس يک جايي مي شود يک نفس واحد.
انفاس از بخش هاي مختلف تشکيل شده که يک بخش آن بشر است و بشر يعني مجموعه انفاس انسان و مجموعه تجارب انسان!

آدم = مجموعه نفس ها
بشر = مجموعه انفاس انسان + مجموعه تجارب انسان

مثلاً ما الان مي گوئيم بشريت در حال ترقي يا تنزل است.
يا فرض کنيد از يک کهکشان ديگري به زمين نگاه کنند
و ببينند موجود زنده اي در روي زمين دارد فعاليت مي کند.
آنها چه سؤالي مطرح مي کنند؟
مي گويند اين موجود چه کار مي خواهد بکند و به کجا مي خواهد برود؟
مي گويند چه کار مي خواهد بکند، يعني برآيند او چيست؟
کاري ندارند که يک نفر مي خواهد برود دنبال کمال و يک نفر نمي خواهد برود.

پس برآيند را در نظر مي گيرند و مي گويند انسان قادر است مسير پيشرفت و کمال را طي کند.
پس وقتي دارند به دورنماي آدم نگاه مي کنند، يعني آن آدم مي تواند جواب بياورد.

مثلاً مي گويند تيم فلان مي تواند گل بزند.
آيا همه افراد تيم مي توانند گل بزنند؟
نه، يک نفر گل را مي زند، اما مجموعه را مي بينند که تيم برنده مي شود.

دوره 7
استاد محمد علي طاهري

تجربه جاودانگي ... با عشق و رحمانيت!

تجربه جاودانگي ... با عشق و رحمانيت!

خداوند به ملائک گفت من چيزي مي دانم که شما نمي دانيد، بيخود نگوئيد اين موجود را راه ننداز.
پيامي که اينجا وجود داشته اين است که اين موجود جاودانگي را با خصوصياتي مثل عشق و رحمانيت تجربه مي کند. ملائک اصلاً درکي از رحمانيت نداشتند، چون با تضاد برخوردي نداشتند که بخواهند رحمانيت را درک کنند.

ولي اين موجود (آدم) عشق را مي فهمد و تبعات عشق را مي فهمد.
رحمانيت را مي فهمد و چون رحمانيت را مي فهمد مي تواند به او نزديک بشود.
اما يک ملک نمي تواند او را بفهمد، چون نمي تواند رحمانيت و عشق را بفهمد.
قبل از ما هيچ موجودي تجربه نفخت فيه من روحي را نداشته است.
اگر بعد از (نفخت فيه من روحي)، (لاتقرب هذه شجره) پيش نمي آمد ما در يک جا ساکن مي مانديم و تجربه اي نمي داشتيم.

گفت (اگر به اين درخت نزديک بشوي و تجربه کني به جاودانگي مي رسي) حالا که ما به او نزديک شديم، بايد در قرنطينه قرار بگيريم، مثل کسي که مي خواهد امتحان بدهد، آن فرد مي رود در چارچوب. ما هم در يک چارچوب قرار گرفتيم و گفتند (برويم پيدا کنيم)!

ما هم آمديم و مدام تجربه مي کنيم تا در جهنم اين چارچوب را از دور ما بردارند تا بتوانيم از اين تجربه استفاده کنيم و در صندوق را باز کنيم و بتوانيم از سواد اصلي استفاده کنيم.

الان اگر سواد مثل اسناد و مدارک به دست ما بيفتد ما نمي توانيم ازآن استفاده کنيم و نمي توانيم ازآن سر دربياوريم.
مي رويم آن مدارک را به سبزي فروش مي دهيم!

گوهري طفلي به قرصي نان دهد!

اما اگر سواد پيدا کنيم، وقتي به آن کتابخانه عظيم دسترسي پيدا کنيم، مي توانيم از امکانات آن کتابخانه استفاده کنيم.

پس اينجا گنجينه اي است که « علم آدم اسما کلها... سخر لکم ما في السماوات و ما في الارض »
من به تسخير شما آوردم همه آن گاو صندوق ها را ( سماوات) و ارض ( زمينه) را!

دوره 7
استاد محمد علي طاهري

زمينه (ارض) و خليفه الله!

زمينه (ارض) و خليفه الله!

به تعبير ما «زمين» کافي نيست که به تسخير ما درآيد، «زمينه» به تسخير ما در آمده است.
در آن زمينه، همه هستي از بيگ بنگ تا انتهايش يک جزء کوچک است.

پس خليفه الهي آنجاست.
تعريف خليفه الهي زماني اتفاق مي افتد که اين دو بخش با هم ادغام بشوند (من ثابت و من متحرک).
آن موقع ما اجازه پيدا مي کنيم بگوئيم خليفه الله.

الان من خليفه الله نيستم، اگر شما الآن من را خليفه خدا و جانشين خدا فرض کنيد آنوقت مي دانيد چه اشکال بزرگي است.
بايد بين ما (من و خدا) يک سنخيتّي و تناسبي باشد.

وقتي مي گويند يک نفر مدير و يک نفر ديگر معاون.
آن معاون توانايي دارد و يک کم اطلاعاتش از آن مدير کمتر است.
اما بين ما و خدا چه سنخيتي وجود دارد؟
درست است ما سواد الهي را داريم، ولي نمي توانيم ازآن استفاده کنيم.

بنابراين زماني که ما مي شويم خليفه الله، که از جهنم خارج شديم و قابليت جانشيني خدا را پيدا کرديم.

پس از آنجا به بعد مي شود گفت خليفه الله، چون سنخيتي وجود دارد.

دوره 7
استاد محمد علي طاهري 

امسالت را با تکه های شکسته سال قبل شروع نکن

امسالت را با تکه های شکسته سال قبل شروع نکن


امسال سال دیگری است

امسالت را پر از حسن خوب کن

حس خوب یعنی کودک ماندن

حس خوب یعنی تکرار روز تولد

حس خوب یعنی بخشیدن دیگران

حس خوب یعنی نواز دستان مادر

حس خوب یعنی عاشق بودن

و وقتی عاشقی که حالت خوب باشد

پس ...حست را خوب کن

همین امروز

و عاشق باش... عاشق زندگی و همه تجلیاتش

نوروزتان شادباش...
 سلما

۱۳۹۲-۱۲-۲۸

زادروز استاد محمد علی طاهری

به نام بی نام او
قابل توجه تمامی همراهان گرامی

استاد محمدعلي طاهري

به نام بي نام او


با سلام
زادروز استاد محمد علي طاهري  به ايشان  و خانواده محترمشان و تمامي رهروان حقيقت جو تبريک  ميگوييم .

گروه سايت سايمنتو لوژي_فرادرماني




 
مختصري از زندگي نامه استاد محمدعلي طاهري


استاد محمد علي طاهري متولد 1335/01/01 چشم به جهان گشود .
ايشان  با تحصيلات دوره کارشناسي، مهندسي مکانيک از کشور ترکيه از 30 سال پيش يعني از اوايل دهه 80 ميلادي شروع به پژوهش، تحقيق در زمينه عرفانهاي شرق و علي الخصوص عرفان هاي ايراني نموده و بر بستر همين تحقيقات شروع به ارائه نظرياتي در خصوص عرفان شعور و ضدشعور و طب مکمل مي نمايد که ماحصل اين نظريات با آزمون هاي ميداني (شهود) منجر به ارائه تئوري هاي فرادرماني و سايمنتولوژي شده و ايشان با برگزاري کلاس هاي متعدد در اين خصوص و ارائه اين شيوه هاي درمان و تربيت فرادرمانگران عملا" به نتايج شگفت انگيزي در درمان بيماريهاي لاعلاج و صعب العلاج مثل بيماري MS، آسم، سرطان، لوپوس، بيماريهاي ذهني رواني مي رسند که گزارشات اين درمانها بصورت ماهانه در مجلات پزشکي ارائه و به مراکز علمي معتبر دنيا ارسال مي شده است،



به اميد آزادي ايشان و درک آگاهي تمام مردم جهان

با تشکر مديريت سايت سايمنتو لوژي_فرادرماني
 

پیام استاد به مناسبت عید نوروز

 به نام بي نام او
قابل توجه همراهان محترم عرفان کيهاني (حلقه)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال

  سال نو را خدمت همه هموطنان عزیز تبریک عرض می کنم. امیدوارم در
این سال بیداری، با رسیدن به تحولی درونی، چشم دل ما به روی معرفت
الهی باز شده و بتوانیم به نقش خود در این نقشه شکوهمند خداوند متعال
واقف شویم.
برای دیدن فیلم کلیک نمایید
با آرزوی توفیق الهی
محمد علی طاهری
۱ فروردین ۱۳۹۰

مالک یوم الدین به چه معناست؟


سؤال:
مالک یوم الدین به چه معناست؟

پاسخ استاد:
یعنی صاحب روز مرام.
یعنی روزی که هر کسی با اعتقاد و مرام خودش مورد سنجش قرار می گیرد.

می گویند « اقرا کتابک »: چی پیدا کردی؟
می گوید من پیدا کردم فلان راه درست است، می گویند خوب بیا ببینیم این راهی که پیدا کردی طبق این راه چه کردی و باز دیده می شود که آن راهی که پیدا کرده با آنچه رفتار کرده فرق دارد!

مثلاً یک نفر می گوید من راه علم را پیدا کردم.
می گویند خوب این سیگار چیست در دستت؟
مگر علم نگفته سیگار برایت ضرر دارد، بعد همان علم رأی صادر می کند و فرد محکوم می شود.

البته محاکمه الان غلط مصطلح است و محاکمه به آن شکل که در ذهن ماست وجود ندارد. پس هر کدام از این هفت میلیارد انسان را اگر با مرام خودشان محاکمه کنند، کم و کسر می آورند. حتی اگر فرد را با فطرت خودش هم محاکمه کنند، باز هم کم می آورد.

مثلاً انسانیت، موضوعی است که همه انسانها حتی یک دزد هم از آن حرف می زند، اما ما باز هم در انسانیت کم می گذاریم.

مثلاً لازم نیست ما درکتاب مقدس بخوانیم آدم کشی بد است، اگر به ما نمی گفتند هم ما فطرتاً می دانستیم آدم کشی بد است. یک بچه دو ساله را زیر نظر بگیرید، می بینید که او هم می داند کجا دروغ بگوید و می داند کجا خوب است یا بد است. کتب مقدس تأکید بر یک سری مسائل دارند.

پس، در مورد بازخواست قرار دادن درهمین مقطع دو قطبی می گویند همان ملاکی که خودت می گوئی با آن قضاوت می شوی.
به عبارتی می گویند خودت کلاهت را قاضی کن.

این یکی از مظاهر عدالت الهی است که در طول میلیونها سال در دوره های مختلف بشری هر فرد با آنچه خودش می خواهد محاکمه می شود.

این طوری عدالت الهی جاری می شود.

دوره ٧
استاد محمد علی طاهري

آیا شیطان عبادت می کند؟


سؤال:
آیا شیطان عبادت می کند؟

پاسخ استاد:
کافر یعنی پوشاننده حق.
کمال هم یعنی حق و ضد کمال هم پوشاننده حق.
پس ضد کمال باید کافر باشد و حق را بپوشاند و اگر اینکار را نکند معادله درست در نمی آید. به همین دلیل است که ما اختیار داریم از کدام طرف برویم. شیطان، مأموریت و نقش خودش این است که حق را بپوشاند.

به هر حال یک جایی ما به این نتیجه می رسیم که:

کفر و دین در بر عشاق نکوکار یکی است
و
در دو جهان غیر خدا هیچ نیست
هیچ نگو غیر که ان هیچ نیست

ما در دو جهان و ده جهان غیر خدا هیچ چیزی نداریم و چیزی نمی تواند باشد، اما باید این مسأله را درک کنیم که هر چه داریم تجلیات مختلف از خداست.

هم ما و هم هر چیز دیگری که از آن اسم ببریم همه تجلیات خداوند است. شیطان از کجا آمده؟ مخلوق از کجا می آید؟ از خالق نشأت می گیرد. هیچ ساختمانی از معمارش جدا نیست و در کل هیچ چیزی نیست که از خالق و از مبدأ اصلی جدا باشد.

ما یک منشور داریم که نور بیرنگی به آن تابیده و از سمت دیگر هزاران رنگ مختلف داریم و این منشور را برگردانیم باز می شود آن رنگ اصلی.

این یکی از بزرگترین ادراکات است که می توانیم پیدا کنیم.
این دو طرف لازم و ملزوم هم هستند و با وجود هم معنا می دهند.

می گوئیم هوشمندی مثبت، هوشمندی منفی.
می گوئیم تجزیه و ترکیب.
اگر تجزیه نباشد ترکیب به چه درد می خورد؟
اگر ترکیب نباشد، تجزیه به چه درد می خورد؟ می شود عالم تک قطبی.

این از مسائل پایه کیفیت شناسی است و عرفان یعنی کیفیت شناسی هستی و وجود.

دوره ٧
استاد محمد علی طاهري

هر پیامبری که می آمد از روش پیامبر قبل از خودش پیروی می کرد

هر پیامبری که می آمد از روش پیامبر قبل از خودش پیروی می کرد،اما حضرت رسول را خداوند.
سؤال:
هر پیامبری که می آمد از روش پیامبر قبل از خودش پیروی می کرد، اما حضرت رسول را خداوند تبعیت می دهد به حضرت ابراهیم. چرا ؟

پاسخ استاد:
توان انسان چقدر است؟
می گوئیم اشرف مخلوقات یعنی انسان چقدر توان دارد؟
حالا 124 هزار و تعداد زیادی از قدیسین در سرتاسر جهان الگوهایی هستند که توانایی های انسان را به نمایش گذاشتند. مثلاً می گوئیم صبر ایوب و تسلیم ابراهیم.

ابراهیم الگوی مسلمانی و تسلیم بود.

هر کدام از این الگوها می خواهد بگوید انسان بیش از این حرفهاست.
این الگوها هر کدام آمدند یک بعد وجود انسان را به نمایش گذاشتند.

عیسی مسیح بعد درک جمال یار و بعد عشق را به نمایش گذاشت.
پس هر پیامبری الگویی بوده و ما باید پیام را دریافت می کردیم.

دوره ٧
استاد محمد علی طاهري 

اگر این ارتباط (گستردگي) را چند بار حس کنیم بعد دیگر حسی نداشته باشیم

 اگر این ارتباط (گستردگي) را چند بار حس کنیم بعد دیگر حسی نداشته باشیم ایرادی ندارد؟
سؤال:
اگر این ارتباط (گستردگي) را چند بار حس کنیم بعد دیگر حسی نداشته باشیم ایرادی ندارد؟

پاسخ استاد:
ممکن است در این ارتباط یکی دو بار منظور را نشان بدهند و بعد از آن بروند سر اصل مطلب.
یعنی بروند سر تطابق، یعنی بالا بردن ظرفیت.
یعنی انطباق انسان با عظمت هستی.
یعنی انعکاس انسان با عالم هستی.
یعنی شکستن قیودات ذهنی.

وقتی در سطح عالم هستی منعکس می شویم خیلی از مشکلات ذهنی ما خود به خود حل می شود تا بتوانیم دید منطبق با عظمت را پیشه بگیریم.

از تبعات مثبت این گستردگی این است که خیلی از مسائل که در حالت عادی به دنبال آن هستیم دیگر برای ما بی معنی می شود. مثل دیدن عیب دیگران:

با صد چراغ می طلبم عیب خویش را
کو فرصتی که فرق کنم خوب و زشت خلق
یا
کمال صدق و محبت ببین نه نقص و گناه
که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند

پس در گستردگی به خیلی از ریزبینی و نکته سنجی هایی که ایجاد کثرت می کند، نمی توانیم توجه داشته باشیم و این یکی از نمودهای عملی گستردگی است.

دوره ٧
استاد محمد علی طاهري

گفتیم خداوند جمع اضداد است.

گفتیم خداوند جمع اضداد است.
سؤال:
گفتیم خداوند جمع اضداد است. حالا اگر من در شبکه منفی قرار بگیریم و این شبکه منفی را در راه خیر و صلاح جمع به کار ببرم صحیح است؟ مثلاً من بروم در شبکه منفی و شبکه مثبت را گسترش بدهم؟

پاسخ استاد:
یعنی بشویم عامل نفوذی؟
خوب این عامل نفوذی از هر دو سمت می تواند وجود داشته باشد.

در تجارب ما هست که افرادی آمده بودند اینجا که ما را ببندند و بعدا آمدند و اعتراف کردند که می خواستند این کار را انجام بدهند و بعد که اینجا با عرفان کمال و عرفان قدرت آشنا شدند، این طرفی شدند.

موضوع این است که بیرون آمدن و خارج شدن از شبکه منفی کار هر کسی نیست!

من نمی خواهم بگویم نمی شود.
ما کسانی را داشتیم که از شبکه منفی آمدند اینجا، اگر آنها برای ما تجارب خودشان را بگویند، می بینیم که نجات آنها چقدر کار مشکلی بوده است. این بیرون آمدن از شبکه منفی کار سختی است.

مطلبی که شما می فرمایید مثل این است که یک نفر با چاقو و به زور پول کسی را سرقت کند و بعد پول ها را مثلاً به آدمهای گرسنه بدهد.
در بحث عیّاری (عیّار کسانی بودند که چاقو گردن کسی می گذاشتند و پول می گرفتند و در راه خیر مصرف می کردند.) دو قضیه ممکن است موجود باشد. یک وقت به صورت مشخص و به صورت یک کانون قدرت هست، یک وقت مثل همین مثالی که گفتیم. آن وقت لطمه روحی و جسمی فراوانی به آن فرد مضروب وارد می کنیم.

پس نفس این کار تخلف است.
ما در آن واحد نمی توانیم هم در شبکه مثبت باشیم هم در شبکه منفي.
وقتی در شبکه منفی باشیم نمی توانیم از امکانات شبکه مثبت استفاده کنیم و مجبوریم با عرفان قدرت کار کنیم.

اما کسی که در عرفان کمال حتی منفی هم باشد، متصل می شود و می تواند در معرض آگاهی قرار بگیرد تا احتمال تغییر او فراهم شود.

شبکه مثبت نمی گوید که آن فرد در شبکه منفی است، پس به او آگاهی ندهیم!

اما وقتی می روید در شبکه منفی قبل از سر سپردگی به شما قدرت نمی دهد، تا مطمئن نشود شما سرسپرده شدید، اطلاعاتی به شما نمی دهد.

مثلاً اول به شما می گوید بیا سر این گربه را ببر.
شما باید هزار خوان بگذرانید تا به شما اطلاعات بدهند.

استراتژی حرکت های مثبت و منفی فرق می کند.

دوره ٧
استاد محمد علی طاهري

چرا گفته می شود خلا وجود ندارد؟

چرا گفته می شود خلا وجود ندارد؟
سؤال:
چرا گفته می شود خلا وجود ندارد؟

پاسخ استاد:
خوب ما وقتی در محیطی، هوا را می کشیم می گوئیم خلاء و می گوئیم چیزی وجود ندارد.

در حالیکه ما فقط آن عناصری که می شناسیم را از آن محیط حذف کردیم مثل اکسیژن و نیتروژن و ...

اما در آن محیط بی نهایت انرژی های مختلف وجود دارد که ما نمی شناسیم!

ما اگر در آن خلا دست فرو کنیم، می بینیم که نیروی کیهانی هست.

دوره ٧
استاد محمد علی طاهري

یعنی ما نمی توانیم از شبکه منفی به نفع خودمان استفاده کنیم؟

یعنی ما نمی توانیم از شبکه منفی به نفع خودمان استفاده کنیم؟
سؤال:
یعنی ما نمی توانیم از شبکه منفی به نفع خودمان استفاده کنیم؟

پاسخ استاد:
ما از شبکه منفی استفاده می کنیم، اگر اطلاعاتی به دست بیاوریم.
مثل درسی که شیطان به ما داد: « انا خیر منه » اما نحوه استفاده ما این نیست که برویم در اتصالهای منفی.

مثلاً یکی از تعلیمات شیطان پرستی این است که می گویند معکوس برو، معکوس بگو، منظور این نیست که عقب عقب راه برو
آنها به صورت رمز اشاره به ضد شعور کردند.

یعنی ما داریم درست راه می رویم، اما راه رفتنمان نعل وارونه است.
موسیقی که گوش می دهیم می شود اسب تراوا و ما از این اطلاعات به نفع خودمان استفاده کردیم و داریم موسیقی ها را رمز گشایی می کنیم و متوجه اسب تراوا شدیم.

از طرف دیگر مسأله این است که ما وقتی شیرینی قدرت پای دندانمان نشست آیا می توانیم دل بکنیم یا نه؟
مثلاً من الان پول ندارم و می گویم خوب نبود که آنهایی که پول داشتند انفاق کنند، اما معلوم نیست پول دار بشوم خودم بتوانم انفاق کنم.

معلوم نیست وقتی می رویم در شبکه منفی شیرینی قدرت ما را نگیرد.
مثل خیلی ها که می گویند ما اگر قدرت داشتیم فلان کار را می کردیم اما وقتی به قدرت رسیدند کاری نکردند.

ما نمی توانیم بگوئیم وقتی شیرینی آن حلوا را چشیدیم می توانیم از آن بگذریم:

هست حلوا خوراک کودکان
صبر باشد مشتهای زیرکان

هر که حلوا خورد واپس تر رود
هر که صبر آورد گردون بر رود

*** بسيار مهم ***

خود من هم در ابتدای قضیه که حرکت کردم تفاوت شبکه مثبت و منفی را نمی دانستم اما این تجربه را داشتم. یک سمت کمال بوده و یک سمت قدرت. من حتی فکر می کردم خیلی از تجسس ها لطف و کرامت الهی است. خصوصاً آگاهی ها که می آمد و پوشش بود. روزی که متوجه شدم حق تداخل را ندارم و حق نقض اختیار را ندارم و بایستی دل بکنم روز سختی بود!

********
ممکن است الان هر کسی بگوید من اگر باشم فورا می گذارم کنار، اما آیا واقعاً می شود؟ الان هر روز من تحت شرایطی قرار می گیرم که از این نیروها استفاده کنم!

******
اما شرایطی فراهم می شود که آدم می خواهد در یک لحظه از قدرت استفاده کند و آن قدرت را به کار ببرد.

یک لحظه است و می توانید با استفاده از قدرت کار را تمام کنید و این شیرینی دارد. ولی بهایی که دارد این است که آرام آرام دستت گیر می شود و دیگر نمی توانید دستتان را بیاورید بیرون یا خیلی سخت است. الان من هر روز تحت این وسوسه هستم که از قدرت استفاده کنم.

******

اگر به آن مثال (عیّار) برگردیم و تأثیرات را بگذاریم در کفه ترازو می بینیم که یک طرف سیر کردن یک شکم است و یک طرف آسیب مادی و روحی و روانی به آن فرد که از او دزدی کردیم. کدام کفه سنگین تر است؟ اصلاً قابل قیاس نیست. پس یک جایی نفس استفاده از شبکه منفی ایراد دارد و هر پیامدی هم داشته باشد این نفس ماجرا، پیامد را تحت الشعاع قرار می دهد.

یک مسأله دیگر هم این است که ممکن است من بتوانم بروم به شبکه منفی و بیایم بیرون و شما هم ممکن است بتوانید اما یک نفر ما را الگو قرار می دهد و می رود در شبکه منفی و دیگر نمی تواند بیاید بیرون. آنوقت چه کسی جواب می دهد؟ حتی اگر برای یک نفر هم این اتفاق بیفتد ما مسئولیم!

ما از بزرگانمان درس می گیریم، همه مقدسین در سرتاسر درس هایی که به ما دادن، این بوده که خالصاً و مخلصاً کار ک!!

یعنی این، نفوذی عمل کردن، را نداشتند و در شبکه مثبت بودند و بلند بلند هم اعلام می کردند که در شبکه مثبت هستند.

چون نیت این نیست که بروید در شبکه منفی و دخل شبکه منفی را بیارید، بدون این که کسی متوجه بشود.

نیت تجهیز افکار است، یعنی افراد بتوانند بفهمند رمز مؤفقیت شما چه بوده و چه کار می کنید.

مبارزه علنی با قضیه برای نسل بعدی راه گشایی می کند.

از طرفی این قضیه ممکن است توجیه عمل و فکری بشود برای یک عده ای.
یعنی وقتی دارند از قدرت استفاده می کنند، می گویند من این را برای استفاده مثبت می خواهم و این تفکر ایجاد اشکال می کند، پس ما عطایش را به لقایش بخشیدیم.

الان هر کس از عرفان قدرت استفاده کند توجیه ندارد و تکلیف شما مشخص است که چه طور برخورد کنید!

اما اگر هر کس بگوید من از این قدرت منفی استفاده می کنم برای مثبت، آنوقت ایجاد سردرگمی می شود و نمی توانید برخورد قاطع کنید و دیگر هر کس داخل کوچه چاقو بگذارد و پولی را سرقت کند، شما می گویید شاید می خواهد برود شکم کسی را سیر کند.

اما قانون می گوید نفس این ماجرا غلط است!

دوره ٧
استاد محمد علی طاهري 

۱۳۹۲-۱۲-۲۶

رمز خاک و آتش!

رمز خاک و آتش!


اولا گفتيم، اگر شيطان سجده مي كرد چي مي شد؟ اصلا ما ارضي نداشتيم، اين ارض را نداشتيم. خوب دقت بكنيد. بعد گفت «انَاَ خيَر منِه خلَقَتْنَي مِن ناّر خلَقَتْهَ مِن طينٍ» (اعراف 12) من را از آتش آفريدي اين را از خاك آفريدی. دوباره دربارگاه اصلا نه خاك معني مي دهد، نه به عبارتي آتش معني مي دهد و ظاهرا هم هيچ چيزي نشد كه بگويند، نه آن خاك بهتر از اين است. اما اين است كه كشف رمز خاك و آتش خودش يك ماجرايي است، يكي اش را خدمتان بگوييم. حالا بحث آب و باد و خاك و آتش، همين جوري حرف در حرف مي آيد، صحبت بكنيم.

در آنجايي كه مي آيد، خاك مي تواند آتش را خاموش كند، آتش فقط مي تواند، خاك را سختش كند، سنگش كند، آتش خاك را ذوب مي كند، مي كند سنگ؛ در آتشفشان كارش همين است. خاك شكل پذير است، با آب، آب شكل دهنده است، آب آگاهي است، باد انگيزه است، آتش ايجاد پختگي مي كند. خاك و آب را قاطي كند مي شود گلِ، گلِ را شكلش بدهي يك كوزه از آن درست كني، ولش كني يواش يواش وا مي رود. بايد آتش بيايد آن را تثبيت بدهد، پختگي ايجاد كند « تا زآتشي مي گريزي ترش و خامي چون خمير» تا از جهنمّ فرار مي كني، ترش و خامي چون خمير. اين آتش است كه ايجاد پختگي مي كند يعني در اين مسايل مي گويند، انسان، هستي، از آب، باد، خاك و آتش، اينها زبان رمز است. زباني است كه چگونه اين چهار تا عنصر به هستي معنا داده است...

گفت كه «انِّي اَعلمَ ما لاتعَلمَون» (بقره 30) چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد. حالا در اين مسئله چيزي كه مي دانم؛ اين است كه خاك مي تواند آتش را خاموش كند ولي آتش فقط مي تواند خاك را سنگ كند و شكننده اش كند. در اين رابطه رمزي است كه انسان كشف مي كند و موفق مي شود خودش را از شبكه منفي به نوعي مصون كند، از آسيب پذيري اش
جلوگيري كند.

در اين رابطه راه هاي نفوذ شبكه منفي؛ به چه طريقي شبكه منفي توانسته ستاد ما را اشغال كند، مثل بحث موسيقي، شعور و ضدشعور، البته بحث موسيقي زير مجموعه يك بحث بزرگ تري است. و در آن جا ستاد ما توسط شعوري كه حالا بر هر چيز حاكم است؛ شعور ضدشعور، يعني مثل اسب تروا، ما در معرض يك چيز قرار گرفتيم كه همان اسب ترواست يعني اسبي است كه برديم داخل ستاد و آن هايي كه داخل اين اسب هستند پياده مي شوند و ستاد را اشغال مي كنند، هميشه اين مسئله هست.

چيزهايي مثل اين قضيه كشف مي شود، انسان متوجه مي شود كه از كجا دارد ضربه مي خورد و راه ورود اين ضربات هم مورد شناسايي قرار مي گيرد و مي تواند از اين ضربات جلوگيري نمايد. و يكدفعه به طرز باورنكردني و غيرقابل قبولي انسان بتواند بر مسايل شبكه منفي، درها را ببندد و كنترل هايي داشته باشد و يك قضايايي را در اختيار بگيرد. بعد آنجا مفهوم «انِّي اَعلمَ ما لاتعَلمَون» (بقره 30) ي بشود؟ انسان يا ما متوجه شويم پس اين قضايا را گذاشتند.

اما اگر روند قرار نباشد اينجوري طي شود، يعني رمزي نباشد و ما همين جوري برويم جلو، نتيجه چي مي شود؟ كي شكست مي خورد؟ خدا، ملائك چي مي شوند؟ ملائك بر حق مي شوند، مي گويند «خدايا ما كه گفتيم به تو اين كار را نكن، اين موجود را قرار نده، اينجوري مي شود، آبرويت مي رود، آبرويت را مي برند!» درست است؟ پيش بيني ملائك درست از آب در مي آيد. مي دانيد اگر پيش بيني ملائك درست بيايد چي مي شود؟ يعني در مقابل خداوند آنها اطلاعات شان بيشتر بود، ديدشان كامل تر بود، درست ترديدند ولي آيا اينطوري است؟ خير.

حالا در آن بحث آب و باد و خاك و آتش خاك شكل پذير است، خاك مي تواند شكوفايي داشته باشد، خاك باروري دارد البته به معاني مختلفي اين چيز دارد. چرا اسم ما را گذاشتند خاك؟ اين مسئله به زبان زميني است، به زبان آسماني كه خاك معنا نمي دهد كه ما آمديم انسان را از خاك آفريديم، آن بالا خاكي نبوده كه ما را با آن بيافرينند ولي به زبان زميني دارند با ما صحبت مي كند، به زبان رمزي صحبت مي كنند كه ما بفهميم. منتها ما نيست اسم اين را گذاشتيم خاك، بعد يك نسبتي پيدا كرديم و ديگر چسبيديم به آن و در شرك به سر مي بريم.


مباحث دوره چهار عرفان حلقه / استاد محمد علی طاهری