۱۳۹۳-۰۱-۱۳

اين ارتباط را كه داديد براي من فكرهاي مزاحم مي آمد

سوال:
اين ارتباط را كه داديد براي من فكرهاي مزاحم مي آمد، من خاموش كه مي گفتم انگار يك پرده سياه رويش مي رفت و قطع مي شد. ولي يك باره يك تصويري براي من آمد كه هر چه خاموش مي گفتم قطع نمي شد، حالا قبل از اين كه برده را بگوييد يك زندان هايي را مي ديدم عين زندان هاي گلادياتوري كه شاگردان شما در اين زندان ها را باز مي كردند و يكسري از مردم عين برده از اين زندان ها خارج مي شدند، هر چي خاموش مي گفتم نمي رفت.

جواب:
توضيح داديم، بعضي تصاوير، نور، دوستان اگر نور ديدند در اين فاصله، اين نور خاموش گفتن ندارد بعضي از تصاويري كه ممكن است بعدا مفاهيمش را بدانيم، سمبليك همان آزادي از زنداني را سمبليك مي خواهد بگويد. حالا البته در طولاني مدت همه ي اين ها مشخص مي شود، حالا با يك تصوير هم گيريم كه مزاحت هم باشد، چون بقيه اش را خاموش كرده بوديم اين هم تازه فرض كنيد نشود هم چيزي نيست ولي متوجه مي شويم كه سمبليك اين هم يك جور آگاهي است. ديگر رنگ و نور و سير و سفر، سير و سفري كه نه ما برويم، ببينيد كه بردن مان يك جايي، چند نفر داشتيم؟ نه اين كه شما خواسته باشيد كه برويد چون اصلا اينجا يادتان نبوده، در ذهن تان نبوده، هوسش را نداشتيد ولي اين ديدن با آن كه شما خيال پردازي مي كرديد فرق مي كند. خيال پردازي يك شبح خيلي مبهمي است اصولا تصوير ندارد ولي اين كه شما تجربه مي كنيد زنده بود، درست است؟ زنده است، پس اگر ما را ببرند اين زنده است ولي وقتي كه ما خودمان خيال مي كنيم، تخيل مي كنيم مرده است، يك شبحي است كه ما خودمان يك چيزهايي را... ، مكانيزمي دارد كاملا مبهم و ناواضح و درهم برهم.


مطالب دوره سه عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر