صفحات

۱۳۹۳-۰۲-۱۸

هدف از تشکيل موسسه عرفان کيهاني (حلقه)


هدف از تشکيل موسسه عرفان کيهاني (حلقه)


با تشکيل مؤسسه فرهنگي هنري، ما بايد ساختار فکري جامعه را مد نظر قرار دهيم و در مورد آن ارائه طريق کنيم. نحوه و زمان بيان اين ساختار فکري از مصاديق هنر است.

هدف ما يک تحول فکري است. کار فرهنگي با ساختار فکري سر و کار دارد و ما جنبه کيفي آن را مد نظر داريم و بررسي ميکنيم. براي مثال، امروز آموزش و پرورش در کشور ما يک سيستم کمي را دنبال ميکند و بر اساس قاعده «دو دو تا چهار تا» حرکت ميکند. اما آنچه ما مد نظر داريم يک نظام آموزش و پرورش بر مبناي نگاه کيفي است. در سيستم کنوني، دانش آموز هيچ وقت متوجه نميشود که در بحث تفکر، پله اي هم به نام پله عشق وجود دارد. بنابراين، ما يک بحث استراتژيک داريم که آموزش و پرورش را هم در بر مي گيرد.

هدف ما، ارتقاء بخش کيفي جامعه است که همان فرهنگ مي باشد. ما در اهداف خود، خداشناسي عملي و شناخت کيفي اديان را مد نظر داريم. متأسفانه در دنياي امروز، اکثر مکاتب فکري کميت گرا هستند و تفکر کيفي نداريم.

طرح موضوع هوشمندي تاکتيک ما است؛ با پي بردن به هوشمندي حاکم بر جهان، به منبع اين هوشمندي پي ميبريم و اين ميشود خداشناسي عملي. در راستاي شناخت هوشمندي، چند مبحث مکمل از جمله فرادرماني و تشعشع دفاعي پيش ميآيد و در ادامه نيز بحث خودشناسي مطرح مي شود.

ما ابتدا به وجود يک هوشمندي و صاحب آن، بطور محسوس پي ميبريم و بعد معطوف به خودمان ميشويم؛ يعني ميرويم به درون خود تا ببينيم چه خبر است. در واقع سلسله مراتبي طي ميشود که به آن سير انفس ميگويند.
در ادامه، به يک سري دوره ها بر ميخوريم که به عنوان تاکتيکهاي اصولي اين استراتژي هستند؛ براي مثال دوره کنترل ذهن. بنابراين، يک هدف کلي وجود دارد و يک سري تاکتيکهايي که ما را به يک ساختار فکري کيفي رهنمون ميسازد.

اگر فعلاَ بحث جهاني و انسان شمولي را رها کنيم و در مورد جامعه خودمان بحث کنيم، خلائي مشاهده ميشود که ما وارث آن شده ايم. نسل جديد جامعه ما حقيقت جو و کمال طلب است ولي وقتي به دنبال هنر و هر مقوله ديگري مي آيد، چيز قابل حصولي برايش نداريم! و با يک خلأ روبرو هستيم.

در نتيجه اين نسل در معرض تفکرات وارداتي قرار مي گيرد؛ تفکراتي که ما ترمينولوژي آنها را نميدانيم. اين در حالي است که ما بر ترمينولوژي تفکرات کيفي خودمان به خوبي وقوف داريم؛ وقتي حافظ از مي و شراب و مستي و ساقي ميگويد، منظور او را متوجه مي شويم. هر ايراني با شنيدن اين اصطلاحات در شعر حافظ، در ضمير ناخودآگاهش احساس عشق، شادي و سرور ميکند؛ اين احساس در ضمير ناخودآگاه جنبي ما خوابيده است.
با اين حال، به ما القاء مي شود اين را رها کنيم، برويم و ببينيم “اوشو” يا سرخ پوستها چه ميگويند. در حاليکه کلام اينها براي ناخودآگاه ما نامأنوس است؛ همانطور که مي و مستي و شراب و ساقي براي آمريکاييها نامأنوس است.

بنابراين، وقتي بررسي مي کنيم، مي بينم نسل جوان با يک خلاء روبرو است. چرا که او ميخواهد به يک کيفيتي دست يابد و ما نميتوانيم راهي پيش رويش قرار دهيم. در نتيجه، فرد به سراغ مکاتب بيگانه ميرود! و ميشود مصداق «آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي کرد». وقتي فرد به سراغ مکاتب خارجي رفت، اداء و اصول وي نيز شبيه به آنها ميشود و همه چيز او به آن سمت گرايش مي يابد. بعد ما دنبال او ميرويم تا اصلاحش کنيم!
در مورد موسيقي نيز همينطور است و شاهديم که جوانان به سراغ موسيقي بيگانه ميروند. به طور کلي، به سمت هر مسئله اي مي رويم، با خلاء روبرو ميشويم.

بنابراين، در اين مؤسسه ممکن است بر حسب نياز براي همه چيز از جمله موسيقي و حتي ورزش، تعريف داشته باشيم. در حال حاضر جامعه ما از ورزش فقط يک امر رقابت را مي شناسد و تعريف مشخصي از ورزش و اينکه چگونه بايد به آن نگاه کرد تا در ورزشگاهها کسي سکته نکند! وجود ندارد. اين تغيير و تحول در ساختار فکري جامعه از رسالت هاي فرهنگي هنري ما است. در واقع فلسفه وجودي مؤسسه فرهنگي هنري در اينجا خود را نشان ميدهد.

اين هدف کلي ما است ولي راهبردها و نحوه رسيدن به اهداف و اينکه آموزشها و تاکتيکهاي ما چگونه باشد، بايد مورد بحث قرار گيرد. بايد تفکرات عقب نگاهدارنده و پيشبرنده را شناسائي کنيم و به چالش بگذاريم. در واقع کار ما دستيابي به تفکرات سازنده به منظور ارتقاء تفکر جامعه يا همان فرهنگ است.

در ايران، ما اسلام را داريم، از سابقه ي عرفاني خوبي بهره منديم و ملتي با پيشينه اي ارزشمند هستيم؛ پس چرا از لحاظ فکري پيشرفت کيفي نمي کنيم؟ اشکال کار ما در کجاست؟ چرا با داشتن اين همه پايگاه قوي، باز هم در جا مي زنيم؟ يک وظيفه ي مؤسسه فرهنگي، شناسائي معضلات فکري است و اينکه اصولا چرا ما معضل فکري داريم.

حال آيا اين در رسالت ما هست که در حوزه تفکر و معرفت فعاليت کنيم يا نه؟ اگر هست، يک بخش آن مربوط به انسان است و يک بخش آن شامل جامعه مي شود تا بعد الگويي شود براي جوامع ديگر.


استاد محمد علي طاهري
تاريخ سخنراني: تابستان 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر